eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
227 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
60 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 انگارتازه حالش جا اومده بود . وقتی بعد از کشته شدن اون گرگ ، نگاهم برگشته بود روش دیده بودم که رنگش به شدت قرمز شده و تند تند نفس می کشید . چشمانش رو بسته بود و انگار تا جدا شدن روح از بدنش چیزي نمونده بود . وقتی مردا کمکش کردن از روي زمین بلند شه هنوز گیج بود و با ناباوري نگاهشون می کرد . انگار باور نداشت نجاتمون دادن . منم باورم نمی شد . از حرفاشون فهمیدیم که وقتی صداي افتادن هواپیما رو شنیدن به کل روستاشون خبر دادن و اونایی که گردنه هاي کوه رو می شناختن و راه رو بلد بودن با برداشتن اسلحه هاشون و وسیله اي براي روشن کردن راه ، اومدن به کمکمون . ولی به خاطر تاریکی هوا و خسته شدنشون ناچار شدن چند ساعتی رو جایی بمونن و بعد دوباره راه بیفتن تا پیدامون کنن . و خوب موقعی به دادمون رسیدن . همون زمانی که دیگه هیچ امیدي نداشتیم براي زنده موندن . نشسته بودیم منتظر تا کسی که رفته بود به روستا خبر بده جاي دقیق هواپیما کجاست . که بتونن گروه امداد رو بفرستن براي کمک . امیر مهدي سرش همچنان پایین بود . نمی دونستم داره به چی فکر می کنه . کمی خودم رو بهش نزدیک کردم . من – بهتر شدي ؟ سرش رو به عالمت مثبت تکون داد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 برای لحظه ای یاد امیرمهدی و غیرتي شدنش افتادم! اون دفعه ای که پویا با گفتن موضوع همه چیز رو به هم ریخت . کي اون روز با اینكه محرمش بودم مثل این دوتا من رو حق خودش دونست و ادعای مالكیت کرد ؟ کي به عنوان غیرتي شدن من رو شي ای دونست که مالك و صاحبمه ؟ کي رو کسي دست بلند کرد و یا از سر باد کردن رگ گردنش چنگ زد یقه ی لباس کسي رو ؟ مگه امیرمهدی آدم نبود ؟ مگه غیرت نداشت ؟ حتي همون شب عقدمون وقتي پویا زنگ زد و از ماه گرفتگی سر شونه م براش گفت تنها یه جواب بهش داد ، اینكه عیار سنجش غیرتش گستاخي پویا نیست .. اینكه پویا نمي تونه به بهونه ی غیرت ، عشقمون رو دست خوش ناملایمات کنه! تدبیر و تفكر امیرمهدی کجا و این دو مردی که برای هم شاخ و شونه مي کشیدن کجا ؟ نیم نگاهي به مرد خوابیده روی تخت انداختم . کجا بود امیرمهدی من که ببینه داره چه اتفاقي مي افته ؟ که وقتي نیست هر چشمي با بهونه و بي بهونه اماده ی دریدن حریم و حرمت زنشه! دلم مي خواست برم و با انگشت ضربه ای به شیشه بزنم و بگم "بلند شو امیرمهدی .. بلند شو و بهشون بفهمونمن فقط برای تو هستم ، حق تو هستم . بلند شو و نجاتم بده از این گرداب" ! و نمي دونم چرا تصور کردم از همون روی تخت با لبای بسته مي گه "من نیستم ولي تو خودت که هستي ، ميتوني از حقت دفاع کني .. مگه تو همون دختری نیستي که به خاطر زمین نخوردنت دست مني رو گرفتي که بهت نامحرم بودم و در مقابل تقاضام برای مراعات کردن به سمتم براق شدی که نميشه با سر بری توی سنگا ! پس اون همه حق به جانبیت کجا رفته ؟ " 💚🤍💚🤍💚🤍💚