eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
227 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
60 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 که همین آدماي ظاهر بین هستن که نمی ذارن مردم ، خودشون باشن ! اگر این مردم ، امروز ، مثل قدیم دیگه یک رنگ و یک دل نیستن ؛ تقصیر شماهاست . شما این مردم رو خراب کردین و یه روزي ، یه جایی تقاص پس میدین . شماها اگر باطنتون هم مثل ظاهرتون موجه بود ، نیازي به نصیحت و نشون دادن خط مش نداشتین ، که ؛ همونجور که من جذب امیرمهدي شدم آدماي زیادي هم جذب شما می شدن و راه درست رو در پیش می گرفتن . کاش جلوم بود و سرش فریاد می زدم که " من خیلی پاك تر از آدمایی هستم که هزارتا گناه می کنن ، دروغ میگن ،غیبت می کنن ، تهمت می زنن ، دو به هم زنی می کنن و هزارتا گناه دیگه ولی با پوشیدن یه چادر روي همه ي اونا سرپوش می ذارن . که آدم باید آدم باشه ، انسان باشه . وگرنه که نه چادر و نه بی حجابی هیچکدوم شخصیت نمیاره و آدم رو بالاتر و برتر از دیگران نمیکنه ! " تو دلم هزار حرف نگفته رو حواله ي حاج عمو می کردم و پیش می رفتم که با کشیده شدن کیفم به عقب ، پاهام برعکس جهت حرکتشون ، به سمت عقب قدم رو رفتن . و من رخ به رخ شدم با امیرمهدي و اخم رو صورتش . امیرمهدي – کجا ؟ با اینکه صداش پایین بود ولی پربود از خشم ، از رگه هاي عصبانیتی که مثل زلزله ي ده ریشتري وجود آدم رو به لرزه می ندازه . لرزي تو وجودم نشست . مگه داشتم چیکار می کردم که اینجوري عصبی باهام حرف می زد ؟ اخمی کردم من– می رم خونه مون . امیرمهدي – بدون اطلاع من ؟ ما که نسبتی نداشتیم هنوز. چرا اینجوري شده بود ؟ این همون امیرمهدي مهربون من بود که هیچوقت با تشر حرف نمی زد ؟ همون مردي که از حرفاي پر از تمسخر من تو کوه فقط خندید ؟ همون مرد آرومی بود که من عاشقش بودم ؟ نه ... این امیرمهدي فرق داشت . و مهمتر از همه اینکه دیگه مهربون نبود . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 نه ... این امیرمهدي فرق داشت . و مهمتر از همه اینکه دیگه مهربون نبود . بغض بدي تو حلقم نشست که مثل تموم اون سه روز پسش زدم . مگه جاي گریه بود ؟ با حرص جواب دادم . من – نمی دونستم باید ازتون اجازه بگیرم ! اخمش کمتر شد ولی از بین نرفت . امیرمهدي – نگفتم اجازه بگیرین . فقط به صرف این که قراره ازدواج کنیم باید خبر داشته باشم همسر اینده‌ام کجاست که اگر کسی ازم پرسید قلبم از تو سینه م تا حلقم بالا نیاد براي گفتن " نمی دونم " . الانم شما جایی نمیرین.. هزارتا توضیح به من بدهکارین . بند کیفم رو گرفت و من رو با خودش به اجبار همراه کرد . من حاضر نبودم تو اون خونه پا بذارم نه تا زمانی که حاج عموش اونجا بود . همون عامل تحقیر آدما . و نه تاوقتی که امیرمهدي انقدر سخت بود و خبري از اون مرد دوست داشتنی من نبود . با حرصی صد برابر ، حین راه رفتن ، خودم رو عقب کشیدم و گفتم . من – من نمیام . حالا یادتون افتاده من قراره زنت بشم ؟ این سه روز کجا بودی؟ ایستاد و برگشت به سمتم . دست دیگه م رو بردم به سمت بند کیفم و سعی کردم بند کیفم رو از بین انگشتاش که خیلی هم سخت دور بند کیفم پیچیده شده بود آزاد کنم . سریع دست برد و استین مانتوم رو هم گرفت و من رو به خودش نزدیک تر کرد . فاصلمون تقریبا پنجاه سانتی بود. آروم و جدي گفت . امیرمهدي – این سه روز هم حواسم بود همسر اینده‌ي رو دارم که اگر نبود هر سه روز رو زیر پنجره ي اتاقش تو ماشین نبودم و نمی دونستم که همسراینده ام تو این سه روز پاش رو از خونه شون بیرون نذاشته . بهت زده نگاش کردم . این سه روز زیر پنجره ي اتاقم بود ؟ و من فکر کرده بودم هیچ سراغی ازم نگرفته ؟ سه روز نزدیک به من نفس می کشید و من حس می کردم هواي بدون امیرمهدي چقدر گرفته و خرابه ! سه روز یک نفس نشسته بود و چشم دوخته بود به خونه مون و می دونست من جایی نرفتم و من عین همین سه روز ازش خبري نداشتم و داشتم تو بی خبري پرپر می زدم ؟ خیره تو چشماش گفتم . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🌼⃟⃟🍃 ڪاش‌روزےبرسد ،کہ‌به‌هـم‌مژده‌دهیم .. یوسف‌فـاطـمہ‌آمـــد ، دیدے؟! من‌سلامش‌ڪردم ؛🥺 پاسخم‌دادامــام ، پاسخش‌طورۍ‌بود باخودم‌زمزمہ‌ڪردم‌ڪــه‌امـــام‌ .. میشناسدمگراین‌بی‌سروبۍسامان‌را !؟❤️‍🩹 وشنیدم‌فـــرمود : تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊 🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
Mehraj _ Arezoo(320).mp3
9.19M
سـر‌بہ‌دیـــوار‌زدم‌دل‌دیــوار‌شکست‌💔 این‌همه‌‌دربہ‌درے‌... این‌همه‌غصـہ‌‌بس‌است):🥺 • 𝄞 • 🎧↜ 🎙↜ 🌙↜ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😇 🍃 - وقتـۍ‌قــرآن‌میخوانم مــن، تــورامۍخوانم؟! یاتــو، مــرامـۍخوانی؟! نمیدانم امـــــا. .‌ . اےکاش‌ڪه‌عشق‌مان‌دوطرفـہ‌باشد🤍((: - 🌸✨ ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
🌷 پیامبر رحمت صلی‌الله‌علیه‌وآله: تا می توانید دل را از غم های دنیا خالی کنید. |المعجم الاوسط، ج۵ ص۱۸۶| ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadaba
17.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• فسنجــون مــحبوب خــوش طـعم رو بهـ شیــوه شـمالی‌هــا آمــاده کنــید!😃♥️🌿 مــواد لـازم بــرای ۴ نــفر: ســــینه یا ران مــرغ ۴ تکه🍗 مــغـز گردو ۳۰۰ گرم رب انــار ۲ قــاشق غذاخوری پیاز ۱ عدد بزرگ🧅 شـکر ۲ قاشق غذاخوری زعفران دم کرده ۲ قاشق غذاخوری نمـک و فلفل سیـاه به اندازه کافی زردچـوبه و روغـن مایع به اندازه کافی ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadaba
🌱 ✅خانوم‌هایی که زیاد موهاشون رو رنگ می‌کنن از خوردن کشمش غافل نشن ! کشمش ریشه مو رو قوی میکنه ، از سفید شدنش مو پیشگیری می‌کنه و عوارض رنگ‌های شیمیایی رو کاهش میده ! 👇 🔸از پوسیدگی و سیاه شدن دندون پیشگیری میکنه 🔸از ابتلا شدن به MS و آلزایمر در بزرگسالی پیشگیری میکنه 🔸فشار خون رو کنترل می‌کنه 🔸معدن آهن و خون‌سازه ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadaba
20.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک شیرینی خوشمزه فقط با ۳ قلم مواد😍 📝مـــواد لازم : خمیر هزارلا عسل ۱ ق غ گلاب ۱ ق غ مغزیجات پودر قند | ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadaba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 خیره تو چشماش گفتم . من – خودخواهی . من این سه روز هیچ خبري ازت نداشتم و جونم بالا اومده بود . اونوقت تو حداقل میدونستی من تو خونه هستم . نگاهش دست از سختی برداشت . اخمش باز شد . آرومتر از قبل گفت . امیرمهدي – این اولین تنبیهتون بود . هنوز بقیه ش مونده . و باز بند کیفم رو کشید . دوباره مقاومت کردم من – من نمیام . برگشت به سمتم . با این مقاوتم کلافه ش کردم . با حرص نگاهم کرد . امیرمهدي – چرا ؟ من – حاج عموتون پرونده ي موندن من تو خونه تون رو کامل پیچیدن ! نفس پر حرصی کشید . امیرمهدي – حاج عمو منظور بدي نداشتن . ابرویی بالا انداختم . من – اون که بله . کم مونده بود دق دلی همه ي ادماي دنیا رو سر من خالی کنن . امیرمهدي – الان فقط مشکل حاج عمو هستن ؟ من – هم ایشون و هم خیلی چیزاي دیگه ! دستش دور بند کیفم محکم تر از قبل شد . امیرمهدي – مثلا؟ من – اینکه بدون شنیدن حرفاي من حکم دادي به تنبیه کردنم . دستش کمی شل شد . امیرمهدی – این تنبیه هم براي شما بود و هم براي خودم . . این تنبیه براي این بود که نه شما اون روز حرفی زدین از دلیل نگفتن اون حرفا و نه من پرسیدم . من – آتشفشان آماده ي فوران بودي ، چی می گفتم ؟ اومد حرفی بزنه که صداي تق باز شدن در حیاط باعث شد خیره بشیم به همدیگه . تو موقعیت بدي بودیم . نزدیک به هم و بند کیف من تو دستای امیرمهدی. و اون موقع ظهر کی می تونست باشه غیر از رضا و مهرداد که براي خرید غذا رفته بودن ؟ موقعیت بدي بود و هر دو خوب میدونستیم . ولی انقدر برامون شوکه کننده بود که هیچکدوم عقب نکشیدیم . رضا از همون جلوي در " سلام" بلندي کرد و گفت . رضا – شما اینجایین ؟ با قدم هاي تند بهمون نزدیک شد . و با دیدن فاصله‌ي کم ما سرش رو پایین انداخت و " با اجازه " اي گفت و سریع رد شد . ولی مهرداد کنارمون ایستاد . از کنار چشم نگاهش کردم . خیره بود به ما دوتا 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 از کنار چشم نگاهش کردم. خیره بود به ما دوتا. اگر کسی امیرمهدي رو نمی شناخت شاید براش عجیب نبود موقعیت منو امیدمهدی. لبم رو به دندون گرفتم . اگر چیزي به امیرمهدي می گفت ؟ امیرمهدي سرش رو پایین انداخت. با همون حالت رو به مهرداد " ببخشیدي " گفت . اماده ي عکس العمل بد مهرداد بودم . دل تو دلم نبود . به خصوص که اخم رو صورت مهرداد چندان رضایت بخش نبود . و این می تونست دردسر تازه ي ما باشه . و من دیگه طاقت گره دیگه اي رو نداشتم . خسته بودم از همه ي گره هایی که با باز شدن گره قبلی تو ریسمان رابطه مون پیدا می شد . زیر لب اسم خدا رو زمزمه کردم . و توکلت علی اللهی گفتم . مهرداد نذاشت تو ترس و دلهره بمونم . دستش رو گذاشت رو شونه ي امیرمهدي و گفت . مهرداد – حرفاتون رو بزنین بعد بیاین تو . مواظب باشین صداتون بالا نره . و سریع از کنارمون رد شد . شاید اگر از دل من و ماجراي حرفاي پویا خبر نداشت انقدر راحت تنهامون نمی ذاشت . انگار تشخیص داده بود قبل از هر توضیحی نیاز داریم به حل کردن مسائل ین خودمون . مهرداد که رفت رو کرد بهم . امیرمهدي – بریم داخل . ابرویی بالا انداختم . من – نمیام . امیرمهدي – باز چرا ؟ من – من هنوز تکلیف خودم رو نمی دونم . امیرمهدی – تکلیف چی ؟ من – همین .... همین ... نذاشت چیزي بگم . گرچه که زبون منم یاري نمی کرد . انگار میدونست منظورم چیه ! امیرمهدي – مگه الان تکلیفمون مشخص نیست . چیزي تغییرکرده ؟ من – نکرده ؟ خیره تو چشمام نفس عمیقی کشید . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
«💚🌱» هر که اسـیر حسن شد امــــیر شد درحلقه‌های‌ِ زلفِ‌ تو عالم‌اسیر‌‌ شد 🌱¦↫ 💚¦↫ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌼⃟⃟🍃 ڪاش‌روزےبرسد ،کہ‌به‌هـم‌مژده‌دهیم .. یوسف‌فـاطـمہ‌آمـــد ، دیدے؟! من‌سلامش‌ڪردم ؛🥺 پاسخم‌دادامــام ، پاسخش‌طورۍ‌بود باخودم‌زمزمہ‌ڪردم‌ڪــه‌امـــام‌ .. میشناسدمگراین‌بی‌سروبۍسامان‌را !؟❤️‍🩹 وشنیدم‌فـــرمود : تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊 🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😇 🍃 - وقتـۍ‌قــرآن‌میخوانم مــن، تــورامۍخوانم؟! یاتــو، مــرامـۍخوانی؟! نمیدانم امـــــا. .‌ . اےکاش‌ڪه‌عشق‌مان‌دوطرفـہ‌باشد🤍((: - 🌸✨ ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
-
- پـیامبراکـرم ﷺ: همانگونه ڪه مردم از خورشید پشت ابر سود میبرند شیعه نیز از نور ولایت امام‌عصر سود میبرد.. 🌤 •📚بحار الانوار|ج۵۲• 🌱 💛 - ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadaba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه ی حاجت ها به واسطه ی امام زمان ارواحنا فداه مستجاب میشود🌱 🎙استادعالی [☁️هࢪچقدࢪهم‌بلند‌وطولانی شب‌ْسࢪانجام‌بہ‌سپیده‌مےࢪِسَدَش] اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج❤️‍🩹 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadaba
❤️ علاقه امام زمان علیه‎السلام به شیعیان 👤از ابى حمزه از ابى خالد كابلى از على بن الحسین علیه‎السلام حدیثى روایت كرده كه در آن مى‎فرمایند: 🌤 به درستى كه اهل زمان غیبت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه كه قائل به امامت او و منتظر ظهور او هستند بهترین اهل هر زمانى مى‎باشند. براى این كه خداى تعالى از عقل و فهم و معرفت به اندازه‎اى به آنها اعطاء فرموده كه غیبت نزد آن ها به منزله حضور و مشاهده شده است 🌸 و آنان را در این زمان به منزله مجاهدین با شمشیر در جلو رسول خدا صلى الله علیه و آله قرار داده است 🌼 اینان بندگان خالص خدا و به راستى شیعیان ما و دعوت كنندگان به دین خدا در نهان و آشكار هستند. 📗تفسیر اطیب البیان، ج ۱، ص ۱۵۰‌‎ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadaba