💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_سی_و_نهم
-خب برادر من تا کي قراره شما من و اسكورت کنین ؟ به قول خودتون ممكن این وضعیت امیرمهدی خیلي طول بكشه!
اومد نزدیك تر اما از بلندی صداش کم نشد:
-تا وقتي که نتوني جلوی فاجعه ها رو بگیری یكي باید همراهت باشه!
اخمام تو هم رفت:
-من باید جوابگوی بي فكری بقیه باشم ؟
اخمش بیشتر شد:
-نه خیر . ولي جواب بي فكری خودت رو که باید بدی!
-دعوای اونا به من چه ؟ آدم نبودن اونا به من چه ؟ چیكار باید مي کردم ؟
دستش رو زد به کمرش و طلبكارانه صداش بلندتر شد:
_می تونستي جلوشون رو بگیری!
صدای منم کمي بالا رفت:
-اونا به حرف من گوش نمي کردن .
دستش رو تو هوا تاب داد:
-سیاستش رو نداری.
بلند شدم ایستادم:
-پورمند رو که فرستادم دنبال نخود سیاه . دیگه باید چیكار مي کردم ؟
-نباید مي ذاشتي بینشون بحثي شروع شه چه برسه به دعوا.
یه قدم جلو گذاشتم و باز صدام بالاتر رفت:
-اِ .. برادر من چرا گوش نمي کني ؟ مي گم این دکتره داشت حرف مي زد که پویا پیداش شد!
مامان بینمون فاصله انداخت و لیوان آب تو دستش رو گرفت سمت مهرداد:
_حالا این دعوا دردی رو دوا مي کنه ؟
و رو به من کرد:
-کاش همون دیروز گفته بودی چي شده یه کاری مي کردیم!
مهرداد پر حرص جواب مامان رو داد:
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_چهلم
-کاش همون دیروز گفته بودی چي شده یه کاری مي کردیم!
مهرداد پر حرص جواب مامان رو داد:
-چیكار مي کردیم ؟ مي رفتیم به این دکتره مي گفتیم مواظب خودت باش چون پویا کلا بالاخونه رو اجاره داده ؟
رضوان به حالت اعتراض صداش کرد و باعث شد مهرداد حرفش رو ادامه نده . در عوض لیوان آب رو به دهنش
نزدیك کرد و یه نفس سر کشید.
دوباره مامان به حرف اومد:
-حالا صبر کنین باباتون بیاد ببینیم راست گفتن یا نه!
خونه که رسیدم و ماجرا رو گفتم مامان سریع با بابا تماس گرفت و ازش خواست تا بره بیمارستان و پرس و جویي
بكنه . فكر مي کردن شاید حرف دوست پویا صحت نداشته باشه ولي من مي دونستم که از اون دوتا آدم هر کاری بر میاد.
مهرداد لیوان رو پایین آورد و شماتت بار نگاهم کرد و گفت:
_اصلا ً تو راست مي گي تا کي قراره تو رو اسكورت کنیم ؟ مگه نمیخوای یه عمر با این وضع شوهرت زندگي
کني ؟ باشه .. قبول ... مي گي از پس اینجور زندگي بر میای ؟ .. عالیه .. حالا وقتشه نشون بدی .. این سر راه ترین و آسون ترین مشكل زندگیت . خودت حلش کن . هر
گندی که آقا پویا زده رو خودت به تنهایي درستش کن.
نشون بده مي توني یه عمر با حرف و نگاه مردم زندگي کني .. نشون بده از پس هرچیزی بر میای.
اومدم جوابش رو بدم و بگم "حالا که کار خراب شده چه کاری ازم بر میاد ؟ "که نذاشت . با اشاره ی دست
وادارم کرد به سكوت ، و خودش ادامه داد
_نه به اون زماني که عالم و آدم رو مسخره مي کردی و یه زبون داشتي هفتاد متر . نه به حالا که حتي نمي توني
دو کلمه حرف بزني که بتوني شر رو بخوابوني . درست شو خواهر من!
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🖤 ⃟🕯
حضرتمھدۍ ‹عج› :
من از جدم حسین ‹علیه السلام›
غریب تر هستم🥺💔!
╿الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ╽
—————— ⋅ 𔘓 ⋅ ——————
🌼تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا
#پنجصلواٺ5⃣
🌔بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم
#دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📜
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
قـــــــرارِعاشقـــــۍ♥(:
آقایِامامحسین(:
توی پاسپورت ما ،
به خط خودتون بنویسید:
مهمان من است ، او نیازمند
یک زیارت ضروری است🥺! . . .
#روزخـودراباقــرآنشـروعڪنید📒
#قــرارصبحگـــاهۍ☀️
-
#قــرآن راسادہنخـوان!
یادبگیرآنراباصداۍِخــــدابخوانی..
یادٺباشد؛
قـــرآن،نامہۍعــاشقترینرفیــقِتوست:)💚🕊
👤•.استادشجاعی•.
-
#صبحتـــونمنــــوربہیــادپـرودگـــار✨
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
همایش بزرگ و شهرستانی نوجوانان حسینی «احلی من العسل»
{با حضور دختران و پسران نوجوان حسینی}
چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۵/۰۳ ساعت: ۲۰:۳۰
🛑محل تجمع :مقابل اداره آموزش پرورش دسته عزاداری ان شاءالله اقامه عزا خواهد کرد و بسمت سالن سپاه حرکت خواهد کرد 🛑
🌹ان شاءالله با حضور حداکثری صفا بخش مجلس سیدالشهدا و حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام خواهیم بود......
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
•🖤✨•
🪔هجــدهـــممــــاہمحــــــرم
امام حسيــن (ع) فـــــرمود:
«محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنانڪه باد، برگ درختان را مىريزد».
(حياة الامام الحسين، ج 1 ص156 )
🥀#حدیثانہ
-
🖤↝˹ @dokhtarane_Mohammadabad˼