5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«🤍🌿»
خوشـآکهمولایـمشمـایید♥:))
🤍¦↫#السلامعلیڪیاامیرالمومنین
🌿¦↫#یکشنبہهاےعلوے
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🔖توی کتاب "عشق کافی نیست" یه جمله ای هست که رمز طلایی ازدواجه
که میگه:
"انتخاب همسر، انتخاب کسی نیست که همیشه شما را شاد کند؛
بلکه انتخاب کسی است که میخواهید حتی زمانی که بدجور اعصابتان را بهم میریزد هم با او باشید."
🖇پس کسی رو انتخاب کنین که برای دعوا کردن هم انتخابتون باشه.
#انچه_مجردان_باید_بدانند
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آنچه_مجردان_باید_بدانند
💞 علت تفاوت معیارهای ازدواج در دختر و پسر❗️
ملاکهای شما برای ازدواج چیه❓
#قبل_از_ازدواج
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_یک
مامان – رفت ؟
به این زودي ؟
سري به عالمت مثبت تکون دادم .
و راه اتاق رو در پیش گرفتم
.
مامان – فکر کردم حالا حالا ها بمونه !
برگشتم و فقط نگاهش کردم .
اگر مامان می دونست ذهن آشفته ي
من چقدر راحت پویا رو فراري داد این فکر
رو نمی کرد !
بدون حرفی وارد اتاقم شدم و خودم بین اون همه ي دنیاي آشفته ي
ذهنم غرق کردم .
***
در حالی که براي ناهار سالاد درست
می کردم نیم نگاهی هم به
تلویزیون داشتم .
از پشت میز ناهارخوري
آشپزخونه، تلویزیون دید خوبی داشت .
آروم آروم خیارها رو خرد می کردم .
تو فکر بودم .
تو فکر پویا و اینکه بدون من میره مهمونی ؟ دلم میخواست نره .
به خاطر نبود من ، پا تو مهمونی نذاره .
شاید زیادي ازش توقع داشتم .
من که هنوز بهش جواب درستی نداده بودم !
با صداي بلند " الله اکبر " که از تلویزین پخش شد حواسم رو دادم
بهش .
وقت اذان بود .
وقت نماز .
محو تصاویر در حال پخش از تلویزیون بودم .
مسجد .
آدم هایی که در حال وضو بودن .
یکی لباسش سفید بود و دیگري شلوار طوسی به پا داشت .
یکی ریش داشت و اون یکی موهاي کوتاه .
یکی هم قد امیرمهدي بود و یکی دیگه تقریبا هم هیکلش.
اگر اون ادم ها رو کنار هم می ذاشتن می شد یه امیرمهدي ازشون ساخت .
نشون دادن نماز خوندن یه عده ادم پشت سر امام جماعت تو مشهد
اوج محو شدن من بود .
البته نه محو شدن تو تلویزیون .
بلکه محو شدن تو خاطرات روزهاي گذشته . و نماز خوندن امیرمهدي .
نمازي که آروم خونده می شد .
با آرامش خم و راست می شد .
_کجایی ؟
با صداي مامان تصویر امیرمهدي مات شد و از بین رفت .
من – همینجام .
مامان – معلومه .
یه ساعته قراره سالاد درست کنی ولی معلوم
نیست کی حاضر بشه .
نگاهی به ظرف سالاد انداختم .
دو تا خیار رو خرد کرده بودم و
دو تا دیگه مونده بود .
به اضافه ي اونی که تو دستم بود و گوجه
فرنگی ها و کاهو .
مامان صتدلی کناري رو کشید و نشست روش .
مامان – چی شده مارال ؟
چند روزه خودت نیستی !
نفس عمیقی کشیدم .
سري تکون دادم .
من – چیزي نیست .
فقط یه کم فکرم مشغوله .
مامان – چرا ؟
درمونده نگاهش کردم .
من – خودم هم نمی دونم مامان .
دیگه نتونستم بریزم تو خودم و حرف نزنم . داشتم دیوونه می شدم
. باید به یکی می گفتم اون همه اشفتگی
ذهنیم رو .
و چه کسی بهتر از مامان !
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_دو
مامان صتدلی کناري رو کشید و نشست روش .
مامان – چی شده مارال ؟
چند روزه خودت نیستی !
نفس عمیقی کشیدم .
سري تکون دادم .
من – چیزي نیست .
فقط یه کم فکرم مشغوله .
مامان – چرا ؟
درمونده نگاهش کردم .
من – خودم هم نمی دونم مامان .
دیگه نتونستم بریزم تو خودم و حرف نزنم . داشتم دیوونه می شدم
. باید به یکی می گفتم اون همه اشفتگی
ذهنیم رو .
و چه کسی بهتر از مامان !
من – مامان نمی دونم چم شده !
همش تردید دارم .
همش دارم با هم مقایسه شون می کنم . اما هیچ چیزي براي مقایسه نیست .
نذاشت ادامه بدم .
مامان – کی مارال ؟
کیا رو با هم مقایسه می کنی ؟
نه می تونستم حرفی نزنم و نه
می تونستم بگم .
موقعیت بدي بود .
با شرم سروم رو انداختم پایین و مو به مو رو براش گفتم .
باید می فهمید چیکار کردم !
باید می گفتم و گفتم.
بلاخره سکوت رو شکست .
مامان – باید چی بگم ؟
ملتمس نگاهش کردم .
من – به خدا مامان تو بد موقعیتی بودیم . منظورت صیغه
ست ...
من – من که گفتم پشیمونم !
اخمی کرد .
مامان – یعنی فکر می کنی همین پشیمون بودن کافیه ؟
بغض کردم .
من – ببخشید .
مامان – دوست ندارم دیگه تکرار بشه .
سر تکون دادم .
من – چشم .
نفس عمیقی کشید .
مامان – حالا بگو می خواي چیکار کنی ! عاشقش شدي ؟
من – نه .
یعنی نمی دونم چمه .
اگر همونی باشه که خودش گفته
خیلی مرد ایده آلی می شه .
و با حسرت آه کشیدم .
مامان – اگه نبود ؟
با تردید نگاهش کردم .
من – اگه بود ؟
مامان – اونوقت حتماً بابات باید بره خواستگاری!
با تصور این کار زدم زیر خنده .
مامان هم خندید.
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
عشقراخواهۍبسنجۍ
عهدوایمانشبسنج
آنکہپاۍدینخودجانمۍدهد
عاشق تراست♥️💭
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
Arshiyas Cheshami.mp3
8.07M
چشـاتوکـہروممیبندۍاِنگـــارے
کـہمـــــاهتوشــبــامنیسـت...❤️🩹🥺
• 𝄞 •
🎧↜#موزیــک
🌙↜#شبتــونغــرقآرامــش
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
وما در هیاهوی روزگار اگر آرامیم
،دلمان به خدا گرم است😍،
صبح را با نام و یادش آغاز میکنیم،
بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#صبحتون_پرخیر_وبرکت🌻🍂|
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad