📌 هشتمین #پویش_نذر_قربانی بینهایت
معمولیهای ما، برای خیلیا ممکنه سخت به دست بیاد... اما مثل همیشه کافیه با همراهی و همدلی، هر جوری که برامون ممکنه، یه قدم برای کمک برداریم و آخرش، مثل پویشهای بزرگ قبلی «بینهایتتبسم» ببینیم با همون قدمهای کوچیک به کلی خونه پا گذاشتیم و لبخنداشونو پررنگ کردیم!
سهم تو: باخبر کردنِ دوست و آشنا و واریزِ کمک خودت به قلّک بینهایت، حتی شده ۵هزارتومن!
💳 لینک پرداخت:
p.javanan.org/pay
#ماها_دلی_ردیفش_میکنیم 😉
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
#اطلاعیه
✅کانون سید احمد خمینۍ‹ره› کلاسهاۍ فرهـنگۍ، قرآنۍ، هنری، ورزشی در #ترم_تابستان به شرح زیر برگزار مۍنماید:
📌#بخشاول
❇️کلاسهاۍ #قرآنوعترت↧
✍مسئول ثبتنام : خانم احمدی
🆔آیدی:@Fzgh6771
📲شماره تماس :
۰۹۹۰۲۸۱۲۹۷۳📚کلاس آشنایۍ با مفاهیم خودشناسۍ و هستی شناسی و آموزههای قرآنی همراه با بازی و سرگرمی: 🔰۱.کلاس اول و دوم 🧕🏻مدرس : خانم دشتبانی و خانم رحیمی 🔰۲.کلاس سوم و چهارم 🧕🏻مدرس : خانم مقنی 🔰۳.کلاس پنجم و ششم 🧕🏻مدرس : خانم اسدی 🔰۴کلاس حفظ جز ۳۰ قرآن کریم 🧕🏻مدرس : خانم اسدی و خانم سنجابی 💳هزینه دوره تابستانه: ۱۵۰۰۰۰تومان 📚پیوسته جلسات تفسیر قرآن و آشنایی با مفاهیم نهجالبلاغه: 🧕🏻مدرس : خانم مقنی 💳هزینه دوره ماهانه: ۳۰۰۰۰تومان 📚پیوسته جلسات دورهمی دخترانه ویژه سنین۱۵ تا ۱۸ سال: 🧕🏻مدرس : خانم مقنی 💳هزینه دوره ماهانه:۳۰۰۰۰تومان ❇️کلاسهای #آموزشی↧ 🏞بوم شناسی و گردشگردی ویژه سنین ۱۱ تا ۱۴ سال: 🧕🏻مدرس : خانم محمدی 💳هزینه دوره ماهانه: ۵۰۰۰۰تومان ✍مسئول ثبتنام : خانم احمدی 📲شماره تماس : ۰۹۹۰۲۸۱۲۹۷۳ 🔢کلاس تقویت ریاضی پایه چهارم: 🧕🏻مدرس : خانم میرزایی 💳هزینه دوره ماهانه : ۱۰۰۰۰۰تومان 📲شماره ثبتنام : ۰۹۱۳۲۶۱۵۹۸۳ 💢مهلت ثبت نام : ۳۱خردادماه #کانونسیداحمدخمینی_بخشخواهران
#اطلاعیه
✅کانون سید احمد خمینۍ‹ره› کلاسهاۍ فرهـنگۍ، قرآنۍ، هنری، ورزشی در #ترم_تابستان به شرح زیر برگزار مۍنماید:
📌#بخشدوم
❇️کلاسهاۍ #ورزشی↧
✍مسئول ثبتنام : خانم احمدی
🆔آیدی:@Fzgh6771
📲شماره تماس : ۰۹۹۰۲۸۱۲۹۷۳
🏐آموزش والیبال
🤹🏻♀بازی و ورزش کودکان
🧒🏻ایروبیک و ایروریتم کودکان
👒ایروبیک و یوگا بانوان
🧕🏻مدرس : خانم کوهستانی
💳هزینه دوره ماهانه با تخفیف۱۰ درصدی کانون:۲۳۰۰۰۰تومان
❇️کلاسهای #هنری_نمایشی↧
🎞کلاس آموزش بازیگری:
🧕🏻مدرس : خانم کوهستانی
💳هزینه دوره ماهانه : ۲۳۰۰۰۰تومان
✍مسئول ثبتنام : خانم احمدی
🆔آیدی:@Fzgh6771
📲شماره تماس : ۰۹۹۰۲۸۱۲۹۷۳
🪡کلاس آموزش خیاطی برای سنین بالای ۱۵ سال:
🧕🏻مدرس : خانم احمدی
💳هزینه دوره ماهانه : ۲۵۰۰۰۰تومان
📲شماره ثبتنام : ۰۹۹۶۰۲۳۸۳۲۴
🆔آیدی:@Narjes_8213
🎨کلاس آموزش طراحی و نقاشی سنین ۶ تا ۹سال:
🧕🏻مدرس : خانم نوذری
💳هزینه دوره ماهانه : ۳۰۰۰۰تومان
📲شماره ثبتنام : ۰۹۹۰۶۲۵۷۸۱۷
🎨کلاس آموزش طراحی و نقاشی ۹ تا ۱۲سال:
🧕🏻مدرس : خانم ابوالحسنی
💳هزینه دوره ماهانه : ۳۰۰۰۰تومان
📲شماره ثبتنام : ۰۹۱۶۲۸۷۰۲۳۵
🧶کلاس آموزش عروسکبافی دومیل برای سنین۱۰ سال به بالا
🧶کلاس آموزش عروسک بافی قلاب برای سنین ۱۰سال به بالا
🧶کلاس آموزش بافت لباس و مدلهای دستباف برای سنین ۱۵سال به بالا
💳مدرس : خانم کریمی
📲شماره ثبتنام : ۰۹۱۳۷۸۶۷۱۵۵
🆔آیدی:@aak67r
🖋کلاس آموزش هویهکاری (روی لباس، رومیزی، زیرلیوانی، جادستمال کاغذی، جانماز، سجاده و...)
🧕🏻مدرس : خانم وکیلی
💳هزینه دوره ماهانه : ۶۰۰۰۰تومان
📲شماره ثبتنام : ۰۹۱۳۸۶۱۶۴۵۷
🆔آیدی:@MVKILI
💢مهلت ثبت نام : ۳۱ خردادماه
#کانونسیداحمدخمینی_بخشخواهران
علت تلخی روابط بین آدمها
یه چیزه...
مهربون نیستیم!
و بلد نیستیم مهربون حرف بزنیم!🥲
#روزتبخیرمهربونجان☺️🌱
#اعلامیه_مراسم_هفت
▪️ضمن تقدیر و تشکر از کلیه عزیزان و سرورانی که در مراسم تشییع و تدفین پدری مهربان و دلسوز خادم الحسین(ع)
مرحوم مغفور شادروان آقای #تقی_مقنی
شرکت نموده اند، #هفتمین روز درگذشت آن مرحوم را به اطلاع می رساند.
🗓 زمان: پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۲۴ بعد از نماز مغرب و عشاء
🕌 مکان: مسجدجامع محمدآبادمرکزی
🖤 شادی روحش فاتحه با ذکر صلوات
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
4_5969782186688124341.mp3
5.67M
1⃣
⌛️زودبازدِهترررین
و سررریعتریع نکات برنامهریزی چیه؟😯
📋چطوری برنامه بنویسیم
که بتونیـم بهش عمـل کنیـم؟!🧐
برنامهای
که میریزی باید نصبالعین باشه!
وقتی با خودمون تصمیم میگیریم،
مثل صادرشدن یه چک باید باشه که
حتماً باید پاس بشه...📝👀
#لُبِمطلب
#انگیزشی
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
.
.
-وَلَا مُغلِقَ لِمَا فَتَحت..
+وچیزی را که تو بگشایی دیگری نبندد💚
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
. . -وَلَا مُغلِقَ لِمَا فَتَحت.. +وچیزی را که تو بگشایی دیگری نبندد💚 ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadab
بعضی از نشدنهای زندگیتون رو
بذارید به حساب اینکه
اگه میشد، خیلی بد میشد!
به خدا اعتماد کن...✨🌱
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
و با دلهره نگاهي به مامان و رضوان انداختم که اونا هم دست کمي از مهرداد نداشتن.
سكوت کردم .
همین کلمات نیمه نصفه خونشون رو به
جوش اورد.
مهرداد سریع بلند شد و به طرف تلفن رفت . با نگاه دنبالش کردم . گوشي رو برداشت و شماره گرفت . نمي دونم
چرا تو دلم خدا خدا کردم که بابا جواب نده . به نظرم گفتن
این حرفا به بابا و انتقالشون به پدر امیرمهدی کاردرستي نبود.
اگر به خاطر این حرفا بحثي ایجاد مي شد انگشت اتهام به سمت من بود .
مني که باعث و باني این اختلاف ها
بودم !
کاش امیرمهدی حالش خوب بود و خودش یه فكری برای این مشكلات مي کرد . تو نبودش من کاملا ً خلع سلاح بودم و کاری ازم بر نمياومد .
من یك درصد هم از
سیاست امیرمهدی رو نداشتم.
تو تردید و نگراني من بابا جواب تلفن مهرداد رو داد و مهرداد موضوع رو براش گفت . به خواست بابا گوشي رو به
من داد و بابا ازم خواست تا اصل ماجرا رو همونجور که هست براش تعریف کنم . و اصلا ً نمي دونستم که گوشي بابا
رو اسپیكره و اقای درستكار هم داره به حرفام گوش ميده.
ماجرای هر دوبار رو تعریف کردم و در همون حین با بغض برای بابا گفتم که چه حس بد و تلخي از اون حرفا و رفتارها داشتم و در آخر در حالي که بغض کرده بودم گفتم
_بابامن هیچوقت نخواستم باعث ناراحتي خونواده ی امیرمهدی بشم ، یا باعث سرافكندگي خودش .
من نمي دونم باید چیكار کنم !
واقعاً نمي دونم ! هر کاری مي کنم
هیج تأثیر مثبتي روی عموش نداره.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
!واقعاً نمي دونم ! هر کاری مي کنم
هیج تأثیر مثبتي روی عموش نداره.
و سكوت کردم تا بابا جوابم رو بده که به جاش پدر امیرمهدی گفت:
_شمانمي خواد کاری بكني باباجان .
شما مثل همیشه باش کمي صبوری کن به امیدخدا همه چي درست میشه.
و من با بهت از شنیدن صدای پدر شوهرم ، فقط تونستم یه "چشم "بي رمق بگم . و با یه خداحافظي کوتاه تلفن رو قطع کنم!
هیچ فكر نمي کردم پدر امیرمهدی با شنیدن حرفام به اون زیبایي جوابم رو بده و من رو دعوت به صبر کنه .
به قول رضوان باید ریش و قیچي رو ميسپردم دست بزرگترا
***
از روز بعد بود که طبق یه برنامه ی از پیش تعیین شده ،
هربار که مي خواستم به دیدن امیرمهدی برم یكي من روهمراهي مي کرد .
صبح ها که با پدر امیرمهدی مي رفتم .
عصرها یا نرگس و یا مامان طاهره همراهیم مي کردن و شب هم یكي از اعضای خونوادهی خودم.
روز اول پورمند با دیدن پدر امیرمهدی که کنارم بود بعد از نیم نگاهي به سمتش ، زل زد تو چشمام .
گویي پاسخ هزاران سوالش رو مي خواست یكجا و از درون چشمای من بگیره.
نگاهم رو به رو به رو دادم و سعي کردم نگاهش نكنم که همین کارم باعث پوزخندش شد که از گوشه ی چشم هم
قابل دیدن بود.
اخمي کردم و خودم رو به امیرمهدی رسوندم . بابا جون صبر کرد تا من نیم ساعت تو اتاق امیرمهدی رفع دلتنگي کنم .
صبورانه از پشت شیشه امیرمهدی رو تماشا کرد و در مقابل عذرخواهیم بابت معطل موندنش تنها لبخندی
زد و گفت:
-دیدن شما دوتا کنار هم از بهترین تصاویر این روزای منه باباجان .
و چقدر این مرد پدرانه حامي بود و لایق احترام !
که این مرد پدر بود و پدرانه خرج مي کرد محبتش رو به مني که فقط عروسش بودم!
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
۱۳ روز تـــا #عید_الله_اکبر♥️
#دلایل_روشن_بر_ولایت📜
#نشـــــــر_دهیم
#به_نیت_فــرج
#به_عشق_مولا ✨
دلایلروشنبرولایتامیرالمومنین
"علیـهالسلام"درکتــباهــلسنــت
در کتاب المناقب (اثر موفق بن احمد بن محمد المکی الخوارزمی) آمده است که
فرمودند:
حضرترسولاکرمصلیاللهعلیهآلهسلم:
همانا زمانی که خدا آسمان ها و زمین را آفرید آنها را فراخواند و به ایشان نبوت من و ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام را
عرضه فرمود و آنها پذیرفتند. پس هرکس سعید و خوشبخت شد به واسطه ی ما و هرکس بدبخت شد به سبب مخالفت با
ما بدین جا رسید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📜(المناقب،حدیث۱۵۱،ص۱۳۴)
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گنبدت دل میبرد
وقت ملاقاتی بده...
#السلامعليكياعلیبنموسی✋🏻💛
✨⃟⃟💐
تاریخانقضایِتمـامغــمهاۍِعالــم
لحـظهے ظھـور تـوســت...♥️((:
|͠°•أ͠ل͠لَّ͠͠͠ھُ͠͠ـ͠مَ͠͠ ؏َ͠͠ـ͠جِّ͠͠͠ـ͠لْ͠͠ لِ͠͠وَ͠͠ل͠یِ͠͠ڪْ͠͠ أ͠لْ͠͠ـ͠فَ͠͠ـ͠رَ͠͠ج͠•°|͠
—————— ⋅ 𔘓 ⋅ ——————
🌼تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا
#پنجصلواٺ5⃣
🕊بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم
#دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📜
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#روزخـودراباقــرآنشـروعڪنید📖
#قــرارصبحگـــاهۍ🌻
-
خــدایــا التیــام بدہ قلبــۍ رو ڪه
از سختـۍهـاش با ڪسی جــز تو حرف نمیزنه(:❤️🩹!'
-
#صبحتونمنـوربہرحمـتپـروردگـار✨
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
#دعوتنامه🗞
سلام 😍
آیا به دنبال راهی برای افزایش انرژی و نشاط خود هستید؟ آیا میخواهید در محیطی دوستانه و پرانرژی ورزش کنید؟
پس فرصت را از دست ندهید و به کلاسهای ورزشی خانه ورزش بپیوندید😃
مکان:پارک بانوان روستامحمدابادمرکزی
کانال فرهنگی ورزشی خانه ورزش جهت اطلاع رسانی برنامه ها،جشنواره ها آغاز بکار می نماید.
🪅به گروه خودتون خوش اومدید🥰
🥇🥇🥇🥇🥇🥇🥇🥇🥇
#خانه_ورزش_روستای_محمدآباد_مرکزی
https://eitaa.com/joinchat/3302228794C4aa733475b
۷۰میلیون تومان
همتِ بچههای بینهایتی فقط توی
ساعتهای اولِ پویشه!😍
اگر مردم میدونستن قربانیِ روز عید قربان چقدر برکات داره، قرض میگرفتند
و قربانی میکردن!
*رازق عالم، علی علیهالسلام🌱
💳 لینک پرداخت:
p.javanan.org/pay
▫️ گزارش٧پویش قبلی
#ماها_دلی_ردیفش_میکنیم 😉
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
شهیدانهـ❤️
اگھیهروزخواستۍ
تعریفیبراۍشھیدپیدا
کنی،
بگوشھیدیعنیباران..
حُسْنِباراناینھکھ
زمینیهولے
آسمانےشده،
وبهامدادِزمینمـےآید!(:
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَــرَج🌱
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
-
میگفت...
اگر صراط مستقیم میجویی بیا از این راه
مستقیم تر وجود ندارد؛
و آن هم حب حسین علیهالسلام است...❤️
#شهیدآوینی🌿
#شهیدانه🕊
از مدرسه برگشتم دیدم رفقای همسن من مثل سید کمال و شهید ناصر کرمانی و غیره سر کوچه نشستم منم سراغ آنها رفتم بیشترین تفریح جوانان آن روزش شوخی و خنده و دست انداختن دیگران بود همینکه دور هم نشستیم یکی از اهالی محل از دور آمد کت و شلوار شیک و سفید و طیب خیلی زیبایی داشت اما شرایطش عادی نبود و آقای راننده کامیون و همسایه ما بود تلوتلو میخورد و به سمت خانه میرفت کاملاً مشخص بود که حسابی نجاست خورده و حالش بد است و نزدیک ما که رسید یکدفعه افتاد توی جوی نگاهش میکردیم و میخندیدیم توی دلم میگفتم حقشه هیچکس چرا نیومد تو همین حالت و شخص بالا و بعد لباساش کثیفتر شد همینطور که نگاهش کردیم یکبار ابراهیم از راه رسید بهمحض اینکه ماجرا را فهمید وارد شور شد و آقا را بیرون آورد ابراهیم آب برداشت و شروع به تمیز کردنش حسابی تمرین شد او را کول کرد و به سمت منزلش برد دنبال ابراهیم رفتم اول کوچه حکیمزاده نزدیک مسجد باب الجنه منزلا ابراهیم درد او را به داخل خانه برد و زن و بچههای آن آقا بسیار مؤمن و با حجاب بودن ابراهیم او را روی تخت کنار حیاط بود و هیچ حرفی درمورد کارهای او نزد بعد هم خداحافظی کرد و ما هم اشاره کرد که چیه که چیزی به کسی نگویید و آبروی یک خانواده را خرید.
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هفتاد_و_نهم
و چقدر این مرد پدرانه حامي بود و لایق احترام ! که این مرد پدر بود و پدرانه خرج ميکرد محبتش رو به مني که
فقط عروسش بودم!
حتي با سیاست من رو از برادرش دور نگه داشت و این بزرگترین محبتي بود که در حقم کرد .
هر وقت که ميدونستن خان عمو بیمارستانه با یه بهونه من رو از رفتن نهي مي کردن .
گاهي به بهونه ی نیم ساعت دیگه رفتن و
گاه به بهونه ی زودتر رفتن و زودتر برگشتن .
نه حرفي از حضور کسي مي زدن و نه دروغي برای رفع و رجوع این تغییر ساعت دیدارها .
و من در نهان مي فهمیدم که با تدبیر سعي دارن من و خان عمو به هیچ عنوان دیداری
نداشته باشیم.
و این واقعاً خوب بود .
به راستي ، تدبیری که به کار بردن
عالي ترین راه برای از بین بردن حرفای خان عمو و رفتارهاش بود.
گاهي تو این رفت و امدها به بیمارستان حس مي کردم پورمند با نگاهش برام خط و نشون مي کشه . چنان طلبكارانه نگاهم مي کرد که انگار حقي ازش خوردم!
پاسخ هر نگاهش اخم من بود و در نهایت پوزخند اون . و من چقدر متنفر بودم از اون پوزخندها که حس مي کردم
پر از عقده ی تلافي کردنه.
سه روز مونده بود به عید قربان . رضوان به خاطر ویار سختي که داشت دو روز بود مهمون خونه مون شده بود و
مامان ، مادارانه به پاش ایستاده بود و ازش مراقبت مي کرد .
مهرداد یك سره یا مواظب رضوان بود و یا حواسش به من بود که تنها نرم بیمارستان .
پدر و مادر رضوان به خاطر بد بودن حال پدربزرگش رفته بودن ورامین و کسي نبود از رضوان مراقبت کنه .
ازطرفي مامان طاهره هم سرمای سختي خورده بود و نرگس ازش پرستاری مي کرد.
یه جورایي همه گرفتار بودن و من هم اصلا ً دلم نمي خواست بار اضافه ای روی دوششون باشم.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_هشتادم
یه جورایي همه گرفتار بودن و من هم اصلا ً دلم نمي خواست بار اضافه ای روی دوششون باشم.
سر ظهر بود و مي خواستم برم کلاس .
مامان بلند بلند سفارش مي کرد:
-مارال یه راست برو کلاست و وقتي هم تموم شد برگرد خونه . تنهایي نری بیمارستان !
لبخندی زدم:
-مگه بچه م مامان اینجوری نصیحت مي کني ؟
ملامت بار نگاهم کرد:
-بچه نیستي . ولي حرف گوش کن هم نیستي!
خندیدم!
-حالا جلو رضوان همچین مي گي فكر ميکنه من هیچوقت به حرفتون گوش نكردم!
رضوان بي حال جوابم رو داد:
-من که تو رو خوب مي شناسم . مي دونم چه عجوبه ای هستي!
به چهره ی بي رنگ و روش نگاهي کردم . روی مبل راحتي دراز کشیده بود .
نیم ساعت پیش هرچي تو معده ش
بود رو بالا آورده بود و جوني براش نمونده بود!
با لبخند جوابش رو دادم:
-تو بهتره هیچي نگي که همین جوني هم که برات مونده از بین مي ره.
اخمي کرد و کلافه سری تكون داد:
-دارم مي میرم مارال!
مامان "خدا نكنه "ی بلندی گفت و به سمت اشپزخونه رفت تا شربتي که براش درست کرده بود رو بیاره و باز با
قربون صدقه دو سه تا قاشق بهش بده .
در همون حین هم گفت:
-مارال بازم مي گم یه وقت تنها نری بیمارستان .
-چیزی نمي شه مامان .
چرا انقدر نگراني ؟
اخمي کرد:
-من که مي دونم آخرش کار خودت رو ميکني.
-به خدا چیزی نمي شه.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
۱۲ روز تـــا #عید_الله_اکبر♥️
#دلایل_روشن_بر_ولایت📜
#نشـــــــر_دهیم
#به_نیت_فــرج
#به_عشق_مولا ✨
دلایلروشنبرولایتامیرالمومنین
"علیـهالسلام"درکتــباهــلسنــت
در کتاب الموده القربی (اثرمیرسیدعلی
بن شهاب الدینهمدانی) آمده است که
فرمودند:
ما با رسول خدا صلی اللهعلیهآلهوسلم بر اساس قول "لاالهالاالله" "وحدهلاشریکله" و اقرار بر "نبوتپیامبر" و "وصایت علی بن ابیطالب" علیه السلام بیعت کردیم. پس هر کدام را که ترک گوئیم کافر شده و از دین بدر آمدهایم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📜المودهالقربی،المودهالرابعه/۱۶
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad