eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
223 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
58 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
❓آیا شما هم قبل از غذا دستانتان را می‌شویید؟ ◽️ حتما قبل از غذا، دست ها را بشویید این کار علاوه بر تمیزی فوائد دیگری نیز دارد که در احادیث به آن اشاره شده: ✅رزق را زیاد می کند ✅فقر را برطرف می سازد ✅هم و پریشانی را زایل می کند ✅بر عمر می افزاید ✅نور چشم را زیاد می کند ✅نعمت را پایدار می کند ✅بیماری را دور می سازد 📚 برگرفته از روایات اهل بیت علیهم السلام 🌱 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
᭄🏡 سبزه های عیدتون رو کی بزارید؟😍🤔 🌸🍃 ✅عـــــدس زمان خیساندن ۱۰ تا ۱۸ ساعت زمان کاشت: ۱۰ اسفند ✅مـــــاش زمان خیساندن ۱۰ تا ۱۸ ساعت زمان کاشت ۱۰ اسفند ✅خــرفــــه زمان خیساندن: ۶ تا ۸ ساعت زمان کاشت ۲۲ اسفند ✅تخــم‌کـــدو زمان خیساندن: ۴۸ ساعت زمان کاشت ۱۰ اسفند ✅گنــــدم زمان خیساندن ۱۰ تا ۱۸ ساعت زمان کاشت ۱۵ اسفند ✅شـــاهــۍ زمان خیساندن ۱۰ تا ۱۸ ساعت زمان کاشت ۲۲ اسفند ✅خـاڪشیــر زمان خیساندن ۶ تا ۱۰ ساعت زمان کاشت ۲۳اسفند 🌸🍃 بفرستین برای خانومای خوش‌ سلیقه..😌 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
⤜🎉,📷⤛ 📝↜شـرکـت‌کننــده‌شمــاره⇠‌۱۴ ✨↜〖خانـم‌فاطمـہ‌کمانکش〗 ✅علاقه مندان میتوانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در مسابقه به آیدے⇠‌@Admin_resane_dokhtarane مراجعہ نمایند. ⏳ ساعت ۲۲:۰۰ آخـرین‌مهلت‌‌ارسـال‌‌ آثـار میباشد. ‌•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 . امیرمهدي – امشب بحثمون زیادي احساسی شد و منم نتونستم جلوي پیشرفتش رو بگیرم . ولی براي دفعه هاي بعد یادمون باشه که حرفامون با هدف جلو بره . من – مگه حرفاي احساسی بده ؟ امیرمهدي – نه . بد نیست البته براي اونایی که محرمن . اگر فقط احساس پیشرو کارمون باشه ، ممکنه به بیراهه بریم . من – از چی می ترسی امیرمهدي ؟ آروم جواب داد . امیرمهدي – نمی خوام به خاطر احساساتی که بهتون دارم ، یه عمر شما رو پایبند زندگیی کنم که دوست ندارین . زندگی من تو خوشبختی شما خلاصه می شه نه تو ناراحتی و خداي ناکرده عذابتون . کمی خودم رو بهش نزدیک کردم . ش من – در کنار تو بودن رو به هر چیزی من آرام ترجیح می دم . امیرمهدي – منم می خوام این آرامش همیشگی باشه . نه اینکه به خاطر این آرامش خودتون رو تو تنگنا قرار بدین که بعد از یه مدت همه چیز براتون غیر قابل تحمل بشه . سکوت کردم . حرفش کاملا ً منطقی بود . امیرمهدي – قول می دین تا وقتی مطمئن نشدیم ، پا به پاي هم جلو بریم و دنیاي هم رو بشناسیم ؟ من – قول و قرار من با خدا چی ؟ لبخندي زد . امیرمهدي – شما قول دادین من رو نخواین . درسته ؟ من – آره . امیرمهدي – قول ندادین که به خواستگاري من جواب رد بدین ؟ من – نه امیرمهدي – پس فعلا مشکلی نیست. من_فعلا؟ سری تکون داد . امیرمهدی _ براي بعدش هم با یه روحانی مشورت می کنیم . سري تکون دادم . شاید یه روحانی می تونست بهمون کمک کنه . دستش رو بالا آورد و نگاهی به ساعتش انداخت . امیرمهدي – به آقا مهرداد گفتم حرف زدنمون فقط یه ربع طول می کشه اما الان نزدیک به یه ساعته داریم حرف می زنیم. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 . امیرمهدي – به آقا مهرداد گفتم حرف زدنمون فقط یه ربع طول می کشه اما الان نزدیک به یه ساعته داریم حرف می زنیم . من – وقتی می دونن در چه مورد حرف میزنیم ، پس جاي نگرانی نیست ! امیرمهدي – مگه قرار بود ندونن ؟ نیمه معترض گفتم . من – امشب فقط من از همه چی بی خبر بودم ! بقیه خبر داشتن . و چون می دونستم اگر پشت چشم نازك کنم نمی بینه ، سرم رو به سمت مخالف چرخوندم . مثلا بلاخره باید ناز می کردم و اون نازم رو می خرید دیگه . جزو عاشق و معشوق هاي نادر روزگار بودیم امیرمهدي – توقع داشتین بدون اجازه ي بزرگترا با هم حرف بزنیم ؟ خیلی نرم پرسید . خیلی منعطف . آخ که من عاشق این طرز صحبت کردنش بودم . برگشتم به سمتش . من – اگر این کار رو می کردي بهت شک میکردم . لبخندي زد . امیرمهدي – خوبه که تا این اندازه من رو میشناسین . خندیدم . من – ولی تو من رو نمی شناسی . ابرویی بالا انداخت و سرش رو کمی کج کرد . امیرمهدي – کمکم کنین که بشناسم . من – باید چیکار کنم ؟ امیرمهدي – من رو ببرین تو دنیاتون . با کارهایی که دوست دارین انجام بدین ، آشنام کنین . من – عالیه . فردا شب بریم شهربازي ؟ ابرویی بالا انداخت و سکوت کرد . معلوم بود انتظار شنیدن چنین پیشنهادي رو نداشت . خودش گفت با کارهایی که دوست دارم آشناش کنم . خوب من رفتن به شهربازي و اون هم هیجان رو دوست داشتم . سکوتش که طولانی شد فهمیدم پیشنهادم رو دوست نداره . و این برام ناراحت کننده بود . اولین موردي که باهم تفاهم نداشتیم . ولی در کمال ناباوري من ، به حرف اومد و گفت.. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🌼⃟⃟🍃 ڪاش‌روزےبرسد ،کہ‌به‌هـم‌مژده‌دهیم .. یوسف‌فـاطـمہ‌آمـــد ، دیدے؟! من‌سلامش‌ڪردم ؛🥺 پاسخم‌دادامــام ، پاسخش‌طورۍ‌بود باخودم‌زمزمہ‌ڪردم‌ڪــه‌امـــام‌ .. میشناسدمگراین‌بی‌سروبۍسامان‌را !؟❤️‍🩹 وشنیدم‌فـــرمود : تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊 🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 ••• ‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب
أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَن‌وأجعل
ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱
خدایا‌دلهاۍما‌و‌عزیزانمان را‌با‌قرآن‌نورانۍکن‌و قلب‌هاۍما‌رابہ‌یاد‌ خود‌روشن‌کن✨🤍 ••• 🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
هدایت شده از پیامی دارم
📃 پیامی از 🌷شهید حسین سرکاری 🌷 📲 عکس نوشته تولید رسانه ای علی حقیقی از پایگاه شهدای گمنام حوزه مقاومت بسیج امام محمد باقر (ع) 🔰 مرکز حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس شهرستان آران و بیدگل 🔰 🔹 https://eitaa.com/payamelale
♥️🍃 [مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى_ضحی۳] "که خــدا تو را به حال خودٺ رها نڪرده" -غصه نخوریا یهو میبینۍ خدا براٺ درے رو باز میکنه ڪه تو حتی اون در رو نزده بودۍ.. ☺️ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
4_5969769233066755755.mp3
970.8K
ۍِ سلام بدیم به آقـا جانمون امـام زمـان 'عج'✋🌱
◖🤍🍃◗ امور خود را به ما واگذار ڪنید؛ چون بر ما واجب است ڪه شما را به مقصد برسانیم همان گونه ڪه در ابتدا به راه انداختیم..! 'عج' 🌼 ‌‹ 🍃⇢ › ‹ 🤍⇢ › ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ 🌻-فرض‌کن‌«حضرت‌مهدی»به‌تو‌مهمان‌گردد! -«ظاهرت»هست‌چنانی‌که‌خجالت‌نکشی؟ -«باطنت»هست‌پسندیده‌صاحب‌نظری؟ -«خانه‌ات»لایق‌اوهست‌که‌مهمان‌گردد؟ -«لقمه‌ات»‌درخوراوهست‌که‌نزدش‌ببری؟ -حاضری‌«گوشی‌همراه»توراچک‌بکند؟ -«باچنان‌شرط‌که‌درحافظه‌دستی‌نبری» -واقفی‌بر«عمل‌خویش»توبیش‌ازدگران؟ -میتوان‌گفت‌تورا«شیعه‌اثنیٰ‌عشری»؟ اَللّٰـ℘ُـم‌َ؏َـجِّـل‌‌ْلِوَلیِڪ‌َالْفَرج♥️ :) ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 . اولین موردي که با هم تفاهم نداشتیم . ولی در کمال ناباوري من ، به حرف اومد و گفت . امیرمهدي – قبول . به شرطی که شما هم شب هاي احیا با خونواده ي من بیاین مسجد محل ما براي احیا گرفتن . انقدر از قبول پیشنهادم خوشحال شدم که بدون فکر سریع قبول کردم . فکر می کردم می خواد متقابل به مثل کنه و در ازاي پیشنهادم فقط یه پیشنهاد داده باشه . اصلا فکر نمیکردم پشت این شرطش دریایی از فکر خوابیده باشه . اون با هدف براي من شرط گذاشت ، منی که به عمرم هیچ شب احیایی رو بیدار نبودم چه برسه به احیا گرفتن و دعا کردن و قرآن خوندن . در کمال سادگی پرسیدم . من – هر سه شب ؟ سري تکون داد . امیرمهدي – هر سه شب . فقط ... الان باید یه سري چیزها رو یادآوري کنم . من – گوش می کنم . امیرمهدي – موافقین حین رفتن پیش بقیه ، حرف هم بزنیم ؟ نمیخوام فکر کنن ، از اجازه اي که براي حرف زدن بهمون دادن ، دارم سواستفاده می کنم . سري تکون دادم . من – باشه بریم . در ضمن مطمئن باش کسی همچین فکري نمیکنه . لبخندي زد . امیرمهدي – همیشه دوست دارم سر قولم بمونم . بدقولی همیشه منش آدم رو زیر سوال میبره به خصوص در مورد موضوع ما . با دست به سمت جلو اشاره کرد و همزمان با هم بلند شدیم . من – مگه موضوع ما خاصه ؟ لبخندش شیرین تر شد . امیرمهدي – خیلی ... بیشتر از اونچه که فکرش رو می کنیم . نیم نگاهی به سمتم انداخت . مامیرمهدي – ولی اصل منظورم نامحرم بودنمونه . راه افتادیم . چند قدمی رو در سکوت ، آروم طی کردیم . کنارش بودن آرامشی برام داشت وصف ناشدنی . صداي نفس کشیدنش لذت‌بخش بود . حس می کردم رو ابرا قدم می ذارم . این همه اتفاق خوب تو یه شب ! 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 حس می کردم رو ابرا قدم می ذارم . این همه اتفاق خوب تو یه شب ! حرفاش .. حس ناب عاشقیش .... قدم زدن عاشقانه در کنار هم ... غیرممکن هایی که برام ممکن شده بود ! تمناي شنیدن صداش باعث شد سکوت رو بشکنم . من – قرار بود حرف بزنیم . همونجور که سرش پایین بود آروم جواب داد . امیرمهدي – آرامش الانم رو حاضر نیستم با چیزي عوض کنم . حس دو طرفه ي آرامش ما واقعاً خاص بود . من از حضور اون آرامش می گرفتم و اون از حضور من . این خود عشق بود دیگه ، نبود ؟ کاش می دونست با این حرفاش چه حس شیرینی رو روونه ي قلبم می کنه . طوري که باعث شد منم سعی کنم چنین حسی رو بهش منتقل کنم . من – دوست دارم تا آخر دنیا همینجوري کنارت باشم حتی اگر تا همیشه سکوت کنی . امیرمهدي – دروغ نیست اگر بگم دلم میخواد تا آخر عمرم این حرفا رو از زبونتون بشنوم . ولی می ترسم با ادامه ي این حرفا ، پشت سر هم ، نتونم خویشتن داري کنم . من – پس دیگه چیزي نمی گم . امیرمهدي – سکوتتون دلسردم می کنه . گاهی روحم به شدت نیاز داره به شنیدن . تا محرمیتمون ، گاهی ، این حرفا رو ازم دریغ نکنین . خیره شد به رو به رو . امیرمهدي – تا چند ماه پیش حاضر نبودم کوچکترین کلمه اي از این حرفا رو از زبون دختري بشنوم . ولی نمیدونم چی شده که در مقابل شما سرسختی گذشته م رو ندارم . شاید بله اي که بهم گفتین این جسارت رو بهم داده که گوش هام رو شنوا کنم . تازه دارم می فهمم خیلی تغییرکردم . خیلی . و این فقط به خاطر شما بوده . نمی دونم شما هم حاضرین یه سري تغییرها رو قبول کنین ؟ من – تغییر ؟ سري تکون داد . امیرمهدي – مثلا حجاب! اینکه تا آخر عمرتون باحجاب باشین . من – سخته ولی ممکنه . امیرمهدي – بهش فکر کردین ؟ من – یه کم . امیرمهدي – پس امشب بهش حسابی فکر کنین . به خصوص اینکه ممکنه روزهایی پیش بیاد که از صبح تا شب نتونین حجابتون رو بردارین . ناباور گفتم . من – از صبح تا شب ؟ چرا ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🌼⃟⃟🍃 ڪاش‌روزےبرسد ،کہ‌به‌هـم‌مژده‌دهیم .. یوسف‌فـاطـمہ‌آمـــد ، دیدے؟! من‌سلامش‌ڪردم ؛🥺 پاسخم‌دادامــام ، پاسخش‌طورۍ‌بود باخودم‌زمزمہ‌ڪردم‌ڪــه‌امـــام‌ .. میشناسدمگراین‌بی‌سروبۍسامان‌را !؟❤️‍🩹 وشنیدم‌فـــرمود : تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊 🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad