eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
226 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
60 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️علائم گرمازدگی و روش‌های پیشگیری🥵 🌱 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•🍒💛• تو مسیرے باش که خــــدا پشتت باشه حتـۍ اگه همه رو به روٺ باشن ... ! 🌱☁️ ☺️ - ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
14.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• نـاگت مرغــ🧡🍗 مـواد لازم : ◗ ۱ عدد سیـنهـ مرغ 🐔 ◗ ۲ عدد نان تـست 🍞 ◗ ۲ عدد پنیر ورقه ای💛 ◗ ۵ قاشـق غذاخوری شیر 🥛 ◗ ادویه‌ها ( نمک و فلفل ، کاری ، پودر سیر ) ◗ ۲ بسـتهــ کرانچی پنیری ◗ پنیـر پیـتزا ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 پساون همه حق به جانبیت کجا رفته ؟ " و من نا مطمئن از چیزی که حس مي کردم شاید حرف دل امیرمهدیه به سمت پورمند و پویا برگشتم. دست پورمند مشت شده تو سینه ی پویا فشار مي اورد . با جدیت و سرسختي رو به پویا گفت: -یقه م رو ول کن عوضي! و پویا مثل خودش جواب داد: -ول نكنم چیكار مي کني ؟ -مي زنم لهت مي کنم. باز پویا پوزخند زد: _توبلدی از شلوارت رو بالا بکشی که از این زرا مي زني ؟ -دلت مي خواد امتحان کنیم ببینیم مي تونم یا نه ؟ پویا با حرص به عقب هولش داد: -گمشو بابا! و انگشت اشاره ش رو به سمت پورمند گرفت: -نفهمم بازم بهش چراغ بدی که یه راست ميفرستمت اون دنیا. پورمند هم با پوزخند تمسخر امیزی جواب داد: -این نیاز به چراغ نداره ، یه طناب مي خواد که خودم مي ندازم دورش و مي کشمش. پویا رفت به سمتش . دستای مشت شده ش مي رفت بشینه تو صورت پورمند. و در همون حین گفت: -زنده ت نمي ذارم. کسي بهم نهیب زد "باز که وایسادی نگاشون مي کني ؟ " و من بي اختیار ، با صدای جدی و اخمي که رو صدام به حد کافي تأ ثیر داشت گفتم: -جفتتون خفه شین! سر هر دو نفر به سمتم چرخید. تحیر از چشماشون سرازیر بود. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 تحیر از چشماشون سرازیر بود. پورمند حق داشت چون من رو در گذشته ندیده بود ، تنها رفتاری که از من دیده بود ؛ شكستن در مقابل سكوت امیرمهدی بود. پس حیرتش بي دلیل نبود . اما دلیل حیرت پویا رو نفهمیدم . که البته به لطف خودش و حرفي که زد تونستم حدس بزنم. چشماش رو کمي تنگ کرد و با لحني که تمسخرش کمي مشهود بود گفت: -قبلنا انقدر بي ادب نبودیا . تأثیر اونیه که رو تخت خوابیده یا این ؟ و با ابرو به پورمند اشاره کرد. خب این حرفش کمي درست بود ! بي ادبي! البته برای مارال قبل از امیرمهدی این حرفا معني نداشت اما برای این مارال تازه پا گرفته و دستخوش طوفان ،چرا. کِي امیرمهدی بد حرف زدن یادم داده بود ؟ اون که تو بدترین زمان ، تو بدترین موقعیت باز هم دست از درست حرف زدن برنداشت ! حتي احترام به من رو فراموش نكرد ! پس من چرا یادم رفت ؟ درسته که دو تا آدم رو به روم شایسته ی احترام نبودن اما معلم من کاری به این کار ها نداشت . امیرمهدی بااینكه هیچ احترامي از پویا ندید اما همیشه درست حرف زد باهاش! حتي اون روزی که عموش با بدترین الفاظ من و امثال من رو به باد انتقاد گرفت و به اضم حلال کشید باز هم محترمانه حرف زد اما کوبنده ! اون روز سعي کرد بیشتر با اعمال و رفتارش جواب بده تا بي احترامي . اون روز حرمت نگه داشت و حرمت نگه داشتن رو به منم یاد داد . معلمي بود که درس در سكوت داد و در نگاه . پس چرا من نمي تونستم درسم رو درست پس بدم ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
-💐- چنان عید غدیرش دلبرا افتادہ در عالم زِ یڪ هفته جلوتر مۍروم از خود به قربانش...🌿
💙⃟⃟🍀 اول‌ضمیر‌غائب‌مفرد‌کجایـۍ؟! اےپاسخ‌آدینـه‌هاۍپرمعمـــا من‌گریه‌مۍریزم‌به‌پاےِجاده‌اٺ تاآیینه‌کارۍڪرده‌باشم‌مقدمت‌را.(: ‌"الّلهُــــــمَّ‌عَجِّــــــل‌لِوَلِیِّکَـــــ‌ الْفَـــــــــرَجْ" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌—————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— 🌼تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا ⃣ 🕊بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📜 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 🌿 - امـــام علـــۍ "علیه السلام" هرخانه‌اےڪه‌در‌آن‌«قــــرآن‌»تلاوٺ‌شود و‌اهـل‌آن‌به‌ذڪـر‌ویـادخـــداونـد‌مشغول باشند‌برڪت‌و‌نعمـت‌در‌آن‌‌خانــه‌زیاد‌و ملائڪه‌در‌آنجــا‌حاضــــر‌شوند‌و‌شیاطین از‌آنجا‌دور‌شوند✨🤍. - 🌸(: ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
🔹افتتاحیه کانون حاج سید احمد خمینی ره واحد خواهران 🗓 زمان جمعه ۱ تیر ماه از ساعت ۹ تا ۱۱ شنبه ۲ تیر ماه از ساعت ۲۰:۰۰ تخفیف ۲۰ درصدی به مناسبت عید غدیر داریم . 🤩 🔹کسانی که کتاب قبلاً گرفتن ولی برگشت نزده اند افتتاحیه فرصت خوبیه تا بدون جریمه کتاب را به کتابخانه برگردانند . 🔸از کسانی که کتاب درسی یا کتاب هایی که خوانده نمیشود و غیر قابل مصرف هست با تعداد قابل توجه حق عضویت دریافت نمی شود . ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
- امـام‌سـجـاد علیه‌السلام: آنگاه که قائم ما قیام کند، خدا آفت را از شیعیان ما بزداید و دل‌هایشان را چون پاره‌های آهن استوار سازد..! 💛 🌱 - ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
#سـلام‌امـــام‌زمانـــم✋💐
نوشتہ‌بود؛ . توۍِآخرالزمان‌انقدر‌بہ‌بلا‌دچارمی‌شیدکہ بفهمیدتنهانداشته‌تون، امام زمانتونہ🤍: )
|🌻• هميشه يادٺ باشه ڪه زندگـۍ به عمر ڪردن نيست ، به رشد ڪردنه...🌱 - ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
✨ - سلطان محمود غزنوی از طلحک پرسید: فکر میکنی جنگ و نزاع چگونه بین مردم آغاز می شود...؟🤔 طلحک گفت: ای پدر سوخته سلطان گفت: توهین میکنی سر از بدنت جدا خواهم کرد...! طلحک خندید و گفت: جنگ اینگونه آغاز می‌شود! کسی غلطی می‌کند و کسی به غلط جواب می‌دهد...😏❗️ - ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「🌼🤍」 چه‌ڪنم‌بافـــراق‌دلبـــرخـویش🥺❤️‍🩹 +باحال‌مناسب‌گوش‌کن +پیشنهاددانلود ‌‌‹ 🌼⇢ › ‹ 🤍⇢ › ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
یعنی عصاره‌ی تمام انبیا ... خدمت به او، کار کردن برایش، نشر مناقبش، گسترش فضائلش، آن هم در عصر غیبتش، گوهری ناشناخته است و فردای قیامت در حسرت آنیم که چرا یک قدم بیشتر می‌توانستیم و برنداشتیم ..! |آیت‌ الله‌ وحید خراسانی| 𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘   ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
_
- عبدالله بن جعفر حمیری گفت: از محمد بن عثمان عَمری -نائب‌خاص‌امام‌زمان- شنیدم که می فرمود: به خدا سوگند صاحب این امر هر سال در مراسم حج حاضر می شود و مردم را میبیند و آنان را می شناسد و مردم او را نمی بینند و نمی شناسندش. 📖کمال‌الدین‌صدوق،ص۴۴۰ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 . پس چرا من نمي تونستم درسم رو درست پس بدم ؟ نمي تونستم ؟ باید تلاش مي کردم . مگر نه اینكه برای همپا شدن با امیرمهدی تلاش کرده بودم ، از اون که سخت تر نبود ؟ پس کمي خودم رو جمع و جور کردم . آب دهنم رو قورت دادم. همچنان اخم داشتم . دنبال جمله ای گشتم تا بتونم شرِ یكي از دو مرد رو به روم رو کم کنم . از زیر چشم نگاهشون کردم. پویا با لبخند کجي نگاهم مي کرد . فهمیده بود حرفش بي تأثیر نبوده اما پورمند ابرو گره کرده خیره بود بهم. چیزی مثل برق از ذهنم گذشت . حس مي کردم نمي تونم تو یه زمان جواب هر دو رو جلوی اون یكي بدم . چه بسا مداخله ی هر کدوم اوضاع رو بغرنج مي کرد. اخمم رو بیشتر کردم و خیلي جدی و خشك رو به پورمند گفتم: -بعداً حرف مي زنیم . بهتره برین به کارتون برسین! و در حقیقت فرستادمش دنبال نخود سیاه تا سر فرصت برای اون همه گستاخیش حرفي دست و پا کنم که نتونه دیگه قدم جلو بذاره. با اینكه نرمشي در رفتارم نبود اما پورمند لبخند زد . انگار برای خودش رویابافي کرد و حرفم رو به منظور دیگه ای برداشت. مهم نبود . به وقتش باید این آدم رو سر جاش مي نشوندم پورمند نگاه عاقل اندر سفیهي به پویا انداخت و من رو مخاطب قرار داد: -پس تا بعد . و چرخشي نمایشي زد و دستي برام تكون داد و رفت. تو دلم بهش پوزخندی زدم . مطمئناً چند روزی با تفكر غلطش خوش بود . چه اهمیتي داشت ؟ رو کردم سمت پویا که داشت با بهت نگاهم مي کرد. اول نوبت این بود بعد پورمند . تا کي دیگران مي خواستن مواظب این نهال نو پا باشن ؟ تا کي مثل یه شاخه ی طرد و شكننده مي خواستم به دیگران تكیه کنم ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍