eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
228 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
60 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
با کمک یک نخ وضعیت تناسب اندامتان را بررسی کنید 😳 از سر تا نوک پاتون رو با نخ اندازه بگیرید، بعد نخ رو از وسط نصف کرده و دور شکمتون بگیرید. اگر نخ دو نیم شده، تونست دور شکم شما رو کامل احاطه کنه شما از تناسب اندام برخوردار هستید. در واقع برای نداشتن اضافه وزن، دور کمر شما باید از نصف قدتون کمتر باشه 👌 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
‏🔰خودتان را تشویق کنید؛ امروز تصمیم بگیرید بابت هر کلام و جذب مثبتی که دارید خودتان را تحسین کنید و به خود بگویید که به تو افتخار میکنم و آنها را مدام تکرار کنید تا بر ضمیر ناخود‌آگاه تان نقش ببندد و جزیی از عادات روزانه شما شود. ▪️من باورهای مثبتی دارم. ▪️من افکار مثبتی دارم. ‏▪️من زندگی مثبتی دارم. ▪️سلولهایم سرشار از انرژی مثبت هستند. ▪️من جاذبه اتفاقات مثبت هستم. جملاتی که اینگونه بیان میشود به شما تاکید میکند که تو خالق زندگی خویش هستی و همه امور زندگی ات باید در جهت موفقیت باشد و اینگونه برنامه ذهنیتان به سمت موارد مثبت هدایت خواهد شد، ‏همه چیز در دستان خود شماست، همین عادتهای کوچک روزانه هستند که اتفاقات حال و آینده شما را شکل می دهند اگر نسبت به آنها بی تفاوت باشید زندگی مانند یک الگو همان چیزهای ناخواسته ای را به شما نشان میدهد که تکرار کرده اید. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 گریم شدت گرفته بود حتی آسمون هم داشت به حالم گریه می‌کرد. خیلی بی معرفتی کرد در حقم! نزاشت کامل واسش توضیح بدم. خدایا یعنی واقعاً این همه بدبختی واقعاً حقمه؟ اونم بخاطر گناهی که ندونسته انجام دادم؟! بخدا پشیمونم به‌ولله پشیمونم! زیر بارون قدم می‌زدم و حالم کلا خراب بود. نمی‌دونستم کجا میرم، فقط می‌دونستم باید حرکت کنم. مثل دیوونه ها بدون اینکه از ماشینا بترسم میزدم به دل خیابون، ماشینا توقف می‌کردن که مبادا بهم برخورد کنن و کلی هم داد و بیداد می‌کردن اما نیلا دیگه نیست، نیست که بشنوه! نمی‌دونستم دارم چکار می‌کنم حرکاتم و رفتارام دست خودم نبود! دیوونه شده بودم جنون گرفته بودم! اونم بخاطر کی؟ بخاطر بی معرفتی مثل امیرعلی که بدون گوش دادن به حرفام گفت پیاده شو! دیگه داشتم کم میاوردم. نفسم به شمارش افتاده بود! قلبم داشت درد می‌گرفت بارون هم شدت گرفته بود و من دیگه توان راه رفتن نداشتم. نمی‌دونم چیشد که یکدفعه یه فشار بهم وارد شد و کف خیابون افتادم! (از زبان امیرعلی) شنیدن اون حرفا از زبون نیلا عصبانیم کرد. درسته این رفتار از منی که ادعا می‌کنم خداشناسم بعیده اما تصور اینکه نیلا با اون پوشش بین اون همه مرد چشم هیز، آزارم می‌داد. بخدا که تصورش هم داغونم می‌کنه! درسته خیلی کارم اشتباه بود که وسط خیابون ولش کردم اما منم حق داشتم! چرا دروغ بگم؟ واقعاً نگرانش بودم! داشت بارون میومد، یعنی تاکسی سوار شده که بره خونه؟ هزارتا سوال توی سرم بود اما به خودم اجازه نمی‌دادم که برگردم و دوباره نگاه کنم آخه دیگه نمیتونسم از شرمندگی توی چشماش نگاه کنم. الان که به اون لحظه ای که بهش گفتم پیاده شو فکر می‌کنم می‌بینم چقدر بد کردم! گوشیم زنگ میخوره وقتی میبینم محمدِ سریع جواب دادم و گفتم: - سلام محمد با ناراحتی گفت: - داداش مگه چکار کردی که نیلا خانوم اینطوری شده؟ مگه نگفتم عاقلانه تصمیم بگیر؟ با تعجب و ترسی که توی دلم افتاده بود گفتم: - مگه چیشده؟ واسه نیلا چه اتفاقی افتاده؟ محمد آهی کشید و گفت: - بیا بیمارستان آدرس رو واست می‌فرستم، و قطع کرد. با نگرانی منتظر بودم آدرس رو بفرسته! آدرس رو که فرستاد با سرعت حرکت کردم تا به خودم بیاد دیدم دارم اشک میریزم! خدایا ببخش من غلط کردم، خواهشاً نزار واسه نیلا اتفاقی بیوفته! ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌸 خدایا ببخش من غلط کردم، خواهشاً نزار واسه نیلا اتفاقی بیوفته! من هر کاری کردم از سر بی عقلی بود نه بی مهری! بالاخره به بیمارستان رسیدم و باعجله به سمت بیمارستان دویدم. همین که وارد بیمارستان شدم محمد رو دیدم. به سمتش رفتم و گفتم: - محمد نیلا کجاست؟ حالش خوبه؟ محمد سری تکون داد و با چشمای قرمزش گفت: - بردنش کما، گفتن که یه سکته قلبی خفیف داشته! اینو گفت و از در بیمارستان بیرون رفت! ته دلم داشت خالی می‌شد نکنه بلایی سرش بیاد! از پرستار خواستم که منو ببره پیش نیلا..! فاطمه خانوم و پدر و مادرش ناراحت و غمگین نشسته بودن رو به روی اتاق کما! منو که دیدن همگی ایستادن. فاطمه خانوم به سمتم اومد و آروم گفت: - فکر نمی‌کردم وقتی عصبانی بشی زود تصمیم بگیری! الانم برو دعا کن نیلا طوریش نشه وگرنه بلایی سرت میارم اون سرش ناپیدا! شرمنده سرم رو زمین انداختم و گفتم‌: - هرچی بگید حق دارید، من اشتباه کردم الانم دارم تاوانش رو پس میدم. مادرش فاطمه خانوم رو آروم کرد و رفتن بیرون..! پدرشم دستی روی شونم گذاشت و سری تکون داد و رفت. الان دیگه با نیلا تنها بودم. نگاه کردن بهش اونم از پشت شیشه و با اون وضع قلبم رو به درد آورد! اشکام دست خودم نبود و بی اختیار جاری می‌شد! نمیتونستم توی این شرایط ببینمش! خدایا اصلا همه چی تقصیر من بود چرا نیلا باید تاوانش رو پس بده؟ صدای اذان رو که شنیدم به نماز خونه‌ی مسجد رفتم تا نمازم رو بخونم. کلی دعا کردم حال نیلا خوب بشه. دیدم گوشیم زنگ میخوره و مامان داره زنگ میزنه! گوشی رو برداشتم و با بغض گفتم: - سلام مامان مامان با استرس گفت: - سلام دورت بگردم کجایی؟ فکر می‌کردم با نیلا رفتید بیرون..! دیدم نیلا گوشیش رو جواب نمیده زنگ تو زدم. زدم زیر گریه و گفتم: - نه مامان ما اصلا بیرون نبودیم. مامان نیلا حالش بده توی کماست! بگو اگه بلایی سرش بیاد من چکار کنم؟ مامان با نگرانی گفت: - یاخدا چیشده مگه؟ کدوم بیمارستانی؟ بگو تا زود بیام. آدرس رو دادم و قطع کردم. (چند دقیقه بعد) مامان اومد و همه چی رو واسش تعریف کردم. گفت: - چرا همچین کردی هان؟ به این نمیگن غیرت! غیرتی که بخواد جون آدم رو به خطر بندازه غیرت نیست! از تو بعید بود اینکار! گذاشتی راجب کاری که کرده توضیح بده؟ چرا نمیخوای خودتو جای اون فرض کنی؟ یه دختر بچه که دیگه پدر و مادری نداره ممکنه گیر هرکسی بیوفته! بنظرم گذشته‌ی نیلا چیزی نیست که خودشم باهاش کنار اومده باشه اونوقت تو با این کارت احساس گناهشو بیشتر کردی! خدا شاهده تو و نیلا برام فرقی ندارید اونم مثل دخترم میمونه فقط از خدا می‌خوام زودتر بهوش بیاد. دیگه حرفی بین منو و مامان رد و بدل نشد. اون رفت پایین تا حواسش به نیلا باشه منم توی نمازخونه فقط دعا می‌کردم. نیمه های شب بود. گفتم شاید بد نباشه به نیت نیلا نماز شب بخونم. شروع کردم به راز و نیاز با خدا! نماز که تمام شد مهر رو برداشتم و سر جاش گذاشتم و خواستم برم بیرون که در با شدت باز شد! ... ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┤🌿 ! ' • ⎞یـَآمَوْلآنـٰایـَاصـآحـِبَ‌الـزَّمـٰآنِ↴ 🦋↴ •شـَرمَنـده‌ام‌ڪِہ‌بـِینِ‌دعـٰاهـاےشَخصـۍام •؏ـَجِّل‌لوَليِّكَ‌الْفَرَجَ‌تـو‌آخـری‌شـدِه…🥺⎝‌ 🌼°•أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌼°• ‌┄┄┅┅┅❅❣❅┅┅┅┄┄ ✨تعجیل‌درظهور‌و‌سلامتی‌مـولا 🖐 🌾به‌ر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سم‌وفاۍهرشب بخوانیم 🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
-
بہ‌قول‌حـٰاج‌مھدۍ من‌ڪہ‌یہ‌ڪربلـٰا‌نیومدم اِنتظـٰاردارۍحالَم‌خوب‌باشہ؟! نہ‌اَربـٰاب‌حـالَم‌بَدھ خیلۍبَد . . .🙂💔 ❬اللّٰھم‌صَلِّ‌عَلۍمُحَمـَّدوآلِ‌مُحَمـَّد!❭ 🖤 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 ••• 🕊 ﴿سوره الاسراء ،صفحه ۲۹۲﴾🌱 97 - و ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ ‌خدا‌ هدایت‌ کند رهیافته‌ اوست‌، و ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ گمراه‌ کند جز ‌خدا‌ برایشان‌ سرپرستی‌ نخواهی‌ یافت‌، و روز قیامت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌به‌ رو افتاده‌ و چشم‌ بسته‌ و لال‌ و کر محشور می‌کنیم‌ جایگاهشان‌ دوزخ‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ دم‌ آتش‌ ‌آن‌ فرو نشیند، شراره‌ای‌ تازه‌ برایشان‌ می‌افزاییم‌ ••• صبح را با نام و یادش آغاز می‌کنیم، بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🌻🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad