❓آیا شما هم قبل از غذا دستانتان را میشویید؟
◽️ حتما قبل از غذا، دست ها را بشویید این کار علاوه بر تمیزی فوائد دیگری نیز دارد که در احادیث به آن اشاره شده:
✅رزق را زیاد می کند
✅فقر را برطرف می سازد
✅هم و پریشانی را زایل می کند
✅بر عمر می افزاید
✅نور چشم را زیاد می کند
✅نعمت را پایدار می کند
✅بیماری را دور می سازد
📚 برگرفته از روایات اهل بیت علیهم السلام
#سلامتی🌱
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#کاربردے #خانه_داری ᭄🏡
سبزه های عیدتون رو کی بزارید؟😍🤔
🌸🍃
✅عـــــدس
زمان خیساندن ۱۰ تا ۱۸ ساعت
زمان کاشت: ۱۰ اسفند
✅مـــــاش
زمان خیساندن ۱۰ تا ۱۸ ساعت
زمان کاشت ۱۰ اسفند
✅خــرفــــه
زمان خیساندن: ۶ تا ۸ ساعت
زمان کاشت ۲۲ اسفند
✅تخــمکـــدو
زمان خیساندن: ۴۸ ساعت
زمان کاشت ۱۰ اسفند
✅گنــــدم
زمان خیساندن ۱۰ تا ۱۸ ساعت
زمان کاشت ۱۵ اسفند
✅شـــاهــۍ
زمان خیساندن ۱۰ تا ۱۸ ساعت
زمان کاشت ۲۲ اسفند
✅خـاڪشیــر
زمان خیساندن ۶ تا ۱۰ ساعت
زمان کاشت ۲۳اسفند
🌸🍃
بفرستین برای خانومای خوش سلیقه..😌
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غذا چی دارید؟ 😜😂😂😂
#طنز😆
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
⤜🎉,📷⤛
#مسابـقـه
#عڪسازبرپایۍايستگاهصلواتۍ
📝↜شـرکـتکننــدهشمــاره⇠۱۴
✨↜〖خانـمفاطمـہکمانکش〗
✅علاقه مندان میتوانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در مسابقه به آیدے⇠@Admin_resane_dokhtarane
مراجعہ نمایند.
⏳#امشـب ساعت ۲۲:۰۰ آخـرینمهلتارسـال آثـار میباشد.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
#کانونسیداحمدخمینی_واحدخواهران
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_نود_و_یکم
.
امیرمهدي – امشب بحثمون زیادي احساسی شد و منم نتونستم جلوي پیشرفتش رو بگیرم .
ولی براي دفعه هاي بعد یادمون باشه که حرفامون با هدف جلو بره .
من – مگه حرفاي احساسی بده ؟
امیرمهدي – نه .
بد نیست البته براي اونایی که محرمن .
اگر فقط احساس پیشرو کارمون باشه ، ممکنه به بیراهه بریم .
من – از چی می ترسی امیرمهدي ؟
آروم جواب داد .
امیرمهدي – نمی خوام به خاطر احساساتی که بهتون دارم ، یه عمر شما رو پایبند زندگیی کنم که دوست ندارین .
زندگی من تو خوشبختی شما خلاصه می شه نه تو ناراحتی و خداي ناکرده عذابتون .
کمی خودم رو بهش نزدیک کردم .
ش من – در کنار تو بودن رو به هر چیزی
من آرام ترجیح می دم .
امیرمهدي – منم می خوام این آرامش همیشگی باشه .
نه اینکه به خاطر این آرامش خودتون رو تو تنگنا قرار بدین که بعد از یه مدت همه چیز براتون غیر قابل تحمل بشه .
سکوت کردم .
حرفش کاملا ً منطقی بود .
امیرمهدي – قول می دین تا وقتی مطمئن نشدیم ، پا به پاي هم جلو
بریم و دنیاي هم رو بشناسیم ؟
من – قول و قرار من با خدا چی ؟
لبخندي زد .
امیرمهدي – شما قول دادین من رو نخواین . درسته ؟
من – آره .
امیرمهدي – قول ندادین که به خواستگاري من جواب رد بدین ؟
من – نه
امیرمهدي – پس فعلا مشکلی نیست.
من_فعلا؟
سری تکون داد .
امیرمهدی _ براي بعدش هم با یه روحانی مشورت می کنیم
.
سري تکون دادم .
شاید یه روحانی می تونست بهمون کمک کنه .
دستش رو بالا آورد و نگاهی به ساعتش انداخت .
امیرمهدي – به آقا مهرداد گفتم حرف زدنمون فقط یه ربع طول
می کشه اما الان نزدیک به یه ساعته داریم
حرف می زنیم.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_نود_و_دوم
.
امیرمهدي – به آقا مهرداد گفتم حرف زدنمون فقط یه ربع طول
می کشه اما الان نزدیک به یه ساعته داریم
حرف می زنیم .
من – وقتی می دونن در چه مورد حرف میزنیم ، پس جاي نگرانی نیست !
امیرمهدي – مگه قرار بود ندونن ؟
نیمه معترض گفتم .
من – امشب فقط من از همه چی بی خبر بودم ! بقیه خبر داشتن .
و چون می دونستم اگر پشت چشم نازك کنم نمی بینه ، سرم رو به
سمت مخالف چرخوندم .
مثلا بلاخره باید ناز می کردم و اون نازم رو می خرید دیگه .
جزو عاشق و معشوق هاي نادر روزگار بودیم
امیرمهدي – توقع داشتین بدون اجازه ي بزرگترا با هم حرف بزنیم ؟
خیلی نرم پرسید .
خیلی منعطف .
آخ که من عاشق این طرز صحبت کردنش بودم .
برگشتم به سمتش .
من – اگر این کار رو می کردي بهت شک میکردم .
لبخندي زد .
امیرمهدي – خوبه که تا این اندازه من رو میشناسین .
خندیدم .
من – ولی تو من رو نمی شناسی .
ابرویی بالا انداخت و سرش رو کمی کج کرد .
امیرمهدي – کمکم کنین که بشناسم .
من – باید چیکار کنم ؟
امیرمهدي – من رو ببرین تو دنیاتون .
با کارهایی که دوست
دارین انجام بدین ، آشنام کنین .
من – عالیه .
فردا شب بریم شهربازي ؟
ابرویی بالا انداخت و سکوت کرد .
معلوم بود انتظار شنیدن چنین پیشنهادي رو نداشت .
خودش گفت با کارهایی که دوست دارم آشناش کنم .
خوب من رفتن به شهربازي و اون هم هیجان رو دوست داشتم .
سکوتش که طولانی شد فهمیدم پیشنهادم رو دوست نداره .
و این برام ناراحت کننده بود .
اولین موردي که باهم تفاهم نداشتیم .
ولی در کمال ناباوري من ، به حرف اومد و گفت..
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
-
«💚🌱»
هر درے بستہ شود جــزء در پر فیض ِحسن((:
🌱¦↫#السلامعلیڪیاحسنبنعلی
💚¦↫#دوشنبههاۍامامحسنۍ
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌼⃟⃟🍃
ڪاشروزےبرسد ،کہبههـممژدهدهیم ..
یوسففـاطـمہآمـــد ، دیدے؟!
منسلامشڪردم ؛🥺
پاسخمدادامــام ، پاسخشطورۍبود
باخودمزمزمہڪردمڪــهامـــام ..
میشناسدمگراینبیسروبۍسامانرا !؟❤️🩹
وشنیدمفـــرمود :
تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊
🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🕊 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَنوأجعل ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱› خدایادلهاۍماوعزیزانمان راباقرآننورانۍکنو قلبهاۍمارابہیاد خودروشنکن✨🤍 ••• #صبحتـونپرخیـــروبرڪت🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
هدایت شده از پیامی دارم
📃 پیامی از
🌷شهید حسین سرکاری 🌷
📲 عکس نوشته
تولید رسانه ای علی حقیقی از پایگاه شهدای گمنام حوزه مقاومت بسیج امام محمد باقر (ع)
#پیامی_دارم۲
#ایران_قوی
#ستارگان_درخشان
🔰 مرکز حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس شهرستان آران و بیدگل 🔰
🔹 https://eitaa.com/payamelale
♥️🍃
[مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى_ضحی۳]
"که خــدا تو را به حال خودٺ رها نڪرده"
-غصه نخوریا یهو میبینۍ
خدا براٺ درے رو باز میکنه
ڪه تو حتی اون در رو نزده بودۍ..✨
#روزتبخیرمهربونجان ☺️
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
4_5969769233066755755.mp3
970.8K
ۍِ سلام بدیم به آقـا جانمون امـام زمـان 'عج'✋🌱
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
ۍِ سلام بدیم به آقـا جانمون امـام زمـان 'عج'✋🌱
سلامزنـدگــۍ✨
سلامعشقِمن❤️🩹((:
السلامُعلیڪحجتابنالحسـن‹ع›
◖🤍🍃◗
امور خود را به ما واگذار ڪنید؛
چون بر ما واجب است
ڪه شما را به مقصد برسانیم
همان گونه ڪه در ابتدا به راه انداختیم..!
#مهدیفاطمه'عج' 🌼
‹ 🍃⇢ #السݪامعلیڪیابقیةاللہ ›
‹ 🤍⇢ #سہشنبہهاےجمکرانۍ ›
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولـــی دیـدن این کلیپ خیـلـۍ آرامش داره ...🌱
#تلـــــنگࢪانھ ✨
🌻-فرضکن«حضرتمهدی»بهتومهمانگردد!
-«ظاهرت»هستچنانیکهخجالتنکشی؟
-«باطنت»هستپسندیدهصاحبنظری؟
-«خانهات»لایقاوهستکهمهمانگردد؟
-«لقمهات»درخوراوهستکهنزدشببری؟
-حاضری«گوشیهمراه»توراچکبکند؟
-«باچنانشرطکهدرحافظهدستینبری»
-واقفیبر«عملخویش»توبیشازدگران؟
-میتوانگفتتورا«شیعهاثنیٰعشری»؟
اَللّٰـ℘ُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪَالْفَرج♥️ :)
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ حدیثی تکان دهنده در باب ظهور....
#مهدینا🕊
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_نود_و_سوم
. اولین موردي که با هم تفاهم نداشتیم .
ولی در کمال ناباوري من ، به حرف اومد و گفت .
امیرمهدي – قبول .
به شرطی که شما هم شب هاي احیا با خونواده ي من بیاین مسجد محل ما براي احیا گرفتن .
انقدر از قبول پیشنهادم خوشحال شدم که بدون فکر سریع قبول کردم .
فکر می کردم می خواد متقابل به مثل کنه و در ازاي پیشنهادم فقط یه پیشنهاد داده باشه .
اصلا فکر نمیکردم پشت این شرطش دریایی از فکر خوابیده باشه .
اون با هدف براي من شرط گذاشت ، منی که به عمرم هیچ شب احیایی رو بیدار نبودم چه برسه به احیا گرفتن و دعا
کردن و قرآن خوندن .
در کمال سادگی پرسیدم .
من – هر سه شب ؟
سري تکون داد .
امیرمهدي – هر سه شب . فقط ... الان باید یه سري چیزها رو یادآوري کنم .
من – گوش می کنم .
امیرمهدي – موافقین حین رفتن پیش بقیه ، حرف هم بزنیم ؟
نمیخوام فکر کنن ، از اجازه اي که براي حرف زدن بهمون دادن ، دارم سواستفاده می کنم .
سري تکون دادم .
من – باشه بریم .
در ضمن مطمئن باش کسی همچین فکري نمیکنه .
لبخندي زد .
امیرمهدي – همیشه دوست دارم سر قولم بمونم .
بدقولی همیشه منش آدم رو زیر سوال میبره به خصوص در مورد موضوع ما .
با دست به سمت جلو اشاره کرد و همزمان با هم بلند شدیم .
من – مگه موضوع ما خاصه ؟
لبخندش شیرین تر شد .
امیرمهدي – خیلی ... بیشتر از اونچه که فکرش رو می کنیم .
نیم نگاهی به سمتم انداخت .
مامیرمهدي – ولی اصل منظورم نامحرم بودنمونه .
راه افتادیم .
چند قدمی رو در سکوت ، آروم طی کردیم .
کنارش بودن آرامشی برام داشت وصف ناشدنی .
صداي نفس کشیدنش لذتبخش بود . حس می کردم رو ابرا قدم می ذارم .
این همه اتفاق خوب تو یه شب !
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_نود_و_چهارم
حس می کردم رو ابرا قدم می ذارم .
این همه اتفاق خوب تو یه شب !
حرفاش ..
حس ناب عاشقیش ....
قدم زدن عاشقانه در کنار هم ...
غیرممکن هایی که برام ممکن شده بود !
تمناي شنیدن صداش باعث شد سکوت رو بشکنم .
من – قرار بود حرف بزنیم .
همونجور که سرش پایین بود آروم جواب داد .
امیرمهدي – آرامش الانم رو حاضر نیستم با چیزي عوض کنم .
حس دو طرفه ي آرامش ما واقعاً خاص بود . من از حضور اون آرامش می گرفتم و اون از حضور من .
این خود عشق بود دیگه ، نبود ؟
کاش می دونست با این حرفاش چه حس شیرینی رو روونه ي قلبم می کنه .
طوري که باعث شد منم سعی
کنم چنین حسی رو بهش منتقل کنم .
من – دوست دارم تا آخر دنیا همینجوري کنارت باشم حتی اگر تا همیشه سکوت کنی .
امیرمهدي – دروغ نیست اگر بگم دلم میخواد تا آخر عمرم این حرفا رو از زبونتون بشنوم .
ولی می ترسم با ادامه ي این حرفا ، پشت سر هم ، نتونم خویشتن داري کنم .
من – پس دیگه چیزي نمی گم .
امیرمهدي – سکوتتون دلسردم می کنه .
گاهی روحم به شدت نیاز داره به شنیدن . تا محرمیتمون ، گاهی ،
این حرفا رو ازم دریغ نکنین .
خیره شد به رو به رو .
امیرمهدي – تا چند ماه پیش حاضر نبودم کوچکترین کلمه اي از
این حرفا رو از زبون دختري بشنوم .
ولی نمیدونم چی شده که در مقابل شما سرسختی گذشته م رو ندارم .
شاید بله اي که بهم گفتین این جسارت رو بهم داده که گوش هام رو شنوا کنم .
تازه دارم می فهمم خیلی تغییرکردم . خیلی .
و این فقط به خاطر شما بوده .
نمی دونم شما هم حاضرین یه سري تغییرها رو قبول کنین ؟
من – تغییر ؟
سري تکون داد .
امیرمهدي – مثلا حجاب! اینکه تا آخر عمرتون باحجاب باشین .
من – سخته ولی ممکنه .
امیرمهدي – بهش فکر کردین ؟
من – یه کم .
امیرمهدي – پس امشب بهش حسابی فکر کنین .
به خصوص اینکه ممکنه روزهایی پیش بیاد که از صبح تا شب نتونین حجابتون رو بردارین .
ناباور گفتم .
من – از صبح تا شب ؟
چرا ؟
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🌼⃟⃟🍃
ڪاشروزےبرسد ،کہبههـممژدهدهیم ..
یوسففـاطـمہآمـــد ، دیدے؟!
منسلامشڪردم ؛🥺
پاسخمدادامــام ، پاسخشطورۍبود
باخودمزمزمہڪردمڪــهامـــام ..
میشناسدمگراینبیسروبۍسامانرا !؟❤️🩹
وشنیدمفـــرمود :
تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊
🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🕊 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad