شب هشتم محرم است
هوا تاریک شده اما بچه ها از تشنگی خوابشان نمیبرد
حضرت عباس ع از امام اذن میگیرد تا آب بیاورد
پنجاه نفر از یاران را جمع میکند و دستور میدهد بیست مشک آب بردارند
ابتدا نافع بن هلال را میفرستد تا موقعیت دشمن را ارزیابی کند و هر زمان فریاد زد حمله کنند
نافع جلو میرود و نگهبان فرات به فرمانده حفاظت فرات (عَمرو بن حَجّاج) خبر میدهد
فرمانده جلو می آید:
- نافع تو هستی، سلام، اینجا چه میکنی؟
+ سلام پسر عمو. من برای بردن آب آمده ام
- تو میتوانی سریع آب بنوشی و برگردی
+ امکان ندارد مولایم تشنه باشد و من آب بیاشامم
- تو نمیتوانی آب برای حسین ببری، ما ماموریم قطره ای آب به دست او نرسد
#شب_هشتم محرم
قسمت اول
#کاروان_کربلا
نافع فریاد میزند : الله اکبر ، الله اکبر
عباس، فرزند حیدر کرار می آید
عباس و عده ای از یاران در مقابل سربازان می ایستند
صدای برخورد شمشیرها در صحرای کربلا میپیچد
بقیه یاران مشکها را پر میکنند و همگی باز میگردند
از امشب نام عمو ، سقا میشود
#شب_هشتم محرم
قسمت دوم
صحرا در سکوت و آرامش است و کوفیان در خواب هستند
وهب نصرانی به همراه همسر و مادر خود بسوی امام می آید
زمانی که یک صحرا مسلمان جمع شده اند تا پسر پیامبر خود را به قتل برسانند ، سه مسیحی عاشق امام شده اند
امام حسین ع به استقبال آنان می آید و به پیروی امام، تمام کاروان از این سه نفر استقبال میکنند
آنها امام حسین ع را از کجا میشناسند؟
این سوالی که در ذهن من و شماست در ذهن یاران امام نیز هست
از مادر وهب این سوال را میپرسند...
#شب_هشتم محرم
قسمت سوم
مادر وهب جواب میدهد:
《ما در بیابانهای اطراف کوفه زندگی میکردیم، چند هفته قبل چاه آبی که در کنار خیمه ما بود، خشک شد
گوسفندان ما داشتند از تشنگی میمردند، فرزندم وهب و همسرش برای یافتن آب به بیابان رفته بودند
کاروانی در نزدیکی خیمه ما منزل کرد و آقای بزرگواری نزد من آمد و گفت :《مادر اگر کاری داری بگو برایت انجام دهم》
از او آب طلب کردم و ناگهان دیدم چشمه ی آبی از زمین جوشید، آنچه میدیدم را باور نمیکردم
از او پرسیدم کیستی؟ جواب داد:《من حسین هستم، فرزند آخرین پیامبر خدا به سوی کربلا میروم، وقتی فرزندت رسید سلام مرا به او برسان و بگو که حسین تو را به یاری طلبیده است 》
ساعتی پس از حرکت کاروان شما، پسر و عروسم آمدند و چشمه ی آب را دیدند و قضیه را تعریف کردم
پسرم به فکر فرو رفت که این حسین کیست که چون عیسی معجزه میکند؟
تصمیم خودش را گرفت تا بسوی کربلا بیاید و من و همسرش همراهیش کردیم》
این سه نفر مهمان امشب کاروان هستند، شهادتین میگویند و مسلمان میشوند
#شب_هشتم محرم
قسمت چهارم
پیر مردی از دور می آید
اَنَس بن حارث یکی از یاران پیامبر است که نبرد حمزه را نزدیک دیده است
بیش از ۷۰ سال عمر دارد
نگاهش به امام می افتد، اشک در چشمانش حلقه میزند، اندوهی غریب وجودش را فرا میگیرد و امامش را به آغوش میکشد
او با کوله باری از خاطرات زمان پیامبر و احادیث پیامبر ص به کاروان امام میپیوندد
#شب_هشتم محرم
قسمت پنجم
دو اسب سوار از سوی سپاه کوفه، شتابان به سوی خیمه ها می آیند
نزدیک میشوند ، نُعمان اَزدی و برادرش هستند ، همان سربازان امیرالمومنین ع که در جنگ صفین شمشیر زده اند
اینک به سپاه پسر امیرالمومنین ع می پیوندند
همه راههای کوفه بسته است ولی آنها با یک نقشه آمده اند
ابتدا خودشان را به اردوگاه ابن زیاد رسانده اند و با آنها به صحرای کربلا آمده اند. منتظر مانده اند تا با استفاده از تاریکی شب به اردوگاه حق بپیوندند
آنکه بخواهد کاری کند، راهش را پیدا میکند و آنکه نخواهد کاری کند ، بهانه اش را پیدا میکند
#شب_هشتم محرم
قسمت ششم
شب نهم محرم یا شب تاسوعاست
امام میخواهد اتمام حجت کند، یکی را میفرستد تا از عمرسعد بخواهد با هم ملاقات کنند
شب از نیمه گذشته، امام همراه با عباس و علی اکبر و ۱۸ تن از بنی هاشم به محل ملاقات میروند، عمرسعد هم با پسرش حَفص و تعدادی از فرماندهان خود می آیند
امام دستور میدهد تا یارانش بمانند و همراه با عباس و علی اکبر جلو میرود و عمر سعد هم با پسر و غلامش جلو میرود
امام از او نمیخواهد آب را آزاد کند ، امام آمده است تا او را از بند هوای نفس آزاد کند
#شب_تاسوعا
قسمت دوم
امام میفرماید : ای عمر، آیا واقعا میخواهی با من بجنگی؟ تو مرا میشناسی، به سمت من بیا تا رستگار شوی
عمرسعد حیران است، میداند بین دوراهی حسینی شدن و رسیدن به حکومت ری مانده است و بهانه می آورد:
- میترسم اگر به سمت تو بیایم خانه ام را ویران کنند
+ خانه ای زیباتر و بهتر برایت میسازم
- میترسم باغ و مزرعه ام را بگیرند
+ مزرعه ی بُغَیبِغه را میشناسی؟ همان که معاویه میخواست یک میلیون دینار از من بخرد ولی من نفروختم، آنرا به تو میدهم
- میترسم ابن زیاد خانواده ام را به قتل برساند
+ من سلامتی آنها را تضمین میکنم
عمر سعد سکوت میکند، دلش در بند حکومت ری است
سکوتش طولانی میشود، امام میفرماید:
اجازه بده به سمت مدینه، حرم جدم بازگردم
بازهم عمرسعد سکوت میکند
امام آخرین جمله را به او میفرماید : ای عمرسعد، با ریختن خون من، هرگز به حکومت ری نخواهی رسید
دیدار به پایان میرسد
#شب_تاسوعا
قسمت سوم
پس از مناظره، عمر سعد به خیمه خود بازمیگردد
شب از نیمه گذشته اما او خوابش نمیبرد
گاهی وجدانش با او سخن میگوید و گاهی حب حکومت ری قلبش را میلرزاند
سرانجام فکری به ذهنش میرسد، قلم و کاغذ بدست میگیرد تا نامه ای به ابن زیاد بنویسد:
📜سلام بر امیر کوفه
شکر خدا که آتش فتنه خاموش شد، حسین پیشنهاد داده تا اجازه دهم به سوی مدینه بازگردد، خیر و صلاح امت اسلام در قبول این پیشنهاد است
والسلام📜
نامه را به نامه رسان میدهد تا به ابن زیاد برساند، ای کاش به جای این نامه ، عمرسعد از حب دنیا میگذشت
#شب_تاسوعا
قسمت چهارم
هدایت شده از دختران زهرایی
doafarajalifani.mp3
2.71M
بخوان دعای فَرج را...
قرائت هرشب دعای فرج به نیت تعجیل در ظهور #امام_زمان..🤲
#دعای_فرج🕊
#قرار_عاشقی🦋
«اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
🖤زیارت حضرت ابالفضل العباس ع
▪اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ بْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ اَلسّلامُ عَلیک یابْنَ سَید الْوَصِیینَ اَلسّلامُ عَلیک یابْنَ أوَّلِ الْقَومِ إسْلاماً وَأقْدَمِهِمْ إیمَاناً وَأقْوَمِهِمْ بِدِینِ اللّه وَأحْوَطِهِمْ عَلَی الاْءسْلامِ أشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِءخِیک فَنِعْمَ الاْءخُ الْمُواسِی
▪فَلَعَنَ اللّه اُمَّةً قَتَلَتْک وَلَعَنَ اللّه اُمَّةً ظلَمَتْک وَلَعَنَ اللّه اُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْک الَْمحارِمَ وَانْتَهَکتْ حُرْمَةَ الاْءسلامِ فَنِعْمَ الصّابِرُ الُْمجاهِدُ الُْمحَامِی النّاصِرُ وَالاْءخُ الدّافِعُ عَنْ أخِیهِ الُْمجِیبُ اِلی طَاعَةِ رَبِّهِ الرّاغِبُ فِیما زَهِدَ فِیهِ غَیرُهُ مِنَ الثَّوابِ الْجَزِیلِ وَالثَّناء الْجَمِیلِ وَاَلْحَقَک اللّه بِدَرجَةِ آبائِک فِی جَنّاتِ النَّعِیمِ،
▪اَللّهُمَّ إنّی تَعَرّضْتُ لِزِیارَةِ أوْلِیائِک رَغْبَةً فِی ثَوابِک وَرَجاءً لِمَغْفِرَتِک وَجَزِیلِ اِحْسَانِک فَأسْألُک أنْ تُصَلّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرِینَ وأنْ تَجْعَلَ رِزْقِی بِهِمْ دَارّاً وَعَیشِی بِهِمْ قَارّاً وَزِیارَتِی بِهِمْ مَقْبُولَةً وَحَیاتِی بِهِمْ طَیبَةً وأدرِجْنِی إدْراجَ الْمُکرَمِینَ واجْعَلْنِی مِمَّنْ ینْقَلِبُ مِنْ زِیارَةِ مَشَاهِدِ أحِبّائِک مُفْلِحاً مُنْجِحاً قَدِ اسْتَوْجَبَ غُفْرَانَ الذُّنُوبِ وَسَتْرَ الْعُیوبِ وکشْفَ الْکرُوبِ اِنَّک أهْلُ التّقْوی وأهْلُ الْمَغفِرَةِ.
▪تاسوعای حسینی تسلیت باد
#تاسوعامحرم