eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
226 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
60 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 هشتمین بینهایت ‌معمولی‌های ما، برای خیلیا ممکنه سخت به دست بیاد... اما مثل همیشه کافیه با همراهی و همدلی، هر جوری که برامون ممکنه، یه قدم برای کمک برداریم و آخرش، مثل پویش‌های بزرگ قبلی‌ «بینهایت‌تبسم» ببینیم با همون قدم‌های کوچیک به کلی خونه پا گذاشتیم و لبخنداشونو پررنگ کردیم! سهم تو: باخبر کردنِ دوست و آشنا و واریزِ کمک خودت به قلّک بی‌نهایت، حتی شده ۵هزارتومن! 💳 لینک پرداخت: p.javanan.org/pay 😉 ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
کانون سید احمد خمینۍ‹ره› کلاس‌هاۍ فرهـنگۍ، قرآنۍ، هنری، ورزشی در به شرح زیر برگزار مۍ‌نماید: 📌 ❇️کلاس‌هاۍ ↧ ✍مسئول ثبت‌نام : خانم احمدی 🆔آیدی:@Fzgh6771 📲شماره تماس :
۰۹۹۰۲۸۱۲۹۷۳
📚کلاس آشنایۍ با مفاهیم خودشناسۍ و هستی شناسی و آموزه‌های قرآنی همراه با بازی و سرگرمی: 🔰۱.کلاس اول و دوم 🧕🏻مدرس : خانم دشتبانی و خانم رحیمی 🔰۲.کلاس سوم و چهارم 🧕🏻مدرس : خانم مقنی 🔰۳.کلاس پنجم و ششم 🧕🏻مدرس : خانم اسدی 🔰۴کلاس حفظ جز ۳۰ قرآن کریم 🧕🏻مدرس : خانم اسدی و خانم سنجابی 💳هزینه دوره تابستانه: ۱۵۰۰۰۰تومان 📚پیوسته جلسات تفسیر قرآن و آشنایی با مفاهیم نهج‌البلاغه: 🧕🏻مدرس : خانم مقنی 💳هزینه دوره ماهانه: ۳۰۰۰۰تومان 📚پیوسته جلسات دورهمی دخترانه ویژه سنین۱۵ تا ۱۸ سال: 🧕🏻مدرس : خانم مقنی 💳هزینه دوره ماهانه:۳۰۰۰۰تومان ❇️کلاس‌های 🏞بوم شناسی و گردشگردی ویژه سنین ۱۱ تا ۱۴ سال: 🧕🏻مدرس : خانم محمدی 💳هزینه دوره ماهانه: ۵۰۰۰۰تومان ✍مسئول ثبت‌نام : خانم احمدی 📲شماره تماس : ۰۹۹۰۲۸۱۲۹۷۳ 🔢کلاس تقویت ریاضی پایه چهارم: 🧕🏻مدرس : خانم میرزایی 💳هزینه دوره ماهانه : ۱۰۰۰۰۰تومان 📲شماره ثبت‌نام : ۰۹۱۳۲۶۱۵۹۸۳ 💢مهلت ثبت نام : ۳۱خردادماه
✅کانون سید احمد خمینۍ‹ره› کلاس‌هاۍ فرهـنگۍ، قرآنۍ، هنری، ورزشی در به شرح زیر برگزار مۍ‌نماید: 📌 ❇️کلاس‌هاۍ ↧ ✍مسئول ثبت‌نام : خانم احمدی 🆔آیدی:@Fzgh6771 📲شماره تماس : ۰۹۹۰۲۸۱۲۹۷۳ 🏐آموزش والیبال 🤹🏻‍♀بازی و ورزش کودکان 🧒🏻ایروبیک و ایروریتم کودکان 👒ایروبیک و یوگا بانوان 🧕🏻مدرس : خانم کوهستانی 💳هزینه دوره ماهانه با تخفیف۱۰ درصدی کانون:۲۳۰۰۰۰تومان ❇️کلاس‌های 🎞کلاس آموزش بازیگری: 🧕🏻مدرس : خانم کوهستانی 💳هزینه دوره ماهانه : ۲۳۰۰۰۰تومان ✍مسئول ثبت‌نام : خانم احمدی 🆔آیدی:@Fzgh6771 📲شماره تماس : ۰۹۹۰۲۸۱۲۹۷۳ 🪡کلاس آموزش خیاطی برای سنین بالای ۱۵ سال: 🧕🏻مدرس : خانم احمدی 💳هزینه دوره ماهانه : ۲۵۰۰۰۰تومان 📲شماره ثبت‌نام : ۰۹۹۶۰۲۳۸۳۲۴ 🆔آیدی:@Narjes_8213 🎨کلاس آموزش طراحی و نقاشی سنین ۶ تا ۹سال: 🧕🏻مدرس : خانم نوذری 💳هزینه دوره ماهانه : ۳۰۰۰۰تومان 📲شماره ثبت‌نام : ۰۹۹۰۶۲۵۷۸۱۷ 🎨کلاس آموزش طراحی و نقاشی ۹ تا ۱۲سال: 🧕🏻مدرس : خانم ابوالحسنی 💳هزینه دوره ماهانه : ۳۰۰۰۰تومان 📲شماره ثبت‌نام : ۰۹۱۶۲۸۷۰۲۳۵ 🧶کلاس آموزش عروسک‌بافی دومیل برای سنین۱۰ سال به بالا 🧶کلاس آموزش عروسک بافی قلاب برای سنین ۱۰سال به بالا 🧶کلاس آموزش بافت لباس و مدل‌های دست‌باف برای سنین ۱۵سال به بالا 💳مدرس : خانم کریمی 📲شماره ثبت‌نام : ۰۹۱۳۷۸۶۷۱۵۵ 🆔آیدی:@aak67r 🖋کلاس آموزش هویه‌کاری (روی لباس، رومیزی، زیرلیوانی، جادستمال کاغذی، جانماز، سجاده و...) 🧕🏻مدرس : خانم وکیلی 💳هزینه دوره ماهانه : ۶۰۰۰۰تومان 📲شماره ثبت‌نام : ۰۹۱۳۸۶۱۶۴۵۷ 🆔آیدی:@MVKILI 💢مهلت ثبت نام : ۳۱ خردادماه
علت تلخی روابط بین آدم‌ها یه چیزه... مهربون نیستیم! و بلد نیستیم مهربون حرف بزنیم!🥲 ☺️🌱
▪️ضمن تقدیر و تشکر از کلیه عزیزان و سرورانی که در مراسم تشییع و تدفین پدری مهربان و دلسوز خادم الحسین(ع) مرحوم مغفور شادروان آقای شرکت نموده اند، روز درگذشت آن مرحوم را به اطلاع می رساند. 🗓 زمان: پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۲۴ بعد از نماز مغرب و عشاء 🕌 مکان: مسجدجامع محمدآبادمرکزی 🖤 شادی روحش فاتحه با ذکر صلوات ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
4_5969782186688124341.mp3
5.67M
1⃣ ⌛️زود‌بازدِه‌ترررین و سررریع‌تریع نکات برنامه‌ریزی چیه؟😯 📋چطوری برنامه بنویسیم که بتونیـم بهش عمـل کنیـم؟!🧐 برنامه‌ای که می‌ریزی باید نصب‌العین باشه! وقتی با خودمون تصمیم می‌گیریم، مثل صادرشدن یه چک باید باشه که حتماً باید پاس بشه...📝👀 ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
. ‌. -وَلَا مُغلِقَ لِمَا فَتَحت.. +وچیزی را که تو بگشایی دیگری نبندد💚 ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
|•🍋📒•| ‹ 📖🖇⤹𓍢› در شبانه روز ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 و با دلهره نگاهي به مامان و رضوان انداختم که اونا هم دست کمي از مهرداد نداشتن. سكوت کردم . همین کلمات نیمه نصفه خونشون رو به جوش اورد. مهرداد سریع بلند شد و به طرف تلفن رفت . با نگاه دنبالش کردم . گوشي رو برداشت و شماره گرفت . نمي دونم چرا تو دلم خدا خدا کردم که بابا جواب نده . به نظرم گفتن این حرفا به بابا و انتقالشون به پدر امیرمهدی کاردرستي نبود. اگر به خاطر این حرفا بحثي ایجاد مي شد انگشت اتهام به سمت من بود . مني که باعث و باني این اختلاف ها بودم ! کاش امیرمهدی حالش خوب بود و خودش یه فكری برای این مشكلات مي کرد . تو نبودش من کاملا ً خلع سلاح بودم و کاری ازم بر نمي‌اومد . من یك درصد هم از سیاست امیرمهدی رو نداشتم. تو تردید و نگراني من بابا جواب تلفن مهرداد رو داد و مهرداد موضوع رو براش گفت . به خواست بابا گوشي رو به من داد و بابا ازم خواست تا اصل ماجرا رو همونجور که هست براش تعریف کنم . و اصلا ً نمي دونستم که گوشي بابا رو اسپیكره و اقای درستكار هم داره به حرفام گوش ميده. ماجرای هر دوبار رو تعریف کردم و در همون حین با بغض برای بابا گفتم که چه حس بد و تلخي از اون حرفا و رفتارها داشتم و در آخر در حالي که بغض کرده بودم گفتم _بابامن هیچوقت نخواستم باعث ناراحتي خونواده ی امیرمهدی بشم ، یا باعث سرافكندگي خودش . من نمي دونم باید چیكار کنم ! واقعاً نمي دونم ! هر کاری مي کنم هیج تأثیر مثبتي روی عموش نداره. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 !واقعاً نمي دونم ! هر کاری مي کنم هیج تأثیر مثبتي روی عموش نداره. و سكوت کردم تا بابا جوابم رو بده که به جاش پدر امیرمهدی گفت: _شمانمي خواد کاری بكني باباجان . شما مثل همیشه باش کمي صبوری کن به امیدخدا همه چي درست میشه. و من با بهت از شنیدن صدای پدر شوهرم ، فقط تونستم یه "چشم "بي رمق بگم . و با یه خداحافظي کوتاه تلفن رو قطع کنم! هیچ فكر نمي کردم پدر امیرمهدی با شنیدن حرفام به اون زیبایي جوابم رو بده و من رو دعوت به صبر کنه . به قول رضوان باید ریش و قیچي رو ميسپردم دست بزرگترا *** از روز بعد بود که طبق یه برنامه ی از پیش تعیین شده ، هربار که مي خواستم به دیدن امیرمهدی برم یكي من روهمراهي مي کرد . صبح ها که با پدر امیرمهدی مي رفتم . عصرها یا نرگس و یا مامان طاهره همراهیم مي کردن و شب هم یكي از اعضای خونواده‌ی خودم. روز اول پورمند با دیدن پدر امیرمهدی که کنارم بود بعد از نیم نگاهي به سمتش ، زل زد تو چشمام . گویي پاسخ هزاران سوالش رو مي خواست یكجا و از درون چشمای من بگیره. نگاهم رو به رو به رو دادم و سعي کردم نگاهش نكنم که همین کارم باعث پوزخندش شد که از گوشه ی چشم هم قابل دیدن بود. اخمي کردم و خودم رو به امیرمهدی رسوندم . بابا جون صبر کرد تا من نیم ساعت تو اتاق امیرمهدی رفع دلتنگي کنم . صبورانه از پشت شیشه امیرمهدی رو تماشا کرد و در مقابل عذرخواهیم بابت معطل موندنش تنها لبخندی زد و گفت: -دیدن شما دوتا کنار هم از بهترین تصاویر این روزای منه باباجان . و چقدر این مرد پدرانه حامي بود و لایق احترام ! که این مرد پدر بود و پدرانه خرج مي کرد محبتش رو به مني که فقط عروسش بودم! 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
۱۳ روز تـــا ♥️ 📜 دلایل‌روشن‌بر‌ولایت‌امیرالمومنین‌ "علیـه‌السلام‌"در‌کتــب‌اهــل‌سنــت در کتاب‌ المناقب‌ (اثر موفق‌ بن‌ احمد بن‌ محمد‌ المکی‌ الخوارزمی) آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: حضرت‌رسول‌اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌آله‌سلم: همانا‌ زمانی‌ که‌ خدا آسمان‌ ها و زمین‌ را‌ آفرید‌ آنها را‌ فراخواند و به‌ ایشان‌ نبوت‌ من‌ و ولایت‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ علیه‌ السلام‌‌ را عرضه‌ فرمود و آنها‌ پذیرفتند. پس‌ هرکس‌ سعید‌ و خوشبخت شد‌ به‌ واسطه‌ ی‌ ما‌ و هرکس‌ بدبخت‌ شد‌ به‌ سبب‌ مخالفت‌‌ با ما بدین‌ جا رسید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜(المناقب،حدیث۱۵۱،ص۱۳۴) ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
✨⃟⃟💐 تاریخ‌انقضایِ‌تمـام‌غــم‌هاۍِ‌عالــم لحـظه‌ے ظھـور تـوســت...♥️((: |͠°•أ͠ل͠لَّ͠͠͠ھُ͠͠ـ͠مَ͠͠ ؏َ͠͠ـ͠جِّ͠͠͠ـ͠لْ͠͠ لِ͠͠وَ͠͠ل͠یِ͠͠ڪْ͠͠ أ͠لْ͠͠ـ͠فَ͠͠ـ͠رَ͠͠ج͠•°|͠ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌—————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— 🌼تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا ⃣ 🕊بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📜 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 🌻 - خــدایــا التیــام بدہ قلبــۍ رو ڪه از سختـۍ‌هـاش با ڪسی جــز تو حرف نمیزنه(:❤️‍🩹!' - ✨ ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
🗞 سلام 😍 آیا به دنبال راهی برای افزایش انرژی و نشاط خود هستید؟ آیا می‌خواهید در محیطی دوستانه و پرانرژی ورزش کنید؟ پس فرصت را از دست ندهید و به کلاس‌های ورزشی خانه ورزش بپیوندید😃 مکان:پارک بانوان روستامحمدابادمرکزی کانال فرهنگی ورزشی خانه ورزش جهت اطلاع رسانی برنامه ها،جشنواره ها آغاز بکار می نماید. 🪅به گروه خودتون خوش اومدید🥰 🥇🥇🥇🥇🥇🥇🥇🥇🥇 https://eitaa.com/joinchat/3302228794C4aa733475b
۷۰میلیون تومان همتِ بچه‌های بینهایتی‌ فقط توی ساعت‌های اولِ پویشه!😍 اگر مردم می‌دونستن قربانیِ روز عید قربان چقدر برکات داره، قرض می‌گرفتند و قربانی می‌کردن! *رازق عالم، علی علیه‌السلام🌱 💳 لینک پرداخت: p.javanan.org/pay ▫️ گزارش٧پویش قبلی 😉 ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
شهیدانهـ❤️ اگھ‌یه‌روز‌خواستۍ تعریفی‌براۍ‌شھید‌پیدا‌ کنی، بگو‌شھید‌یعنی‌باران.. حُسْنِ‌باران‌اینھ‌کھ‌ زمینیه‌ولے آسمانے‌شده، و‌به‌امدادِ‌زمین‌مـےآید!(: 🌱 ‌‌ ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
-
میگفت... اگر صراط مستقیم می‌جویی بیا از این راه مستقیم تر وجود ندارد؛ و آن هم حب حسین‌ علیه‌السلام است...❤️ 🌿
🕊 از مدرسه برگشتم دیدم رفقای هم‌سن من مثل سید کمال و شهید ناصر کرمانی و غیره سر کوچه نشستم منم سراغ آن‌ها رفتم بیشترین تفریح جوانان آن روزش شوخی و خنده و دست انداختن دیگران بود همین‌که دور هم نشستیم یکی از اهالی محل از دور آمد کت و شلوار شیک و سفید و طیب خیلی زیبایی داشت اما شرایطش عادی نبود و آقای راننده کامیون و همسایه ما بود تلوتلو می‌خورد و به سمت خانه می‌رفت کاملاً مشخص بود که حسابی نجاست خورده و حالش بد است و نزدیک ما که رسید یک‌دفعه افتاد توی جوی نگاهش می‌کردیم و می‌خندیدیم توی دلم می‌گفتم حقشه هیچ‌کس چرا نیومد تو همین حالت و شخص بالا و بعد لباساش کثیف‌تر شد همین‌طور که نگاهش کردیم یک‌بار ابراهیم از راه رسید به‌محض این‌که ماجرا را فهمید وارد شور شد و آقا را بیرون آورد ابراهیم آب برداشت و شروع به تمیز کردنش حسابی تمرین شد او را کول کرد و به سمت منزلش برد دنبال ابراهیم رفتم اول کوچه حکیم‌زاده نزدیک مسجد باب الجنه منزلا ابراهیم درد او را به داخل خانه برد و زن و بچه‌های آن آقا بسیار مؤمن و با حجاب بودن ابراهیم او را روی تخت کنار حیاط بود و هیچ حرفی درمورد کارهای او نزد بعد هم خداحافظی کرد و ما هم اشاره کرد که چیه که چیزی به کسی نگویید و آبروی یک خانواده را خرید. ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 و چقدر این مرد پدرانه حامي بود و لایق احترام ! که این مرد پدر بود و پدرانه خرج ميکرد محبتش رو به مني که فقط عروسش بودم! حتي با سیاست من رو از برادرش دور نگه داشت و این بزرگترین محبتي بود که در حقم کرد . هر وقت که ميدونستن خان عمو بیمارستانه با یه بهونه من رو از رفتن نهي مي کردن . گاهي به بهونه ی نیم ساعت دیگه رفتن و گاه به بهونه ی زودتر رفتن و زودتر برگشتن . نه حرفي از حضور کسي مي زدن و نه دروغي برای رفع و رجوع این تغییر ساعت دیدارها . و من در نهان مي فهمیدم که با تدبیر سعي دارن من و خان عمو به هیچ عنوان دیداری نداشته باشیم. و این واقعاً خوب بود . به راستي ، تدبیری که به کار بردن عالي ترین راه برای از بین بردن حرفای خان عمو و رفتارهاش بود. گاهي تو این رفت و امدها به بیمارستان حس مي کردم پورمند با نگاهش برام خط و نشون مي کشه . چنان طلبكارانه نگاهم مي کرد که انگار حقي ازش خوردم! پاسخ هر نگاهش اخم من بود و در نهایت پوزخند اون . و من چقدر متنفر بودم از اون پوزخندها که حس مي کردم پر از عقده ی تلافي کردنه. سه روز مونده بود به عید قربان . رضوان به خاطر ویار سختي که داشت دو روز بود مهمون خونه مون شده بود و مامان ، مادارانه به پاش ایستاده بود و ازش مراقبت مي کرد . مهرداد یك سره یا مواظب رضوان بود و یا حواسش به من بود که تنها نرم بیمارستان . پدر و مادر رضوان به خاطر بد بودن حال پدربزرگش رفته بودن ورامین و کسي نبود از رضوان مراقبت کنه . ازطرفي مامان طاهره هم سرمای سختي خورده بود و نرگس ازش پرستاری مي کرد. یه جورایي همه گرفتار بودن و من هم اصلا ً دلم نمي خواست بار اضافه ای روی دوششون باشم. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 یه جورایي همه گرفتار بودن و من هم اصلا ً دلم نمي خواست بار اضافه ای روی دوششون باشم. سر ظهر بود و مي خواستم برم کلاس . مامان بلند بلند سفارش مي کرد: -مارال یه راست برو کلاست و وقتي هم تموم شد برگرد خونه . تنهایي نری بیمارستان ! لبخندی زدم: -مگه بچه م مامان اینجوری نصیحت مي کني ؟ ملامت بار نگاهم کرد: -بچه نیستي . ولي حرف گوش کن هم نیستي! خندیدم! -حالا جلو رضوان همچین مي گي فكر ميکنه من هیچوقت به حرفتون گوش نكردم! رضوان بي حال جوابم رو داد: -من که تو رو خوب مي شناسم . مي دونم چه عجوبه ای هستي! به چهره ی بي رنگ و روش نگاهي کردم . روی مبل راحتي دراز کشیده بود . نیم ساعت پیش هرچي تو معده ش بود رو بالا آورده بود و جوني براش نمونده بود! با لبخند جوابش رو دادم: -تو بهتره هیچي نگي که همین جوني هم که برات مونده از بین مي ره. اخمي کرد و کلافه سری تكون داد: -دارم مي میرم مارال! مامان "خدا نكنه "ی بلندی گفت و به سمت اشپزخونه رفت تا شربتي که براش درست کرده بود رو بیاره و باز با قربون صدقه دو سه تا قاشق بهش بده . در همون حین هم گفت: -مارال بازم مي گم یه وقت تنها نری بیمارستان . -چیزی نمي شه مامان . چرا انقدر نگراني ؟ اخمي کرد: -من که مي دونم آخرش کار خودت رو ميکني. -به خدا چیزی نمي شه. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
۱۲ روز تـــا ♥️ 📜 دلایل‌روشن‌بر‌ولایت‌امیرالمومنین‌ "علیـه‌السلام‌"در‌کتــب‌اهــل‌سنــت در کتاب‌ الموده‌ القربی (اثرمیرسیدعلی بن‌ شهاب‌ الدین‌همدانی) آمده‌ است‌ که فرمودند: ما با رسول‌ خدا‌ صلی‌ الله‌‌علیه‌آله‌وسلم‌ بر اساس‌ قول‌ "لااله‌الاالله" "وحده‌لا‌شریک‌له‌" و اقرار بر "نبوت‌پیامبر‌" و "وصایت‌ علی‌ بن‌ ابیطالب" علیه‌ السلام‌ بیعت‌ کردیم. پس‌ هر کدام‌ را‌ که‌ ترک‌ گوئیم‌ کافر‌ شده و از دین‌ بدر آمده‌ایم. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜الموده‌القربی،الموده‌الرابعه/۱۶ ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad