eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
229 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
61 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 . روزي که فهمیدم قراره بیان خونه مون ، وقتی جلوي در مدرسه اومد دنبال خواهرش وقتی حواسش نبود ، یه شیشه نوشابه رو ریختم روي لباسش . چنان بلند بلند حرف می زدم و می خندیدم که صدام تو کل خونه پیچیده بود . از خنده هام و لحن پر از هیجانم ؛ نرگس و رضوان هم می خندیدن . وسط حرفام چندباري نرگس با بهت گفت . نرگس_تو واقعا این کار ها و انجام دادي ؟ و من هر بار با تکون دادن سرم ، انجامشون رو تأیید می کردم . می خواستم خاطره ي روزي رو بگم که تو مدرسه یه موشک درست کردم و درست وقتی که دبیر فیزکمون داشت وارد کلاس می شد ، شوت کردم طرفش و موشک رفت بین موهاش گیر کرد . بلند شدم و به طرف در اتاق رفتم تا بتونم کل فضاي کلاس و مدرسه رو براشون درست توضیح بدم . در اتاق رو بستم و گفتم . من_– حالا تصور کنین این دبیر افاده اي ما داشت از در کلاس وارد می شد . در رو با هیجان باز کردم و اومدم بگم " دبیرمون اینجوري وارد شد " که با دیدن یک دفعه اي طاهره خانوم پریدم هوا و هین بلندي کردم . بعد هم سریع با هول گفتم . من – سلام . خوبین ؟ طاهره خانوم با دیدن هول کردنم ، لبخندي زد و لحن پر از مهري گفت . طاهره خانوم – سلام مادر . خدا براي پدر و مادرت نگهت داره . آدم از این همه هیجانت شاد می شه . واي . یعنی همه ي حرفام و دسته گلایی که انجام داده بودم رو شنیده بود ؟ دستم رو گذاشتم روي دهنم . و با نگرانی خیره شدم بهش . صداي سلام کردن رضوان و نرگس از پشت سرم بلند شد . اما من خیره ي صورت طاهره خانوم بودم . حالم رو فهمید که گفت . طاهره خانوم – بیاین تو اشپزخونه . من به کارهام می رسم . مارال جون هم اونجا برامون حرف بزنه که منم بشنوم. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 خانوم – بیاین تو اشپزخونه . من به کارهام می رسم . مارال جون هم اونجا برامون حرف بزنه که منم بشنوم .. کلی از دستت خندیدم مادر . خدا همیشه همینجور شاد و با دل خوش نگهت داره . من که دلم باز شد از این همه هیجان و شادي . برگشتم و به رضوان نگاهی انداختم . با لبخند نگاهم می کرد و با نگاهش بهم اطمینان داد که خیلی خراب نکردم . گرچه که خودم اینجوري فکر نمی کردم . نرگس رو به مادرش گفت . نرگس – کی اومدین که ما نفهمیدیم . طاهره خانوم در حال رفتن به آشپزخونه جواب داد . طاهره خانوم – یه ربعی می شه . دیدم دارین حرف می زنین و می خندین ، نخواستم مزاحمتون بشم . ولی مارال جان کاري کرد که نتونم مقاومت کنم . با فشاري که رضوان به کمرم داد ، پشت سر طاهره خانوم رفتیم تو آشپزخونه . داشت سبزي پاك می کرد . بی اختیار به سمت میز رفتم و دسته اي سبزي برداشتم و شروع کردم به پاك کردن . دیگه روم نمی شد بحث قبل رو ادامه بدم . ترجیح می دادم بحث جدیدي پیش بیاد یا حواسشون به پاك کردن سبزي یا چیز دیگه اي جمع بشه . سبزي ها از دستم بیرون کشیده شد . و صداي طاهره خانوم باعث شد سر بلند کنم . طاهره خانوم – نگفتم بیاي اینجا که سبزي پاك کنی مادر ! من خودم پاك می کنم . شما حرف بزنین منم فیض ببرم . بد مخممصه اي بود ! دیگه آبرویی برام نمونده بود تازه میخواستن ادامه هم بدم . جاي امیرمهدي خالی بود حسابی ! رضوان موقعیت رو درك کرد که بحث رو عوض کرد . رضوان – طاهره خانوم اجازه می دین کمکتون کنیم ؟ ما سه تا سبزیا رو پاك می کنیم و حرف میزنیم . شما هم یه مقدار استراحت کنین . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌼⃟⃟🍃 ڪاش‌روزےبرسد ،کہ‌به‌هـم‌مژده‌دهیم .. یوسف‌فـاطـمہ‌آمـــد ، دیدے؟! من‌سلامش‌ڪردم ؛🥺 پاسخم‌دادامــام ، پاسخش‌طورۍ‌بود باخودم‌زمزمہ‌ڪردم‌ڪــه‌امـــام‌ .. میشناسدمگراین‌بی‌سروبۍسامان‌را !؟❤️‍🩹 وشنیدم‌فـــرمود : تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊 🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
4_5791834931336320938.mp3
17.2M
بــہ‌ابـالفضــݪ‌قَســــم((: ننہ‌جــآن ام‌البنیـن‌ مثـلِ خودٺ مــن بـۍ‌ڪســم🥺 آخ‌ شڪسـتـہ کمـــرم‌.‌..❤️‍🩹 ✋ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 ••• ‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب
أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَن‌وأجعل
ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱
خدایا‌دلهاۍما‌و‌عزیزانمان را‌با‌قرآن‌نورانۍکن‌و قلب‌هاۍما‌رابہ‌یاد‌ خود‌روشن‌کن✨🤍 ••• 🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🌼🐣. همش ڪه نباید گلــه ڪرد؛ یکبارم از تــہ دلمــون بگیم: خــــدایــــاشڪرٺ❤️((: ☺️ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
✨ 🧕🏻:مامان بابای مهربون، اصلا عیب‌ها و اشکالات فرزندانتون روبه دیگران نگید❗️ چون بچه بزرگ می شه،درمان می‌شه،✔️👧🏻👦🏻 ولی در ذهن دیگران این عیب باقی می‌مونه و دیگه نمی‌شه اون رو پاک کرد❌🥺 ضمن اینکه اگه بچه رو پیش دیگران کوچک کنید،دیگران‌هم‌به‌خودشون‌ اجازه‌بی‌احترامی‌به بچه رو می‌دن‼️ بچه‌ای که احساس حقارت کنه،یا احساس کنه شخصیت نداره، در تربیت مقاوم‌می‌شه، یعنی‌به سمت تربیت نمی‌ره❌😱 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
✨ . 🧕🏻: ☝🏻اگه پدر و مادری هستین که در موارد کوچیک مثل 👇🏼 غذا خوردن، لباس پوشیدن و بازی کردن به حرف فرزندتون گوش میدین...❗️ بهتون تبریک می‌گم چون باعث میشین کودکتون یاد بگیره در همه موارد حرفتون رو گوش کنه 👏🏼 ✌🏻اما اگه والدینی هستین که داد می‌زنین یا تنبیه می‌کنین به فزندتون یاد میدین👇🏼 زمانی که به هرچی میخواد نمی‌رسه ،داد بزنه یا قلدری کنه و توانایی مدیریت احساسش رو نداشته باشه⚠️ یادتون نره که ما الگوی فرزندمون هستیم هرچی می‌خوایم که فرزندمون یاد بگیره باید اول ما انجام بدیم🌹 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad