eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
227 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
60 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 میزان علاقه قبل از ازدواج، هیچ ربطی به تداوم ازدواج ندارد!! 🔸️ ﻋﻼﻗﻪ ﻓﻘﻂ ﻭﺭﻭﺩی ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﺳﺖ. ﻣﻄﺎﻟﻌﺎﺕ ﻋﻠﻤﯽ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺸﺎﻥ می دهد ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﺮﺷﺢ ﻫﻮﺭﻣﻮﻥ اکسی توسین و ﺁﻣﻔﺘﺎمین هاست ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺬﺕ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻣﻮﻗﺘﯽ می شود ﻭ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﺎ چند وقت  ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺗﺮﺷﺢ می شود ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺮﺷﺢ ﻣﺘﻮﻗﻒ می شود. 🔸️اما ﺗﻨﺎسب های ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ، خانوادگی، مذهبی، تحصیلی، فکری و میزان توانایی رفع نیازهای یکدیگر است که ازدواج ﺭا نگه می دارد. 🔸️ ﭘﺲ ﺍﮔﺮ تناسبات لازم ﻧﺒﺎﺷﺪ و منطقی به مساله ازدواج نگاه نشود،  ﻟﯿﻠﯽ و ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻫﻢ  که ﺑﺎشند ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ می شوند. ┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈ 「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
13.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من اگهـ نقاش بودم، طرحِ چشمات رو نقاشـی می‌کردم :) ! 🤍🌚 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 من –پویا اینجاست . بلند حرف مي زنم که بشنوی. لبخند محوی زد و دلم رو قرص کرد . عجب مُسَكِني بود لبخندش. به هال برگشتم. پویا روی یكي از مبل های تكي نشسته بود و پای چپش رو انداخته بود روی پای راستش . آرنج دست راستش رو به دسته ی مبل تكیه داده و انگشتای مشت کرده ش رو زیر چونه گذاشته بود. به طرف آشپزخونه راه تند کردم که صداش باعث ایستادنم شد: پویا –بیا بشین . نیومدم چیزی بخورم . اومدم حرف بزنیم . وقت زیادی ندارم . فردا هم باید خودم رو معرفي کنم چقدر باعث خوشحالي بود حضور اندکش. نفسم رو به بیرون فوت کردم و رفتم درست مقابلش نشستم . حس دلشوره م رو به پستوهای ته دلم فرستادم و محكم بهش چشم دوختم. اونم خیره نگاهم کرد. وقتي دید چیزی نمي گم با حالت طلبكاری گفت : پویا –چیه ؟ باید تشكر کنم منو تو خونه ت راه دادی ؟ از همین اول نشون داد آدم تغییر کردن نیست . زندون هم نتونست این حس طلبكاریش رو کم کنه. پوزخندی زدم: من –نمي دونم . تو چي فكر مي کني ؟ شونه ای بالا انداخت: پویا –من هر جا دلم بخواد مي رم. من –هنوزم بعد از این همه مسئله و مشكلي که پشت سر گذاشتي ، خودخواه و پر توقعي. پوزخندی زد و کمي به جلو خم شد: پویا –اگه اینجوری بودم چرا عاشقم شدی ؟ یه زمان هایي توی زندگي آدم هست که دلش مي خواد بزنه و دنیا رو نابود کنه . اونم درست زماني که حماقت هامون رو به رخمون مي کشن. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 یه زمان هایي توی زندگي آدم هست که دلش مي خواد بزنه و دنیا رو نابود کنه . اونم درست زماني که حماقت هامون رو به رخمون مي کشن. دلم مي خواست پویا رو به تیربارون کنم . یا نه ... بدتر از اون .... زخمي روی بدنش ایجاد کنم و بعد روش نمك بپاشم و در نهایت با لذت به درد بردنش نگاه کنم . اونم با من همین کار رو کرده بود .. نكرده بود ؟ دهنم رو باز کردم و هوا رو با ولع به داخل ریه هام کشیدم و بعد با حرص به بیرون دادم . سعي کردم قبل از دادن جوابي که بخواد باز هم باعث ایجاد یه کینه ی دیگه بشه و دودش هم تو چشم خودم بره و هم اطرافیانم ، جلوی خودم رو بگیرم. آروم اما قاطع جواب دادم: من –چون یه روزی خودم هم همینجوری بودم. پویا –از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز ... تو از جنس اینا نیستي. منظورش امیرمهدی و خونواده ش بودن . چرا نمي دید که من با مارال گذشته یكي نیستم ؟ شال روی سرم رو مي دید ... مانتوی بلندم رو مي دید .. جوراب های مشكیم رو مي دید ... صورت بي آرایشم رو مي دید و باز این حرف رو مي زد. سری به تأسف تكون دادم. من –من دقیقاً از جنس همینا شدم که از تو بریدم. و چقدر تلاش داشتم با آرامش حرف بزنم که صدای بلندم و یا لحن تندم مي تونست جرقه ی آتیش دیگه ای باشه که زندگیم رو به بازی بگیره. پویا –چشمات رو بستي و شدی غلام حلقه به گوش اینا. من –اتفاقاً بر عكس .. چشمام رو باز کردم تا واقعیت رو ببینم. واقعیت این آدما خداست . نمي شه خدا رو انكار کرد . مسیر درست هم همینه . صداش تشر گونه شد: پویا –مسیر درست اینا لچك سَر کردنه ؟ من –مسیر درست اینا شناخت درست خداست. پویا –کِي خدا گفته مثل داهاتیا و امال پشت یه مشت پارچه خودتو قایم کني ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
꧕..🕊 فَرَجاًعاجِلاقَريباً،كَلَمْحِ‌الْبَصَرِ،اَوْهُوَاَقْرَبُ یاایهاالعزیز°💚° ⊹ ⊹ 🔗تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 ✨بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 🤲 ┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈ 「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
به نـام خـدای مهـر و یـارے🌱
🌤 🌱 - "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا" اے کسانی ڪه ایمــان آورده‌اید؛ خــدا را بسیار یـاد کنید..!🤍 -
احزاب/۴۱
- - 🌖 ┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈ 「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
┅┄ ❥❥
-یه جمله ی خیلی قشنگ تو یه کتاب خوندم که نوشته بود: «همه چیز برای کسی که می داند چگونه صبر کند، به موقع اتفاق می افتد!»🙂🌱 خلاصه که ریلکس باش، ببین، بشنو، بگذر، خرده نگیر و یادت بمونه که گاهی صبر خودِ تلاشه♡ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‹✨⇢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️اگر در‌ مشکلی سخت گرفتار شدی... 👌🏻در کتاب صحیفه‌الامان آمده است اگر در محنتی گرفتار باشی هفتاد مرتبه بگو: "
یا اللهُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا فاطِمَه یا صَاحِبَ‌الزَّمان اَدْرِکنی وَ لا تُهْلِکْنی 
" (بسیار مجرب است، تجربه شده است) ┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈ 「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
اینا خـــدا عاشقشونه(:❤️‍🩹!
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
اینا خـــدا عاشقشونه(:❤️‍🩹!
إنَّ الله أحَبَ عبداً غَّتَهُ بالبلاء غتاً خداوند اگــر بندہ‌اۍ را دوست داشته باشد او را در بـلا‌هــا می فشارد. محبت خــدا این است(((: 🌱
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
#اطلاعیه ✅بـرنامــه کلاس‌هاۍ فرهـنگۍ، قـرآنۍ، هنـری، ورزشی در #ترم_تابستان کانون سید احمد خمینۍ‹ره›
#گزارش‌تصـویرۍ 🪡آمــوزش خیاطـــــی 🗓زمان ← شنبه و سه‌شنبه‌ها ساعت۹ 👤مربی ← سرکارخانم احمدی 📌مکان← خانه بهداشت (سابق) #کانون‌سید‌احمد‌خمینی‌_واحدخواهران
آیا تبریک اول ماه ربیع کار درستیه یا به خاطر ایام محسنیه باید فعلا عزادار بمونیم؟ 1️⃣ در کتب تاریخی زمان دقیق آتش زدن درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها و حادثه در و دیوار و سقط شدن حضرت محسن، مشخص نیست . 2️⃣ بعضی از مورخین معتقدند که این حوادث در اوایل ربیع الاول رخ داده است. اما بعضی دیگر زمان آن را حدود ۵۰ روز بعد از شهادت پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) می دانند که این نظر با وقایع تاریخی سازگارتر به نظر می رسد. 3️⃣ در تاریخ عزاداری شیعه، چه در دوره حضور اهلبیت علیهم السلام و چه قرون بعد از آن، دهه‌ی محسنیه سابقه ای نداشته و هیچ نقلی درباره عزاداری اهلبیت علیهم السلام و ارادتمندان آنان برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) و فرزندشان در ایام ابتدایی ربیع الاول یافت نمی شود. 4️⃣ بعضی از فقها -همچون آیات عظام مکارم شیرازی و شبیری زنجانی معتقدند این مراسمات باعث کم‌رنگ شدن مراسمات اصلی می‌شود و ترویج دهه‌های پیاپی عزاداری را، زمینه‌ساز روی‌گردانی جامعه از عزاداری اهل‌بیت می‌دانند. 6️⃣ مجالس توسل و عرض ارادت به ساحت بزرگان دين و بیان معارف اهلبیت (ع) در تمام 365 روز سال، مطلوب و ارزشمند است. و تنها اختلاف نظر در این مساله قرار دادن دهه یا ایام خاص برای عزاداری است. 7️⃣ درباره زمان شهادت برخی معصومین و بزرگان دیگر دین هم نظرات مختلفی در تاریخ‌های مختلف نقل شده که برخی از شیعیان در تمام این تاریخ‌های احتمالی -حتی با احتمال کم- مجلس عزا برپا می‌کنند که این کار هیچ اشکالی ندارد و کسی هم مخالفتی نکرده است. 🔺سایت ویکی شیعه و بیانات مراجع عظام تقلید ⬅️ ┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈ 「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
☺️ •• بعضی وقتا میگی چرا نشد؟چی شد که اینجوری شد...😢 ولی تو نمیدونی اون بالایی برات فکرای دیگه ای داره‌😌 به وقتش، همه چی رو خیلی قشنگ کنار هم برات جفت و جور میکنه مثل تکه های پازل✌️ حمکت خدا همیشه به موقع عمل میکنه، فقط کافیه ایمان داشته باشیم 🤍🌱 ┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈ 「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
#دقایقـۍ‌با‌قـــرآن ✨
[قُلِ‌اللَّهُ‌يُنَجِّيكُمْ‌مِنْهَا‌وَمِنْ‌كُلِّ‌كَرْب] بگو،‌خداست‌که‌از‌آن‌‌گرفتاری‌و بلکه‌از‌هر‌اندوه‌شدیدی‌نجات‌تان‌می‌دهد. -‌سوره‌انعام‌آیه‌۶۴
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
🧎‍♀🤍
✍🏻آیت‌الله‌بهجت: -نماز مانند لیموشیرین است. هرچه از اول‌وقت دورتر شود تلخ‌تر می‌شود هرکه عادت به تاخیر نمازها کرده؛ خود را برای تاخیر در امور زندگی آماده کند! _تاخیر در ازدواج _تاخیر در اشتغال _تاخیر در تولد اولاد _تاخیر در سلامتی! و.... هرقدر که امور نمازت منظم باشد، امور زندگیت هم تنظیم خواهد شد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 من –مسیر درست اینا شناخت درست خداست. پویا –کِي خدا گفته مثل داهاتیا و امال پشت یه مشت پارچه خودتو قایم کني ؟ نفس عمیقي کشیدم: من –اگه یه بار قرآن رو خونده بودی اینجوری حرف نمي زدی. باز هم پوزخند زد: پویا –جدی ؟دقیقاً کجاش از این حرفا زده ؟ من –برو بخون تا ببیني. پویا –حوصله ندارم بخونم . تو بگو. من –نه من اون آدمي هستم که انقدر تو شناخت خدا و کتابش تبحر داشته باشم که بتونم با قدرت بیانم ذهنت رو به سمتش ببرم و نه تو اون آدمي که دلش بخواد بشنوه و قبول کنه . تا وقتي تو منتظری با هر حرفم جبهه گیری کني همین آشه و همین کاسه. تكیه داد به پشتي مبل و اینبار پای راستش رو انداخت روی پای چپش : پویا –خسته ای ! وگرنه اون مارالي که من ميشناختم تا حرفش رو به کرسي نمي شوند کوتاه نمي اومد. من –خیلي وقته یاد گرفتم باید صبور باشم .مخصوصاً با این اتفاقات این چند ماه. سری تكون داد: پویا –پس واقعاً خسته ای. کلافه سری تكون دادم: من –نیستم . چرا انقدر اصرار داری ؟ پویا –هستي .. پرستاری از آدمي که هیچي نمي فهمه وهیچ قدرتي نداره حتي کنترل.... پریدم وسط حرفش و تشر زدم: من- درست حرف بزن . شوهر من همه چي رو مي فهمه . یواش یواش هم بهتر مي شه . یادت که نرفته مسبب همه ی اینا تویي ؟ جواب حرفای من نگاه خیره ش بود و سكوت ... که چند دقیقه ای طول کشید. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 جواب حرفای من نگاه خیره ش بود و سكوت ... که چند دقیقه ای طول کشید. بعد به جلو خم شد . پاهاش رو از هم فاصله داد و تكیه گاه آرنج هر دو دست کرد . با صدای آروم ولي جدی که سعي داشت تأثیر حرفش رو دو چندان کنه گفت: پویا –من این گند رو به زندگیت زدم خودمم اومدم این گند رو جمع کنم. کمي اخم کرد: پویا –طلاقت رو بگیر . تا هر زماني که لازم باشه ساپورتت مي کنم حتي اگه دلت نخواد زنم بشي . همه چیز رو برات جبران مي کنم. اولش حس کردم اشتباه شنیدم. ولي نگاه جدیش بهم فهموند که اشتباهي در کار نیست . که هرچي شنیدم از دهن پویا خارج شده. خنده م گرفت . یه خنده ی عصبي که داشت سعي مي کرد روی لب هام نقش ببنده و من چقدر به خودم فشار آوردم که اینطور نشه. بي اختیار شروع کردم به تكون دادن پام . دیگه از یادم رفت امیرمهدی تو اتاقه و ميشنوه همه ی حرفامون رو. پر حرص گفتم: من –این الان یعني چي ؟ چي رو مي خوای ثابت کني ؟ پویا –اینكه هنوز علاقه ای ته مه های دلم مونده .... اگر اون روزا انقدر منو کوچیك نميکردی و این پسره رو تو سرم نمي کوبیدی اینجوری نمي شد. دلم مي خواست خفه ش کنم . دستی تو هوا تكون دادم: من –تو مریضي! پویا –من فقط مي خواست روی شما دوتا رو کم کنم . نمي خواستم انقدر بدبخت شي. کلماتش آتیشم مي زد. از کوره در رفتنم دست خودم نبود. به جلو خم شدم: من –الان منظورت اینه که مفلوك و بیچاره شدم ؟ هوم ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍