eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
226 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
60 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 ••• وما در هیاهوی روزگار اگر آرامیم ،دلمان به خدا گرم است😍، صبح را با نام و یادش آغاز می‌کنیم، بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🌻🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
³ ✨قـــال‌امـام‌صــادق ‹ﷺ›: هر مؤمني كه گرفتاري مؤمني را بر طرف كند ، خداوند هفتاد گرفتاري دنيا و آخرت را از وي دور مي‏سازد... 📚
مستدرك الوسائل ، ج ۱۲ ، ص ۴۱۳ .
✍ به اطلاع می رساند "رسانه دختـــرانہ محمد آباد" در نظر دارد با شما همراهان گرامی در عرصه ای کاملا متفاوت و انسان دوستانه اقدام نماید. ⬅️این بار قرار است با همراهی شما دوستان ‌براے تهیه دوربین ، چایۍ ساز ، آب تصفیه و دیگر وسایل مورد نیاز [] قدمی هر چند کوچک در بهینه سازی فضای درس و مدرسه برای نوجوانان عزیزمان برداریم .☺️ ✅سهم هر ڪدام از شما دوستـان و همـراهـان خیــــر در این همدلــۍ " 20,000 تومــان" است. لطفا در این کارخیر حتی به اندازه یک سهم هم که شده ماراهمراهی کنید.🌹🙏🏻 💢همراهان بزرگوار می توانند کمک های خود را به شماره کارت ↲ 💳
5029081069122196
{خانم فاطمـہ‌زهــرا‌احمدی} ارسال نموده و عکس آن را به آیدے [@Admin_resane_dokhtarane] ارسال کنند. ⚠️مدٺ زمـان جمع آوری کمک هاے ارزشمنـد شما تا میباشد. باتشکر از همدلــۍ شما🌺 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
بسم‌رب‌المھد؎...❁‌! ضمن عرض سلام و درود خدمت شما همراهان گرانقــدر «کانال رسانہ دختــرانه محمدآباد»✋ به اطلاع میرساند این رسانه قصد دارد در ایــن مــاه مسابقه‌ای به عنـوان خطاطـۍ حدیث ذیل با خودکـار در دو رده ے سنی: ✅[۱۲ الی ۱۵سال ] ✅[۱۵سـال به بالـــا] برگزار نماید ؛ که به شرح زیر میباشد: -🖌خطاطۍ‌حدیث‌با‌خودکار -✍خطاطۍحدیث‌ذیل: ✨«» برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود ، فَرَج و نجات شما است. ⌛️⬅️مهلت ارسال طرح تا ساعت "۲۴ بامداد ۳۰ آذر مـــاه " به آیدے زیر در پیام‌رسان ایتــا(همراه با نام و نام خانوادگی،نام پدر،سن)⇣ 🆔@Admin_resane_dokhtarane 💢لطفا به صورٺ فایل عکاسی واضح ارسال بفرمائید. 🎁به چهار نفر از برگزیدگان در دو رده سنی جایزه ای تقدیم خواهد شد. ⚠️شرط پذیرش طرح های مسابقه عضویت در کانال رسانه دخترانه محمد آباد می‌باشد. ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
◖🤍✨◗ حجاب وقاراست،متانت است، ارزش گذاری زن است،سنگین شدن کفه ی آبرو واحترام اوست:)! ‹🤍⇢ › ‹✨⇢› ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
بهش‌گفتم: چند‌وقتیہ‌بہ‌خاطراعتقاداتم مسخرم‌مےڪنن... بهم‌گفت: براےاونایـےڪہ‌ اعتقاداتتون‌‌رو‌مسخره‌مےڪنن‌، دعاڪنین‌خدابہ‌عشق❤️ حسین‌دچارشون‌ڪنہ :) 🕊 🌱 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
آرامش‌فقط‌اونجایی‌که‌نشستی‌ وسط‌بین‌الحرمین... ی‌طرفو‌نگاه‌میکنی‌حرم‌امام‌حسین‌طرف‌دیگه‌رو‌نگاه‌میکنی‌حرم‌حضرت عباس:)♥ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ❤️‍🩹 🌙 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«♥✨» -اے‌قــربون‌امـام‌حسیـنـۍ‌کہ‌نه‌تکــرارشد‌؛نه‌تکـــرارے...🥺(:
_علۍ‌اکبر‌قلیــچ_
━━━━━━━━✿━━━━━━━━ ✨ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 اینجوری هم تدریس می کردم و هم بیشتر اوقات روزم براي خودم بود و خودم براش برنامه ریزي می کردم . روي روزهاي یکشنبه ، دوشنبه و سه شنبه ي تقویم علامت زدم و تصمیم گرفتم اگر هر دو تا شاگردم موافق بودن این روزها رو براشون کلاس بذارم . تقویم رو روي میز گذاشتم . از نبود مامان استفاده کردم و رفتم سمت کمد لباسام تا مانتویی بردارم و برم بیرون روز مادر بود و می خواستم براش هدیه اي بخرم . مانتوي کرم رنگ کوتاهم و شلوار جین تنگم رو پوشیدم . رفتم جلوي آینه و آرایش کردم . کلیپس بزرگم رو روي موهام گذاشتم . شالم رو هم سرم کردم و به عادت همیشه دسته اي از موهام رو بیرون گذاشتم . رفتم سمت کیفم که با دیدنش یادم افتاد کیف قبلیم که خیلی هم دوسش داشتم رو به خاطر سقوط از دست دادم . با یادآوري هواپیما و سقوط ، براي هزارمین بار امیرمهدي تو نظرم مجسم شد . انگار از هر طرف که می رفتم به جاي هر چیزي ، امیرمهدی جلوي چشمام رنگ می گرفت . هیچ جوري نمی شد نادیده بگیرمش . بدجور تو ذهنم فرمانروایی می کرد . دل بیچاره هم رنگ غم می گرفت از اون یادآوري . شده بودم مثل تشنه اي که دنبال آب بود . و بدجور براي یه قطره ش له له می زد . کیفم رو برداشتم و خواستم از اتاقم خارج بشم که هنوز از کنار آینه نگذشته میخکوب تصویر خودم شدم . من با اون همه آرایش و اون کلیپس بزرگ که سرم رو دو برابر کرده بود ؛ و موهاي بیرون ریخته داشتم کجا می رفتم ؟ کفري از خودم و عادت هام ؛ و حال خرابم و اون همه تردید که هر بار به جونم می افتاد ، پام رو روي زمین کوبیدم . امیرمهدي بدجور روم تأثیر گذاشته بود ! دیگه داشتم به خودم هم شک می کردم . کلافه از کارهایی که نمی دونستم کدوم درسته و کدوم نادرست ؛ دست بردم و کلیپس رو در اوردم . پرتش کردم گوشه ي اتاق و شالم رو کمی جلو کشیدم . بعد هم سعی کردم بی توجه به مانتوي خیلی کوتاهم برم بیرون . زیر لب هم غر زدم " خوب چیکار کنم ؟ نمی تونم مانتو بپوشم تا رو زمین که بگیره زیر پام ! خدا خوشت میاد بخورم زمین ؟ " غر زدم و نمی دونستم که خدا چه خواب خوبی برام دیده ! اول می خواستم براي مامان یه بلوز دامن بگیرم . از اونایی که آستینش کوتاهه و یقه شل داره . ولی با یاداوري اینکه به خاطر رضوان و اینکه حجاب داره ، مامان هم خیلی رعایت می کنه و بعضی جاها حجابش رو بر نمیداره ؛ رفتم سمت مغازه ي شال و روسري فروشی . آخر سر هم هدیه ش شد یه شال نخودي رنگ مجلسی . که خیلی خوشش اومد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 اول می خواستم براي مامان یه بلوز دامن بگیرم . از اونایی که آستینش کوتاهه و یقه شل داره . ولی با یاداوري اینکه به خاطر رضوان و اینکه حجاب داره ، مامان هم خیلی رعایت می کنه و بعضی جاها حجابش رو بر نمیداره ؛ رفتم سمت مغازه ي شال و روسري فروشی . آخر سر هم هدیه ش شد یه شال نخودي رنگ مجلسی . که خیلی خوشش اومد . روزها می گذشتن . تند و پر از غم . پر از بی تابی . به هر دري می زدیم بسته بود . انگار نه انگار پنج تا آدم دارن تلاش می کنن . امیرمهدي شده بود همون سوزنی که قرار بود تو انبار کاه پیداش کنیم . اولش فقط من و مامان و رضوان دنبالش بودیم . ولی یواش یواش بابا و مهرداد هم بهمون اضافه شدن . گرچه که معلوم بود خیلی هم راضی به این کار نیستن . از فرودگاه و روزنامه هایی که خبر سقوط رو پیگیري کرده بودن تا حراست فرودگاه و خلاصه هر جایی که به ذهنمون می رسید ؛ رو رفتیم . اما انگار یه قطره آب شده بود و رفته بود تو دل زمین . دیگه طاقت نداشتم . مثل آدم معلق بین زمین و هوا بودم . کارهای پویا هم کاملا رو اعصابم بود . بدجور بهانه گیري میکرد . یه روز از اینکه باهاش بیرون نمی رم گله میکرد و روز بعد چون تلفنش رو دیر جواب داده بودم قهر می کرد . یه روز بهونه می گرفت که باید زودتر تکلیفمون رو روشن کنم و چند ساعت بعدش از اینکه بیشتر مواقع بی حوصله بودم شکایت می کرد . این کار هر روزش بود . تقریبا روزي دوبار این امر مهم رو به انجام می رسوند و ذهن به هم ریخته ي من رو آشفته تر می کرد . انگار قسم خورده بود نذاره اعصابم روي آرامش رو ببینه . گاهی به قدري زنگ می زد که حس میکردم همه ي کار و زندگیش رو کنار گذاشته و نشسته پاي تلفن ، و گاهی چنان چند ساعت ازش بی خبر می موندم که فکر می کردم انگار از اول پویایی وجود نداشته . کار به جایی رسیده بود که نصف شب هم دست از سرم بر نمیداشت و گاهی براي چند ساعت اجازه نمی داد چشمام رو روي هم بذارم و بخوابم . عصر یکی از آخرین روزهاي اردیبهشت بود . تازه از خونه ي شاگردم برگشته بودم و پویا به محض رسیدنم زنگ زد . از همون اول هم شروع کرد به غر زدن و بهونه گرفتن . پویا – مگه نگفته بودم کلاست تموم شد بهم خبر بده بیام دنبالت ؟ بی حوصله دستی به سرم کشیدم . من – ببین پویا من تازه رسیدم خونه . بعدا بهت زنگ میزنم با هم حرف می زنیم . پویا – از همون زنگایی که نمی زنی ؟ من باید بفهمم چرا این کارا رو میکنی ! 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊 : اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم و چِنانچِہ دُعا نڪنید،‌مَن برایـتــان دُعا میڪنم بـَرای لغـزش‌هایٺـان اسٺغفـار میڪنم وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️‍🩹 🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
jannat_alhosein313 (91).mp3
7.5M
مهربان یعنۍ ابۍعبدالله((: جانـم اے آقــا ابۍعبدالله!♥️ -. -. -. [ پلی لیست روح!. ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 ••• وما در هیاهوی روزگار اگر آرامیم ،دلمان به خدا گرم است😍، صبح را با نام و یادش آغاز می‌کنیم، بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🌻🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
⭕️ غذاهایی که نباید ۲بار گرم کرد! 🌱 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
گرۅه خونیټ راجبټ چۍ میگہ؟!✨⩥ •✾––––––––––––✾ •💉• گرۅه خونےA ویژگےهاۍ خۅب: خلاق، هنرمند، مسئولیټ پذیر!✷🧡ᝰ ویژگےهاۍ بد: احساساتے، خجالتۍ، وسواسے!✷🍃ᝰ •💉• گرۅه خونےB ویژگےهاۍ خۅب: بلندپرۅاز، پر احساس، متفکر!✷🌸ᝰ ویژگےهاۍ بد: خۅدسر، فردگرا، سرد و جدۍ!✷💎ᝰ •💉• گرۅه خونےO ویژگےهاۍ خۅب: پرانرژے، جسۅر، اجتماعۍ!✷🌻ᝰ ویژگےهاۍ بد: لجباز، سربہ هۅا، عصبۍ!✷🌚ᝰ •💉• گرۅه خونےAB ویژگےهاۍ خۅب: رهبر، قابل اعتماد، منطقے!✷☁️ᝰ ویژگےهاۍ بد: منفعټ طلب، تنها، مضطرب!✷❄️ᝰ ⇉ | / ༉🐝 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«✨🤍» °🌻° ○‌°يااَباصالحَ‌الْمَهدي°🫀° °اِی‌کَاش‌دَرکِنارحَرم،‌صِبح‌جُمعه‌ای...  °تُوبَر‌حُسین‌گِریه‌کِنی،مَابِرای‌تُو... 
کُجاست‌صَاحبِ‌دل‌هاي‌سَردوخَاکيِ‌مان°
🌱 ✨|↫ 🤍|↫ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
◖🩷✨🌼◗ مهدۍ جـــان!♥️ ‹ ✨⇢ › ‹ 🌼⇢ › ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
قبلا فصلا هر سه ماه عوض میشد الان...!! 😆 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
✨ ازعالمی‌پرسیدند:•• برای‌خوب‌بودن‌کدام‌روزبھتراست‌ . .؟! عالم‌فرمود:یک‌روزقبل‌ازمرگ گفتند:ولی‌هیچکس‌مرگ‌رانمیداند!! عالم‌فرمود:پس‌هرروززندگی‌راروزآخر بپنداروخوب‌باش(: !شاید‌فردایی‌نباشد🥺🌿 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad