✍شهاب مرادی
هدف شما از دوران #نامزدی چیست؟!
💞 ۱. اگر هدف شناخت یکدیگر است محرم نباشید و #عقد هم نکنید تا بدون صمیمیت و دور از لذت جویی، در یک فضای رسمی (مهم است) و محترمانه، با برنامه مشخص و مکتوب، هدفمند و دقیق، گفتگو و بررسی کنید. پس اسم نامزدی و این مسائل را نباید روی این ارتباط گذاشت!
و خانواده ها باید توجیه باشند.
💞 ۲. اگر هدف لذت است و خوشی، گپ و گفت و گشت و گذار، یعنی مراحل انتخاب و گزینش عاقلانه طی شده است و شما دو نفر مصمم برای شروع زندگی هستید بنابراین حتما عقد کنید، دائم یا موقت و در این صورت باز هم اسمش نامزدی نیست؛ عقد است.
👏 نتیجه: نامزدی یک مرحله ی زائد در روند #انتخاب_همسر و #ازدواج می باشد.
برای اصلاح فرهنگ ازدواج باید همه کمک کنید و تبلیغ کنید و رفتار عاقلانه را ترویج کنید.
#نکات_آموزنده
#انچهمجردانبایدبدانند
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_شصت_و_هفتم
مگه این گلوي متورم از حجم غم می تونست
چیزي فرو بده ؟
بابا اما رفته بود تو سکوت . نه نگاهم می کرد و نه باهام حرف می زد .
به بدترین شکل تنبیهم کرده بود .
بدتر از اینا بی خبریم از امیرمهدي بود .
نه ازش خبر داشتم و نه
ازم خبر گرفته بود .
حتی دوباري از رضوان پرسیدم که نرگس ازم خبري گرفته که با " نه " گفتن کورسوي
امیدم به احساس امیرمهدي رو کامل از بین برده بود .
این بی خبري یعنی حتی دلش نمی خواد چیزي ازم بدونه .
زجر بزرگی بود .
اینکه حس کنم دیگه براش ارزشی
ندارم .
حس سوزش تو قلبم بی داد می کرد .
گاهی حس می کردم
براي چند ثانیه قلبم بی حرکت می مونه و بعد دوباره می افته به تپش .
این سه روز مثل مرغ سر کنده ، نه
می تونستم بشینم و نه راه برم .
گاهی دور خودم می چرخیدم .
گاهی لباس میپوشیدم
تا از دیوارهاي خونه که حس می کردم به طرفم هجوم میاره فرار کنم و هنوز به در نرسیده پشیمون می شدم بر می گشتم تو اتاقم و لباس هام رو عوض میکردم .
تقریبار پنج بار رفته بودم حمام .
و زیر دوش زل زده بودم به نقطه اي و خاطراتم رو مرور می کردم تا شاید با یاد
امیرمهدي کمی اروم شم .
و در عوض بی تاب تر می شدم .
چندین بار کامپیوترم رو روشن کردم و بی حوصله و بی توجه به صفحه ي ویندوز بالا نیومده ش ، سیمش رو از برق بیرون میکشیدم .
بیش از ده بار ، قرانی که برام هدیه گرفته بود رو بو کردم و به سینه م فشردم .
هر چی آرزوي خوبه مال تو ....
هر چی که خاطره داریم مال من ...
اون روزاي عاشقونه مال تو ....
این شباي بی قراري مال من ......
صداي حرف زدن مامان از بیرون می اومد . از وقتی اعلام کردن
عیده تلفن دست گرفته بود و به هر کی میشناخت زنگ زده بود
براي تبریک عیددلش خوش بود یا خودش رو اینجوري نشون می داد ؟
یعنی نگرانم نبود ؟
یاد پیام سوم پویا افتادم .
نوشته بود
" این روزا خیلی شادم ؟ " ...
خوب می دونست با زندگیم چیکار
کرده !
صداي زنگ خونه بلند شد و چند دقیقه بعدش صداي شاد مهرداد و
رضوان تو خونه پیچید که بلند بلند عید رو
تبریک می گفتن .
چرا همه شاد بودن ؟
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_شصت_و_هشتم
صداي زنگ خونه بلند شد و چند دقیقه بعدش صداي شاد مهرداد و
رضوان تو خونه پیچید که بلند بلند عید رو
تبریک می گفتن .
چرا همه شاد بودن ؟
در اتاقم باز شد و رضوان سریع به طرفم اومد و بغلم کرد .
بوسیدم .
رضوان – عیدت مبارك .
نه دستی دور شونه ش حلقه کردم و نه حسی خرج اون همه احساساتش .
عید کجا بود ؟
بی حوصله ازش جدا شدم .
دستم رو گرفت .
رضوان – خبري ازش نداري ؟
سري به معناي " نه " تکون دادم .
رضوان – ازش بعید بود !
اگر می دونست پویا چی گفته هیچوقت این حرف رو نمی زد .
دستم رو از دستش بیرون کشیدم و رفتم نشستم روي تختم .
اومد کنارم و آروم نشست .
رضوان – فردا میاي دیگه ؟
اخم کردم .
من – کجا ؟
مردد نگاهم کرد .
رضوان – نمیاي کمکشون ؟
من – نه .
کجا می رفتم ؟
وقتی اون نمی خواست من رو ببینه می رفتم
جلوش می ایستادم و می گفتم " نگام کن " ؟
رضوان – نرگس امروز پرسید تو هم فردا میاي کمک ؟
آخه دست تنهاست .
منم از طرفت گفتم ..
یعنی فکر کردم شاید امیرمهدي میخواد تو بري خونه شون ..
براي همین از طرفت قول دادم .
خیلی سرد گفتم .
من – کار بدي کردي .
رضوان – اون عقب کشیده حداقل تو پا جلو بذار .
من – که چی بشه ؟
رضوان – اون بنده ي خدا این همه از خودگذشتگی کرد .
حالا وقتشه ..
پریدم وسط حرفش .
من – اون موقع وضع فرق می کرد .
هم من و هم اون دلمون میخواست این رابطه ادامه داشته باشه .
حالا اون نمی خواد .
رضوان – شاید منتظره تو قدم جلو بذاري .
پوزخند زدم .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
🌼⃟⃟🍃
ڪاشروزےبرسد ،کہبههـممژدهدهیم ..
یوسففـاطـمہآمـــد ، دیدے؟!
منسلامشڪردم ؛🥺
پاسخمدادامــام ، پاسخشطورۍبود
باخودمزمزمہڪردمڪــهامـــام ..
میشناسدمگراینبیسروبۍسامانرا !؟❤️🩹
وشنیدمفـــرمود :
تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊
🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🕊 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
«🤍🌿»
بر سر سفره افطار به غذا لب نزنم
تا زمانى ڪه موذن ببرد نــام علــۍ:))
🤍¦↫#السلامعلیڪیاامیرالمومنین
🌿¦↫#یکشنبہهاےعلوے
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - تحدیرجزء28(معتزآقائی).mp3
4.03M
♥️🖇
بسماللهرفقا:)
{ختمقرآنڪریم📖}
جزءبیستوهشـتقرآنڪریم🌱
باصداےدلنشین:استادمعتزآقایی🎙
زمان:۳۳دقیقہ🕜
[هروزیڪجزءعشق^ـ^🌸]
#التماسدعا🤲🏻
#روز_بیسـتوهشت_مـاھ_مبـارڪ✨
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
دعــاۍِروزبیستوهفتمــاهـِمبارڪرمضـــان♥️' #درگوشۍباخــــدا✨
دعـاۍِروزبیستوهشتمـاهـِمبارڪرمضــان♥️'
#درگوشۍباخــــدا✨
✅ اهمیت و فواید روزه
📖خداوند در آیه ۱۸۴ سوره بقره میفرماید: «وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
روزه گرفتن براى شما بهتر است اگر بدانید.
🌸پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله:
روزه بگیرید تا سالم بمانید.
(الدعوات ۷۶/۱۷۹)
🌷امام علی عليه السلام:
روزه، نیمی از تندرستی است.
(غررالحکم۱۶۸۳)
☑️ روزه علاوه بر تلطیف روح و تقویت اراده و تعدیل غرائز، آثار جسمی زیادی نیز دارد که نمی توان نقش روزه را در تأمین سلامتی و طول عمر و... نادیده گرفت. روزه گرفتن، استراحتی است که به بدن این امکان را می دهد که خود را برای ترمیم و نظافت درونی و بیرون ریختن مواد مزاحم بسیج نماید و دوباره خود را پاکسازی و بازسازی کند.
(استاد سرمدی)
#ماه_رمضان / #حدیثانہ 🌿
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🫕𓆪•
.
•• #آشپزی••
آموزش دســر یــک افطارۍ ساده و خوشمزھ:😍
.
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
❓شام بخوریم یا ناهار
✅ در سبک زندگی اسلامی وعده های اصلی غذا صبحانه و شام است و ناهار نداریم، ناهار نخوردن و بجای آن استراحت قیلوله(خوابِ یک ساعت قبل از ظهر) موجب سلامتی و تناسب اندام است.
♦️در صدر اسلام مسلمین ناهار نمیخوردند و ناهار از زمان معاویه شکم پرست باب شد!
❓آیا میدانید معنای کلمه ناهار چیست؟
☑️ دهخدا برای ما معنی میکند:
معنای کلمه ناهار:
نا: به معنای منفی و سلب کردن
آهار: به معنای خورش و غذا
ناهار: به معنای غذا نخوردن
🔶 وقت ناهار است یعنی وقت نخوردن است، یعنی زمانی که نخوردن موجب سلامتی بدن میشود.
🔷 شام وعده غذایی بسیار مهمی است که به هیچ عنوان نباید ترک شود.
☑️ روزه گرفتن بهترین راه ترک وعده ناهار است. بعد از روزه گرفتن در ماه رمضان، تمایل به خوردن غذا در وعده ناهار از بین میرود و این بهترین فرصت برای ترک کامل وعده ناهار است.
#ماه_رمضان / #سلامتی🌱
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
✨ توصیه ای مهم برای ایام پایانی ماه رمضان
مرحوم استاد فاطمي نيا (ره) :
از اولياء الهي ، سينه به سينه ، يك يادگاري دارم
كه عمل به آن بركات فراواني دارد
ماه مبارك رمضان ، اين ضيافت الهي را با
يك زيارت جامعه ي كبيره به اخر برسانيد .
در اثر اين عمل، اين ضيافت چنان رنگين خواهد
شد كه اثارش از عقول ما خارج است و روزي
به كار خواهد آمد كه آن روز هيچ چيز ديگري
به كار نخواهد آمد.
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیوی وایرال شده از قرآن خوندن فوقالعاده
و احساسی پسر شمالی در برنامه محفل شبکه سه
#صدایِبهشتی 😍
#حسخووووب 👌
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_شصت_و_نهم
رضوان – شاید منتظره تو قدم جلو بذاري .
پوزخند زدم .
من – از هیچی خبر نداري رضوان .
دستم رو گرفت .
رضوان – بگو تا بدونم .
ملتمس گفتم .
من – نپرس .
همون موقع مهرداد وارد اتاق شد .
مهرداد – سلام مارال خانوم .
لحن صحبتش یعنی تو باید می اومدي بیرون و سلام می کردي .
بلند شدم ایستادم .
من – سلام .
اشاره کرد به بیرون .
مهرداد – بیاین مامان هندونه آورده .
قبل از اینکه بگم " من نمیام " رضوان رو به مهرداد گفت .
رضوان – می گه فردا نمیاد .
من از طرفش قول رفتن دادم .
مهرداد نیم نگاهی بهم انداخت و جواب رضوان رو داد .
مهرداد – میاد .
اخم کردم .
من – نمیام .
اخم کرد .
مهرداد – میاي . زشته .
و برگشت و از اتاق خارج شد .
رضوان که خیره به اخم شوهرش بود ، برگشت به سمتم .
رضوان – فردا عموشون هم هست با زن عموشون و ...
من – ملیکا ؟
رضوان – آره .
حس حسادت می ذاشت حضور ملیکا رو اونجا ، کنار امیرمهدي تحمل کنم ؟
یا اینکه با موضوع پیش اومده راه
رو براي رقیب باز می ذاشتم ؟
دوباره سردرگم شدم .
باید چیکار می کردم ؟
حس حسادتم به قدري قوي بود که نذاره درست فکر کنم .
سر دو راهی رفتن و نرفتن گیر کرده بودم، ودر آخر قبول کردم بروم.
***
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_هفتادم
با تردید به رضوان نگاه کردم .
جلوي در خونه شون بودیم و من
دوباره دچار تردید شده بودم .
اگر راهم نمیداد داخل بشم ؟
زنگ رو زد و برگشت نگاهم کرد .
رضوان – آروم باش .
نفس عمیقی کشیدم ولی آروم نشدم .
تازه قلبم هم بناي ناسازگاریش
رو گذاشت و شروع کرد پر حرص به
دیواره هاي سینه م فشار اوردن .
مهرداد هم بعد از بستن در ماشینش اومد کنارمون .
در با صداي تیکی باز شد و من با فشار دست مهرداد به جلو رونده شدم .
انگار می دونست اگر هولم نده تا ابد
همونجا می مونم و پاهام بناي رفتن نمیذارن
وارد حیاطشون شدیم .
کلی کارتن بسته بندي شده کنار هم چیده
شده بود و چندتا فرش لوله شده .
قاب تخت خواب ها و بوفه ي
چوبی طلایی رنگشون .
وارد خونه شدیم .
هم چیز جمع شده بود و کل خونه خالی و خالی بود .
همه هم وسط هال در حال کار بودن .
عمو و زن عموشون .
طاهره خانوم و آقاي درستکار .
نرگس و رضا .
و امیرمهدي و کنارش هم ملیکا .
نزدیک هم .
بلند سلام کردیم .
همه جواب دادن .
امیرمهدي با مهرداد که به
طرفش رفته بود دست داد و نگاهش رو از فراز شونه ش به سمتم کشید .
اخمش دلم رو لرزوند .
نباید می اومدم ...
مهرداد با گفتن " خب از کجا شروع کنیم ؟ " نگاه امیرمهدي رو متوجه خودش کرد .
اقاي درستکار جوابش رو داد .
درستکار – منتظریم ماشین بیاد و اسباب ها رو بار بزنه . الانم
داریم همه ي وسائل رو می بریم تو حیاط که زیاد معطل نشیم .
مهرداد سري تکون داد .
و رفت کمک عموي امیرمهدي که داشت
مبل ها رو تکون می داد براي بردن تو حیاط .
رضا هم با کمک آقاي درستکار میز ناهارخوري رو برداشته بودن .
نرگس به من و رضوان اشاره کرد .
نرگس – وسائل اتاق من هنوز مونده .
به سمت اتاق نرگس رفتیم .
اما وسط راه من خشک شدم از دیدن
ملیکایی که به سمت کارتون بزرگی خم شده
بود و می خواست به امیرمهدي تو بلند کردنش کمک کنه .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
«💚🌱»
از همنشینۍات رمضـان
هم کریــم شد . . . ! :)
•
•
🌱¦↫#السلامعلیڪیاحسنبنعلی
💚¦↫#دوشنبههاۍامامحسنۍ
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌼⃟⃟🍃
ڪاشروزےبرسد ،کہبههـممژدهدهیم ..
یوسففـاطـمہآمـــد ، دیدے؟!
منسلامشڪردم ؛🥺
پاسخمدادامــام ، پاسخشطورۍبود
باخودمزمزمہڪردمڪــهامـــام ..
میشناسدمگراینبیسروبۍسامانرا !؟❤️🩹
وشنیدمفـــرمود :
تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊
🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🕊 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - تحدیرجزء29(معتزآقائی).mp3
4.05M
♥️🖇
بسماللهرفقا:)
{ختمقرآنڪریم📖}
جزءبیستونــهقرآنڪریم🌱
باصداےدلنشین:استادمعتزآقایی🎙
زمان:۳۳دقیقہ🕜
[هروزیڪجزءعشق^ـ^🌸]
#التماسدعا🤲🏻
#روز_بیسـتونـهـم_مـاھ_مبـارڪ✨
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
دعـاۍِروزبیستوهشتمـاهـِمبارڪرمضــان♥️' #درگوشۍباخــــدا✨
دعـاۍِروزبیستونـــهمـاهـِمبارڪرمضــان♥️'
#درگوشۍباخــــدا✨
#گزارش_تصویری📷
#شـببیست_نهم_ماهمبارڪرمضان🌙
آموزش مفاهیم قرآنی همراه با برنامه های متنوع
📆مورخ : --› ۱۴۰۳/۰۱/۲۰
🏡خانه سلامت_قسمتخواهــران
هیئت کودڪ یاران حسین‹ع›
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#ماه_رمضان | #حدیثانہ 🌿
پیامبراکرمصلیاللهعلیهوآلهوسلم:
خداونددرماهرمضانموقعافطار،هزارهزارنفررا
ازآتشنجاتمیبخشد.درشبوروزجمعههای
(رمضـان)خـداونددرهرساعتیهزارهـزارنفررااز
آتشنجــاتمیبخشــدکهمستحــقعـذاباند.
ودر#پـایانمـاهرمضان بهانـدازهآنچهدرکلماه
بخشیدهاستمیبخشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📜الأمالیشیخمفید،ص۲۲۹
📜بحارالانوارج۹۳،ص۳۳۸
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad