eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
226 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
60 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
نَشَـوَد صُبـح‌ اَگَـر عَـرض‌ِ اِرادَت‌ نَکُنَم؛ نـٰام‌ِ زیبـٰاےِ تـورا صُبـح‌ تِـلآوَت‌ نَکُنَم:))! ‹🍃⇢› ‹🖤⇢
📜 ✨ - هروقت خواستۍ از حرف مردم غمگیــن بشی، این حرف خـــدا رو ڪه تو قـــرآن آمــده رو یادخودٺ بیــار: از سخن آنهـا ناراحت نشو ڪه تمام عــزٺ و احتـرام بہ دست خــداست( :❤️‍🩹" - 🌱 🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
•‌📜🪴• دعــــاۍ‌هـــرروز‌مـــاہ‌صفـــــــر¹¹›
| ↫❍بِسْـمِ‌‌رَبِّ‌‌سَقّا‌ے‌حُ‌ـسین‌°🖤° ضمن درود واحترام خدمت همراهان عزیز و باآرزوے قبولی عــزادارۍ شما عاشقان سیــدالشہـــدا(ع)💔✋ ✍به اطلاع میرساند این رسانه قصد دارد مسابقه اے به‌مناسبت‌ مـــاه محــرم، تحتِ عنــوان در سه محـــور 🎥-کلیپ 📝-خــاطـــره 📜-شعـــر با رده‌سنـۍ برگزار نماید. ✅شرایــط شرکت در فراخـوان ⇣ 1⃣عضویـت‌ در رسـانـه‌دختـــرانــہ 2⃣آثار ارسالــۍ از خودتان باشد. 3⃣همراہ با اثــــر؛ نام‌ونام خانوادگـۍ، نام پــدر و سن خود را ارسال کنید. ⌛️مهلت ارسال آثــار تا "۴شهریورماہ‌مصـادف‌بااربعیـــن‌حسینـۍ" 🔗 به آیدے زیر در پیام‌رسان ایتــا 🆔@Admin_resane_dokhtarane 🎁به برگزیدگــان در سه محـــور مسابقــه جایزه‌اۍ تقدیم خواهد شد. 🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
⤜🖤,☕️⤛ | 📋↜شـرکـت‌کننــده‌شمــاره⇠‌۱ 👤↜〖خـانـم‌زهـــرا‌حــاجـۍ〗 📌↜در محــور⇠خــاطــره ✅علاقه مندان میتوانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در مسابقه به آیدے⇠‌@Admin_resane_dokhtarane مراجعہ نمایند. 🖇 آخـرین‌مهلت‌‌ارسـال‌‌ آثـار میباشد. ‌•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• 🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
27.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⤜🖤,☕️⤛ | 📋↜شـرکـت‌کننــده‌شمــاره⇠‌۲ 👤↜〖خـانـم‌نـرجس‌احمدۍ〗 📌↜در محــور⇠کلیــپ ✅علاقه مندان میتوانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در مسابقه به آیدے⇠‌@Admin_resane_dokhtarane مراجعہ نمایند. 🖇 آخـرین‌مهلت‌‌ارسـال‌‌ آثـار میباشد. ‌•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• 🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
⤜🖤,☕️⤛ | 📋↜شـرکـت‌کننــده‌شمــاره⇠‌۳ 👤↜〖خـانـم‌فـاطمـہ‌مقنـی〗 📌↜در محــور⇠شعــر ✅علاقه مندان میتوانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در مسابقه به آیدے⇠‌@Admin_resane_dokhtarane مراجعہ نمایند. 🖇 آخـرین‌مهلت‌‌ارسـال‌‌ آثـار میباشد. ‌•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• 🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
⤜🖤,☕️⤛ | 📋↜شـرکـت‌کننــده‌شمــاره⇠‌۴ 👤↜〖خـانـم‌فـاطمـہ‌‌زهرا‌احمدی〗 📌↜در محــور⇠شعــر ✅علاقه مندان میتوانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در مسابقه به آیدے⇠‌@Admin_resane_dokhtarane مراجعہ نمایند. 🖇 آخـرین‌مهلت‌‌ارسـال‌‌ آثـار میباشد. ‌•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• 🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
┅┄ ❥❥🪔
‹📓⁩⁩🖇› - وتَقلق؟! واللهُ‌ࢪَبڪ‌َورَبُّ‌ڪُلّ‌العَـٰالمين🪽... ومضطࢪب‌میشوی؟! وَخدـٰاپࢪوࢪدگـٰاࢪتوست‌وپࢪوࢪدگـٰاࢪ تمـٰام‌جهـٰانیـٰان‌است(:🤍. - ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‹✨⇢
°🌻° - هَل‌اِلَیکَ‌یَابن‌احمدسَبیل‌فَتُلقی . . ؟! می‌شودراهے‌نشانم‌بدهۍ‌ڪه‌مرابہ توبرساند . .🥺؟! - 🌼|↫ 🤍|↫ 🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📒 -یک بار از توماس ادیسون سوال شد پس از بیست و پنج هزار بار کوشش بی نتیجه برای ساختن باتری، نسبت به شکست چه احساسی دارد؟!🤔 پاسخ او برای همه ی ما دارای اهمیت است: "شکست؟ من ابدا شکست نخورده ام، حالا بیست و پنج هزار طریقه را میشناسم که نمی توان باتری ساخت!😊 📓 کتاب زنده باد خودم 🖌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
اینجورحواله هاچقـــدردلچسبه روزیتــون بشه الهـــی.🥺(((: #اربعیـــن 💔
-استـــادفاطمی‌نیـــا(رحمة‌الله‌علیه): پـاداشی کـه بـرای زائر اربـعین سینه به سینه از اولیاء رسیده و برای هیـچ عمـلی ذکر نشده، این است که زائراربعین حتماً عاقبت بخیر میشود ...🌱
☺️ -یک فکر مثبت در روز می تواند کل روزتان را تغییر دهد و خالق این فکر مثبت تو هستی و نه هیچ کس دیگر، منتظر نباش کسی بیاید و فکر مثبت را در جعبه ذهن تو بگذارد❕ ... - 🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_ _ _ ___ - ✅ -📗 📝مــعــــرفـــــی: 1️⃣ با خوندن این کتاب به ضرورت بررسی ابعاد عظیم اربعین پی می‌بریم. 2️⃣ با خوندن این کتاب یک پیام‌هایی را که حرکت اربعین برای جهانیان دارد می شناسیم. 3️⃣ با خوندن این کتاب از آنچه باید برای سرنوشت بشر رخ بدهد آگاه می‌شویم. 📙 کتاب این هفته: مجموعه 4 جلدی والله متم نوره 🖋 کاوشی در ابعاد الهی، تمدنی و مهدوی حرکت عظیم 📌برای تهیه کتاب کلیک کنید: https://ketabejamkaran.ir/6699 🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 اینا حرفای مرد من بود تو همون شبي که با حرفاش روزنه ی باریكي از عشق و دوست داشتن رو بهم نشون داده بود. لبخندی زدم . حالا مي فهمیدم اون موقع چي گفت . وقتي عشق به خدا تو سلولای بدنت جریان داشته باشه و اولویتت از ازدواج اصل اون باشه و نه بعد جسمانیش ، چیزهایي مثل بچه دار شدن برای آدم کمرنگ مي شه. به خوبي مي تونستم درك کنم احساس آدم هایي رو که با وجود بچه دار نشدن حاضر نبود همدیگه رو ترك کنن یا کسي رو جایگزین هم! این همه حس قشنگ از عشق ؟ .. به واقع در مقابل خالق عشق که خودش عاشقي بود بر بنده هاش چیكار باید کرد ؟ خدایي که این همه حس قشنگ رو آفریده سبحان الله نداره ؟ با صدای محمدمهدی از حس های خوبم فاصله گرفتم. رو به پدر امیرمهدی گفت: محمدمهدی –حاج عمو ! شما و زن عمو نميتونین تنهایي از پس کارای امیرمهدی بر بیان ! باید براش پرستار بگیرین . بلند و کوتاه کردنش براتون مشكله. باباجون سری تكون داد: باباجون –احتمالا ً همین کارو مي کنیم. ناباور بهشون نگاه کردم . پرستار برای امیرمهدی ؟.. امكان نداشت .. امكان نداشت بذارم .... من که نمرده بودم... هیچ کس نمي تونست به اندازه ی من بهش عشق بده برای خوب شدن و تو پیمودن این راه کمكش کنه ، که اگر کسي مي تونست به این خوبي جای من رو پُر کنه پس چه نیازی بود که امیرمهدی من رو برای یه عمر همسری کردن در کنارش انتخاب کنه ؟ مني که با چشمای بسته ش ، دست از همراهیش نكشیدم چطور حالا باید یه گوشه مي ایستادم و نظاره مي کردم همراهي شخص دیگه ای رو با شوهرم ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 مني که با چشمای بسته ش ، دست از همراهیش نكشیدم چطور حالا باید یه گوشه مي ایستادم و نظاره مي کردم همراهي شخص دیگه ای رو با شوهرم ؟ بي شك بهتر از من و مادرش کسي نميتونست ازش پرستاری کنه ، و قطعاً خودش هم به همین راضي بود. مي خواستم به سمت پدرش برم و بگم "نیازی به پرستار نیست . "که من روزی که به امیرمهدی بله گفتم ، به تموم مشكلات و سختي های این راه هم "سلام "کردم. اما قدم اول رو برنداشته ، انگار کسي به سمتم تابلوی ایست گرفت. نگاهم به طور خودکار به سمت مامان و بابا برگشت . بدون اجازه ی بابا نمي تونستم حرفي بزنم از افكاری که تو سرم در حال جولان دادن بود امیرمهدی به یه پرستار بیست و چهار ساعته نیاز داشت و اینطور حضور داشتن من در کنارش مستلزم اجازه ازپدرم بود ؛ که من هنوز تو خونه ش زندگي مي کردم. اول باید با پدرم حرف مي زدم . به طرف بابا رفتم . نگاهش به من دوخته شد. نزدیكش که رسیدم به آرومي گفتم: من –بابا مي خوان براش پرستار بگیرن ! نگاهش تو نگاهم به چرخش در اومد: بابا –اینطوری بهتره . مطمئناً زودتر خوب ميشه. من –نه . کي مي تونه از خود ما دلسوزتر باشه ؟ مامان اومد و کنارمون ایستاد. بابا –پرستار بهتر از ما بهش رسیدگي ميکنه. من –من خودم مي تونم. ابرویي بالا داد: بابا –تو که بلد نیستي مارال! من –دکترش گفت مي تونیم یاد بگیریم از پرستارای همینجا! بابا –تو که نمي توني دائم کنارش باشي! بابا منظورم رو نمي گرفت . نیم نگاهي به مامان انداختم و رو به بابا گفتم: 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍