رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت58
مىگويد: «اى حُرّ! اين نامۀ ابنزياد است كه براى حسين نوشته است».
حُرّ نامه را مىگيرد و نزد امام مىآيد و به ايشان تحويل مىدهد. امام نامه را مىخواند: «از امير كوفه به حسين: به من خبر رسيده است كه در سرزمين كربلا فرود آمدهاى. بدان كه يزيد دستور داده است كه اگر با او بيعت نكنى هر چه سريعتر تو را به خدايت ملحق سازم». امام بعد از خواندن نامه مىفرمايد: «آنها كه خشم خدا را براى خود خريدند، هرگز سعادتمند نخواهند شد». پيك ابنزياد به امام مىگويد: «من مأموريّت دارم تا جواب شما را براى ابنزياد ببرم». امام مىفرمايد: «من جوابى ندارم جز اينكه ابنزياد بداند عذاب بزرگى در انتظار او خواهد بود». فرستادۀ ابنزياد سوار بر اسب، به سوى كوفه مىتازد. به راستى، چه سرنوشتى در انتظار است؟ وقتى ابنزياد اين پيام را بشنود چه خواهد كرد؟
فرستادۀ ابنزياد به سرعت خود را به قصر مىرساند و به ابنزياد گزارش مىدهد كه امام حسين عليه السلام اهل سازش و بيعت با يزيد نيست.
ابنزياد بسيار عصبانى مىشود و به اين نتيجه مىرسد كه اكنون تنها راه باقى مانده، جنگيدن است. او به فكر آن است كه فرماندۀ جديدى براى سپاه خود پيدا كند.
به راستى، چه كسى انتخاب خواهد شد تا اين مأموريّت مهم را، به دلخواه آنها انجام دهد؟ همه فرماندهان كوفه نزد ابنزياد نشستهاند. او به آنها نگاه مىكند و فكر مىكند. هيچ كس جرأت ندارد چيزى بگويد. او سرانجام مىگويد: «حسين به كربلا آمدهاست. كداميك از شما حاضر است به جنگ با او برود؟». همه، سرهايشان را پايين مىاندازند. جنگ با حسين؟ هيچ كس جواب نمىدهد.
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
هدایت شده از هیئت انصارالشهداء یزد
⚜| #ندبه_انتظار
💠 سخنرانی و قرائت دعای ندبه توسط حجتالاسلام متوسل
⏰ جمعه ۲۳ مهرماه ساعت ۶:۳۰ صبح
🏢 خیابان انقلاب کوچه شهید پرنیان مجتمع فرهنگی کربلا
➖➖➖➖➖
#هیئت_انصار_الشهداء_یزد
🆔 @booyesib_ir
صلوات خاصه بر #امام_حسن_عسکری علیه السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ الصَّادِقِ الْوَفِيِّ النُّورِ الْمُضِيءِ خَازِنِ عِلْمِكَ وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ وَ وَلِيِّ أَمْرِكَ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ
🥀 #شهادت_امام_حسن_عسکری علیه السلام تسلیت باد.
آقاجان یابن الحسن
ما را شریک درد و غم خود حساب کن
ما دل شکسته ایم💔 ز احوال مضطرت...
🖤| @dokhtarane_booyesib
🕯| @booyesib_ir
#شهادت_امام_حسن_عسکری
شب تاریک هوای سحرش را میخواست
شهر انگار خسوف قمرش را میخواست
گوشۀ حجره کسی چشم به راه افتاده
حسن دوم زهرا پسرش را میخواست🥀
حضرت عسگری از درد به خود میپیچد
زهر از سینۀ آقا جگرش را میخواست💔
شهادت #امام_حسن_عسکری(علیه السلام) بر پسر ایشان #امام_زمان
(عج الله تعالی فرجه الشریف) و تمام شیعیان آن حضرت تسلیت باد🖤
💫@dokhtarane_booyesib
🍂@booyesib_ir
⚘﷽⚘
#جمعه🌾
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
سلام
اےپرمعناترین نگاشتهے هستے
اےسُلالهےآفتاب
پدر مهربانم
چشم وجودمان
خیره به نورِ حضور شما ست
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللّٰهِ فِے خَلْقِهِ ...
مولاے من
هر روز صبح که از خواب بر مےخیزم
رو به قبله مےایستم
و دست بر سینه مےگذارم و مےگویم:
" #السلامعلیکیااباصالحالمهدے " ✋
و وقتے به این فکر مےکنم
که خدا جواب سلام را واجب کرده است
قلبم از ذوق از جا کنده مےشود
دل خوشم به مستحبےکه جوابش واجب است.
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم.
#امام_زمان
🌼| @dokhtarane_booyesib
🍃| @booyesib_ir
#منبر_کوتاه
به نظر شما بالاترین و آخرین هدف انسان چی میتونه باشه؟!🤔🤔
☘| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جمعه
دلِ عاشقم شعر وغزل داره میخونه❤️🌸
شروعِ امامت آقا صاحب زمونِ❤️🌸
#امام_زمان
☘| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
🤔راستش را به ما نگفتند...
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#عید_بیعت ☘
#آغاز_ولایت_امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
💕| @dokhtarane_booyesib
❤️| @booyesib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #اغاز_ولایت_امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
💐دل دل نکن ای دل
💐دست دست نکن ای پا
🎤 محمود کریمی
👏 سرود
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#عید_بیعت ✨
🌹| @dokhtarane_booyesib
🍃| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت59
ابنزياد بار ديگر مىگويد: «هر كس از شما به جنگ با حسين برود من حكومت هر شهرى را كه
بخواهد به او مىدهم».
باز هم جوابى نمىشنود. جنگيدن با تنها يادگار پيامبر، تصميم سادهاى نيست. قلب عمرسعد مىلرزد. نكند ابنزياد او را به اين كار مأمور كند. ناگهان ابنزياد عمرسعد را مورد خطاب قرار مىدهد:
- اى عمرسعد! تو بايد براى جنگ با حسين بروى!
- قربانت شوم، خودت دستور دادى تا من به رى بروم. - آرى! امّا در حال حاضر جنگ با حسين براى ما مهمتر از رى است. وقتى كه كار حسين را تمام كردى مىتوانى به رى بروى.
- اى امير! كاش مرا از جنگ با حسين معاف مىكردى.
- بسيار خوب، مىتوانى به كربلا نروى. من شخص ديگرى را براى جنگ با حسين مىفرستم. ولى تو هم ديگر به فكر حكومت رى نباش! در درون عمرسعد آشوبى برپا مىشود. او خود را براى حكومت رى آماده كرده بود. امّا حالا همه چيز رو به نابودى است. او كدام راه را بايد انتخاب كند: جنگ با حسين و به دست آوردن حكومت رى، يا سرپيچى از نبرد با حسين و از دست دادن حكومت.
البته خوب است بدانى كه منظور از حكومت رى، حكومت بر تمامى مناطق مركزى سرزمين ايران است. منطقۀ مركزى ايران، زير نظر حكومت كوفه است و امير كوفه براى اين منطقه، امير مشخّص مىكند و دل كندن از كشورى همچون ايران نيز، كار آسانى نيست! به همين جهت، عمرسعد به ابنزياد مىگويد: «يك روز به من فرصت بده تا فكر كنم». ابنزياد لبخند مىزند و با درخواست عمرسعد موافقت مىكند.
عمرسعد با دلى پر از غوغا به خانهاش مىرود. از يك طرف مىداند كه جنگ با امام حسين عليه السلام چيزى جز آتش جهنّم براى او نخواهد داشت،
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت60
امّا از طرف ديگر، عشق به رياست دنيا او را وسوسه مىكند.
به راستى، عمرسعد كدام يك از اين دو را انتخاب خواهد كرد؟ آيا در اين لحظۀ حسّاس تاريخ، عشق به رياست پيروز خواهد شد يا وجدان؟
او در حياط خانهاش قدم مىزند و با خود مىگويد: «خدايا، چه كنم؟ كدام راه را انتخاب كنم؟ اى حسين، آخر اين چه وقت آمدن به كوفه بود؟ چند روز ديگر صبر مىكردى تا من از كوفه مىرفتم، آن وقت مىآمدى. امّا چه كنم كه راه رياست و حكومت بر ايران از كربلا مىگذرد. اگر ايران را بخواهم بايد به كربلا بروم و با حسين بجنگم. اگر بهشت را بخواهم بايد از آرزوى حكومت ايران چشم بپوشم».
نگاه كن! همۀ دوستان عمرسعد براى مشورت دعوت شدهاند. آيا آن جوان را مىشناسى كه زودتر از همه به خانۀ عمرسعد آمده است؟ اسم او حَمزه است. او پسرِ خواهرِ عمرسعد است.
عمرسعد جريان را براى دوستان خود تعريف مىكند و از آنها مىخواهد تا او را راهنمايى كنند. اوّلين كسى كه سخن مىگويد پسر خواهر اوست كه مىگويد: «تو را به خدا قسم مىدهم مبادا به جنگ با حسين بروى. با اين كار گناه بزرگى را مرتكب مىشوى. مبادا فريفتۀ حكومت چند روزۀ دنيا بشوى. بترس از اينكه در روز قيامت به ديدار خدا بروى در حالى كه گناه كشتن حسين به گردن تو باشد». عمرسعد اين سخن را مىپسندد و مىگويد: «اى پسر خواهرم! من كه سخن ابنزياد را قبول نكردم. اينكه گفتم به من يك روز مهلت بده براى اين بود كه از اين كار شانه خالى كنم».
دوست قديمىاش ابن يَسار نيز، مىگويد: «اى عمرسعد! خدا به تو خير دهد. كار درستى كردى كه سخن ابنزياد را قبول نكردى». همۀ كسانى كه در خانۀ عمرسعد هستند او را از جنگ با امام حسين عليه السلام بر حذر مىدارند.
كم كم مهمانان خانۀ او را ترك مىكنند و از اينكه عمرسعد سخن آنها را قبول كرده است، خوشحال هستند.
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
#کدبانو🧕
شاید شما هم دیده باشید که بعضی از یخ ها خیلی شفاف و خوشگلن!❄️
میدونین چجوری این یخ ها اینقد زیبا هستن؟🧐
برای درست کردن یخ های شفاف فقط کافیه به جای اب زیر شیر، از اب جوشیده ی سرد شده استفاده کنید 😌😍
اول بزارین اب جوش بیاد بعدم بزارید تا یکی دو ساعت سرد بشه و بعد میتونید آب رو در قالب دلخواهتون بریزین و داخل فریزر بزارین☺️
اگر هم بخواین میتونید توی هر قالب یک غنچه گل محمدی بزارین تا وقتی که یخ اماده شد یک قالب یخ با یه گل خوشگل داشته باشین که زیبایی بیشتری به لیوان شربت یا اب شما میده🤩
فقط این یخ های با گل رو داخل نوشابه و دلستر نریزین که فکر نکنم مزه ی خوبی داشته باشه🥴😶
ولی توی دوغ بریزین خوشمزس😉😋
🌷@dokhtarane_booyesib
🌙@booyesib_ir