#تلـــــنگࢪانھــ ✨
از حکیمی پرسیدند:
چرا هیچ از عیب
مردم سخن نمیگویی ❓
حکیم گفت:هنوز از محاسبه
عیب های خــودم فارغ نشدم تا
به عیب های دیگران بپردازم👌
🔸🔹🔸
💟خوشا به حال آن کس که عیب
خودش، اورا از پرداختن به عیب دیگران،
باز می دارد😊
📚(نهج البلاغه خطبه ١٧۶)
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
بہ #مــاه_شعبـــان
ماه حسیــن‹ع› و عبــــاس‹ع›
ماه سجـــاد‹ع› و علــۍاڪبــر‹ع›
و ماه مـهــدۍ«عج» جـــآن
خوش آمـدیــد...😍((:
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
بہ #مــاه_شعبـــان ماه حسیــن‹ع› و عبــــاس‹ع› ماه سجـــاد‹ع› و علــۍاڪبــر‹ع› و ماه مـهــدۍ«عج» جـ
بہ پـایـان آمــد این ماه و عبادٺ همچنان باقۍسـت
براے ماحـــرم بنویس، نجف تا ڪربلا کـــافۍست...🥺♥
مراقبه شعبان المعظم 1445.pdf
744.4K
جــدولمراقبـــه شعبـانیــہ📝
#مــاه_شعبـــان🌙
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_شصت_و_هفتم
رضوان – ولی اگر مدرك داشتیم و شکایت می کردیم هم تاوان
اون همه هول و سکته ي ناقص ما رو می داد و هم مطمئن میشدیم دیگه این کار رو تکرار نمی کنه .
الآن باید هر لحظه نگرانت باشیم .
من – نگران نباشین .
بلدم مواظب خودم باشم .
رضوان – دیشب دیدیم چقدر مواظبی !
شونه اي بالا انداختم .
من – حالا که اتفاقی نیفتاده .
آهی کشید .
رضوان – آره . البته به لطف نرگس و امیرمهدي و البته تغییرمسیر ماشین .
من – چطور ؟
بلند شد و رو به روم دست به سینه ایستاد .
رضوان – تو که مات و مبهوت ماشین پویا شده بودي . تکون هم نمی خوردي .
ما هم داشتیم جیغ می زدیم .
مهردادمی خواست بیاد طرفت که دید اونا لباست رو گرفتن کشیدن .
براي همین کمی عقب کشیده شدي و ماشین هم یه مقدار
مسیرش رو کج کرد که بهت نخورد .
کمکم کرده بودن ؟
یا بهتر بگم کمکم کرده بود ! اونم کی ، امیرمهدي !
لبخندي روي لبام نشست .
با توجه به اینکه می دونستم طرز فکر و اعتقاداتش چه جوریه باید
اعتراف می کردم خیلی پیشرفت کرده !
لباسم رو گرفته و کشیده بود .
واي خدا !
امیرمهدي اي که تو هواپیماي سقوط کرده حتی حاضر نبود لباسم رو بگیره کجا و این امیرمهدي کجا ؟
براي خطر از سرم گذشته باید شکرانه می دادم یا این پیشرفت
قابل ملاحظه و دور از انتظار امیرمهدي ؟
رضوان – به چی می خندي ؟
لبخندم ناخواسته بیشتر شد .یعنی نمیدونست به چی فکر می کنم ؟
رضوان – مثل اینکه خوشت اومده طرف ، دست زده به لباست ؟
من – می شه نخندید ؟
رضوان – خداییش نه .
من – من و این همه خوشبختی محاله ..
رضوان – چیکار کردي این بنده ي خدا انقدر جهش داشته ؟
من – من که هیچی . ولی اتفاقات پیش اومده به شدت روش تأثیرداشته .
لبخندي زد .
رضوان – به هر حال تو هم بی تأثیر نبودي .
یه لحظه لبخندش جمع شد .
رضوان – اگر دیشب ......
لبهام رو روي هم فشار دادم و سرم رو کج کردم .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_شصت_و_هشتم
رضوان – به هر حال تو هم بی تأثیر نبودي .
یه لحظه لبخندش جمع شد .
رضوان – اگر دیشب ......
لبهام رو روي هم فشار دادم و سرم رو کج کردم .
من – اگر دیشب مرده بودم الان به جاي زیارت رفتن تو فکر مراسم کفن و دفنم بودین .
اخمی کرد .
رضوان – زبونت رو گاز بگیر .
بعد خیره شد به زمین .
رضوان – مرگ بهترین حالتش بود .
من – مگه بدتر از مرگ هم هست ؟
رضوان – صد در صد . اگر ماشین می خورد بهت و پرتت میکرد ، می افتادي رو ماشین دیگه و استخونات خرد می شد ؛ از درد و رنجش که بگذریم ، مشکالت نخاعی و
شکستن گردن و کمرت فجیع ترین اتفاق ممکنه بود نفسم تو سینه حبس شد .
راست می گفت .
من در کمال سادگی فقط به مرگ فکر کرده بودم نه اتفاق هایی که می تونست تموم زندگی من و اطرافیانم رو عوض کنه .
اگر صدبار هم شکر خدا رو به جا می آوردم باز هم کم بود .
دوبار من رو از بدترین حادثه ها بدون اینکه خراش کوچیکی هم بردارم نجات داده بود .
اگر هر مشکلی که برام به وجود می اومد
می شد باري روي زندگی پدر و مادرم . ممکن بود همه چیز به هم
بریزه و اینجوري نشده بود !
یاد اون حرف امیرمهدي تو کوه افتادم که گفته بود " خدا اگر بخواد
می تونه سلامتیمون رو بگیره و باید
همیشه بابت سلامتیمون شکرگذارش باشیم ."
چه سري بود که راه به راه ، داشتم به درستی حرفاش درباره ي خدا می رسیدم ؟
قرار بود به چی برسم ؟
به شناخت درست خدا یا به شناخت درستی از افکار امیرمهدي ؟
رضوان – بلند شو دیگه . دیر می شه .
متفکر نگاهش کردم و با تأخیر ، سري تکون دادم .
**
صدای هق هق مامان بلند بود .
یک لحظه هم آروم نمی شد .
دوبار نماز شکر خونده بود و چند بار پول داخل ضریح انداخته بود .
همه ش هم به شکرانه ي سلامتی من .
وقتی بی قراریش و اون همه شکرش رو دیدم ، حس کردم اوضاع
می تونست خیلی خراب تر از تصورات من باشه .
انقدر مامان " شکرت خدا " گفت که من هم به دنبالش چندین بار
این جمله رو تکرار کردم .
به سختی چادر رضوان رو روي سرم نگه داشته بودم .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌼⃟⃟🍃
ڪاشروزےبرسد ،کہبههـممژدهدهیم ..
یوسففـاطـمہآمـــد ، دیدے؟!
منسلامشڪردم ؛🥺
پاسخمدادامــام ، پاسخشطورۍبود
باخودمزمزمہڪردمڪــهامـــام ..
میشناسدمگراینبیسروبۍسامانرا !؟❤️🩹
وشنیدمفـــرمود :
تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊
🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🕊 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
4_5931625018625625867.mp3
3.96M
دعــاۍِ امالبنینِ ۜ کہ شدم نوڪرِ عبـــاس'ع' ..
تمومِ مادراے ما فــداۍ مــادرِ عبــاس'ع'!🥺❤️🩹
#السـݪامعلـیکیـاامالـبنـیـن✋
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَنوأجعل ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱› خدایادلهاۍماوعزیزانمان راباقرآننورانۍکنو قلبهاۍمارابہیاد خودروشنکن✨🤍 ••• #صبحتـونپرخیـــروبرڪت🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
😌͜͡🇮🇷
دلبهـنورامیدبایدداد... ☝️🏻
پایپرچمشهیدبایدداد... 👀
‹ 🇮🇷⇢ #دههفجر ›
‹ ✊🏻⇢ #اللهاڪبر²¹ ›
‹ ♥️⇢ #پایانقلابیمتاظهور ›
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
45 سالگیـت مبارك انقـلابِ عزیز ♥️!
#تربیت_فرزند✨
👩🏻🦰: اخی فدات بشم افتادی؟پاهات درد
اومد؟🥺ببینم کجاست ببوسمش😘✅
👩🏻🦰:این که گریه نداره، تو الان بزرگ
شدی واسه خودت❗️بلند شو آبغوره نگیر
آبروی ما رو بردی‼️✖️
____________
🧕🏻:مامان بابای مهربون،بچه ها دوست
دارند همیشه مورد توجه والدین خودشون
باشن و این یه نیاز اساسی اونهاست✅❤️
یکی از مواردی که کودک نیاز شدیدی به
توجه والدینش داره جایی هست که
آسیبی بهش میرسه❣⚠️
مثلا وقتی دلبندتون زمین میخوره و گریه
میکنه، باید اون رو در آغوش بگیریم و
احساس همدردی کنیم🥰
اگه تند برخورد کنیم یا نادیده بگیریم،
کودکان از این مدل حرف والدین حس بی
اهمیتی میکنن. و چون این نیاز از راه
صحیح پاسخ داده نشد، از راه های غلط و
به دنبال پاسخگویی به نیاز خودشون
هستن که ممکنه تبعات خوبی به همراه
نداشته باشه⚠️
با کودکانمون احساس همدردی کنیم💖
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅۱۰ مورد از بهترین بازی های پدر پسری...👨👦
#بازی
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#همسرداری❤️
🍃 شش #نکته حیاتی که بسیاری از زوجین به آن توجه نمیکنند...!
❶همسر خود را به چشم یک شی مسئول ننگرید. بلكه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید.
❷جنبه یا بخشهایی از شخصیت شوهرتان را كه باعث تمایز او از سایرین میشود مورد توجه و تحسین قرار دهید.
❸برای اینكه همسرتان با شما روراست باشد سعی كنید او را درک كرده و برای افكار و احساساتش ارزش قایل شوید. اگر حرفها و گفتههای او مطابق میل شما نیست از خود واكنش تند نشان ندهید؛ زیرا به این وسیله بذر بیاعتمادی در زندگی خود میكارید.
❹وقتی همسرتان با شما درد دل میكند و راز دلش را با شما در میان میگذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید كه اسرار درونش ناخوشایند و بیرحمانه است و خیلی بد است.
❺به طور مداوم از همسرتان انتقاد نكنید زیرا انتقاد پیاپی باعث میشود كه او از شما فاصله بگیرد.
❻او را به درک نكردن، عدم صمیمیت و بیاحساس بودن متهم نكنید. زیرا او درک كردن، صمیمیت و با احساس بودن را به شیوه خودش نشان میدهد.
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی دو روزه سعی کنین خوش باشین😁😅😂
#طنز😆
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#آنچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
💞رمز ازدواج موفق💞
✨ازدواج یك پدیده اجتماعی است. بدون تردید انتخاب همسر یكی از مهمترین تصمیم ها در طول زندگی ماست و در حقیقت همه هیجانات، تولید مثل، تربیت نسل آینده، درآمد، مسئولیت، تامین نیازها و چالش های آینده زندگی ما به آن بستگی دارد.
✨زن و مرد به عنوان مكمل یكدیگر بسیاری از نیازهای روانی- اجتماعی هم را برآورده می كنند. و سه دلیل عشق، مصاحبت و دستیابی به انتظارات و توقعات برای ازدواج مطرح است و توجه به این نكته كه هر اندازه انتظارات و توقعات دختر و پسر قبل از ازدواج و در زندگی زناشویی واقع بینانه تر باشد، زندگی زناشویی موفقیت آمیزتر خواهد بود.
💖ملاك های ازدواج های موفق یا خوشبخت را می توان چنین خلاصه كرد:
💟1ـ برخورداری از علاقه های مشترك
💟2ـ داشتن فعالیت های مشترك یا سرگرمی های مشترك
💟3ـ اظهار محبت نسبت به همدیگر
💟4ـ اعتماد داشتن به یكدیگر
💟5ـ رد نكردن یا كمتر رد كردن انتخاب همدیگر
ادامه دارد...
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_شصت_و_نهم
انقدر مامان " شکرخدا " گفت که من هم به دنبالش چندین بار این جمله رو تکرار کردم .
به سختی چادر رضوان رو روي سرم نگه داشته بودم .
انگار هیچ کش چادري حاضر نبود روي سر من درست جا بیفته .
دائم از پشت سرم جمع می شد و می پرید بالا .
تا می اومدم دعا کنم و به قول مامان حال عرفانی بهم دست بده با شل شدن چادر روي سرم از اون حال خوب جدا می شدم .
در حال جدل با کش چادر بودم که رضوان به دادم رسید .
لبخندي زد و کش رو از داخل ، پشت سرم انداخت .
و در حین کارش گفت .
رضوان – براي خودت دعا کردي ؟
من – دعاي چی ؟
رضوان – اینکه یه بخت خوب نصیبت کنه !
اونی که باهاش
خوشبخت می شی و خود خدا راضیه
من – حتی اونی که بهش علاقه اي ندارم ؟
رضوان نگاه دوخت به چشمام .
رضوان – می خواي خوشبخت شی یا هر روزت رو با جنگ و جدل شب کنی ؟
من – هر کس دنبال خوشبختیه .
ولی با کسی که دوسش داره .
رضوان – و اگر بدونی با اون شخص به خوشبختی نمی رسی ؟
من – رضوان سخته بخواي بین قلب و عقلت یکی رو انتخاب کنی
.
رضوان – از اون سخت تر ادامه دادن زندگی در شرایط بده ، تو جنگ و جدله .
مطمئن باش اونی که ازدواج
باهاش به صلاحت باشه بلاخره عاشقت می کنه .
من – کی ؟
شماتت بار نگاهم کرد .
رضوان – اگر به خدا اعتماد کنی خودش کارها رو درست می کنه
و قبل از همین اتفاقی که می گی ، مهر
شوهرت و به دلت می ندازه .
نگاهش کردم .
رضوان – بهش اعتماد کن .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_هفتادم
رضوان – اگر به خدا اعتماد کنی خودش کارها رو درست می کنه
و قبل از همین اتفاقی که می گی ، مهر
شوهرت و به دلت می ندازه .
نگاهش کردم .
رضوان – بهش اعتماد کن .
من – بهش اعتماد دارم .
به خصوص با این اتفاق هایی که تو این
چند ماه اخیر افتاده .
رضوان – آفرین .
پس ازش بهترین رو طلب کن و راضی باش به رضاي خودش .
سري تکون دادم .
بازم راست می گفت .
مگه کار دیگه اي از دستم بر می اومد ؟
چندمین بار بود که می خواستم بهش اطمینان کنم و دلم می خواست مثل همیشه به بهترین وجه بهم جواب بده ؟
در یک تصمیم آنی ، رفتم مهري برداشتم و دو رکعت نماز حاجت خوندم و بعد ازش بهترین رو طلب کردم .
و در آخر دعام با حسرت گفتم " کاش امیرمهدي اون بهترین تو براي من بود ... کاش سرنوشت من و امیرمهدي براي ازدواج هم به هم گره می خورد .. "
با اینکه دلم ساز مخالف می زد ، با اینکه
می دونستم به این راحتی
نمی تونم امیرمهدي رو فراموش کنم، ولی
زیر لب چند بار گفتم
" راضیم به رضاي خودت "
صبح ، مامان گفته بود " روزه گرفن فقط امساك از خوردن نیست
. باید همه ي وجودت روزه باشه . باید حواست به دستورهاي خدا باشه و ازشون اطاعت کنی .
پس تو جلسه ي خواستگاریت باید
حجاب داشته باشی.
***
شال طوسی روشنی روي سرم انداختم .
و رو به روي اینه ایستادم
تا طوري روي سرم درستش کنم که موهام معلوم نباشه .
از اون کاراي سخت بود تحمل شال براي چند ساعت اونم توي خونه .
ولی خوب دلم نمی خواست وقتی دارم
اون همه ساعت گرسنگی و تشنگی رو تحمل می کنم روزه م مورد داشته باشه .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
۱۴ روز تا #میـــلادمنجـۍعـالــم✨
#مـراعَهـدیستبـٰاجـانـان...
نشـــردهیـــم♥️🖇
امیرالمومنین علیـہ السلام:
همواره در انتظار فـــرج و ظهور صـاحبالزمـان
علیهالسلام باشید و یأس و ناامیدی از رحمت
خدا به خود راه مدهید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📜 (بحارالانوار، ج ۱۵ ص ١٢٣)
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌼⃟⃟🍃
ڪاشروزےبرسد ،کہبههـممژدهدهیم ..
یوسففـاطـمہآمـــد ، دیدے؟!
منسلامشڪردم ؛🥺
پاسخمدادامــام ، پاسخشطورۍبود
باخودمزمزمہڪردمڪــهامـــام ..
میشناسدمگراینبیسروبۍسامانرا !؟❤️🩹
وشنیدمفـــرمود :
تــوهمانۍڪه «فـــرج» میخواندۍ ((:😊
🕊°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🕊 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad