eitaa logo
دختران زهرایی
429 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
140 فایل
قرارگاه(حضرت زهرا سلام الله علیها) مسجد حیدریه ارتباط باما @HAFi313 @dokhtarane_zahrayi لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح روز سوم محرم محرم قسمت اول
عمرسعد در کوفه، به دانشمندی وارسته مشهور بوده است. او اهل مدینه و خویشاوند خاندان قریش است، یعنی در میان مردم، به عنوان یکی از خویشاوندان امام حسین(علیه السلام) معروف شده است. چرا که امام حسین (علیه السلام) و عمرسعد هر دو از نسل عبد مناف (پدر بزرگ پیامبر) هستند. شاید برایت جالب باشد که بدانی حکومت بنی اُمیّه برای شهرت و محبوبیّت عمرسعد، تلاش زیادی کرد و با تبلیغات زیاد باعث شده تا عمرسعد در میان مردم مقام و منزلتی شایسته پیدا کند. ابن زیاد وقتی به کوفه آمد و مسلم را شهید کرد به عمرسعد وعده حکومت ری را داد و حتّی حکم حکومتی هم برای او نوشت. زیرا میدانست که این زاهد دروغین، عاشق ریاست دنیاست. محرم قسمت دوم
کلید بهشت در جنگ با حسین است! مردم بشتابید. اگر میخواهید خدا را از خود راضی کنید و اگر میخواهید از اسلام دفاع کنید، برخیزید و با حسین بجنگید، حسین از اسلام منحرف شده و میخواهد در جامعه آشوب به پا کند ، او با خلیفه پیامبر سر جنگ دارد و از دین جدش جدا شده، همه ی امت اسلام با یزید، خلیفه ی پیامبر بیعت کرده اند و حسین میخواهد وحدت جامعه را به هم بزند ، مگر پیامبر ص نفرمود هر کس در امت اسلام تفرقه ایجاد کند با شمشیر او را بکشید؟ سوم محرم است و این صدای عمرسعد است که مردم را تشویق به جنگ میکند، همان که تا دیشب برای این امر تردید داشت محرم قسمت سوم
عصر سوم محرم، ۴ هزار نفر همراه عمرسعد از دروازه کوفه خارج میشوند اکثرا صورتهایشان را پوشانده اند تا شناخته نشوند، چرا که همانها بودند برای حسین ع نامه نوشتند و هیچ کس جز او را لایق خلافت نمیدانستند و اینک شیفته ی بهشتی شده اند که عمرسعد وعده میدهد و باور کرده اند حسین ع دین خارج شده است محرم قسمت چهارم
عمرسعد با لشکرش به اردوگاه حر وارد میشود و حکم ابن زیاد را به حر نشان میدهد، حر میفهمد که اینک عمرسعد فرمانده سپاه کوفه است با سربازان حر، ۵ هزار نفر در کربلا جمع شده اند به فرماندهی عمرسعد محرم قسمت پنجم
بعد از ظهر سوم محرم است و لشکر عمرسعد به تازگی به اردوگاهی که حر مستقر بود، وارد شده است عمرسعد فرمانده لشکر شده، میخواهد پیامی به امام حسین ع بفرستد، یکی از سربازان بنام عُروَه را فرا میخواند و به او میگوید :《 به سمت حسین برو و از او بپرس چرا به این سرزمین آمده است؟》 عروه جواب میدهد : 《فرمانده! شخص دیگری را مامور کن ، من خودم نامه نوشته ام و حسین خواهد گفت : تو خودت مرا دعوت کردی》 عمر سعد به فکر فرو میرود، باید کسی را پیدا کند که نامه ننوشته باشد سکوت بر لشکر عمر سعد غلبه پیدا میکند محرم قسمت ششم
ناگهان صدایی در لشکر سکوت را میشکند 《من نزد حسین میروم و اگر بخواهی او را میکشم》 کثیر از طرفداران سر سخت یزید است که سخن میگوید کثیر نزدیک خیمه ها میشود، و فریاد میزند: با حسین گفتگویی دارم ابوثُمامه او را میشناسد و به بقیه ی اصحاب امام هشدار میدهد ابوثمامه جلو می آید و به کثیر میگوید : شمشیرت را تحویل بده و برو کثیر قبول نمیکند ابوثمامه : پس باهم میرویم تا دست من روی سلاح تو باشد کثیر قبول نمیکند ابوثمامه : پیام را بده تا من به امام برسانم کثیر قبول نمیکند ابوثمامه به یاران اشاره میکند تا راه را بر او ببندند و کثیر به سمت عمر سعد بازمیگردد محرم قسمت هفتم
نفر دوم حُزِیمه است که به سمت خیمه امام حرکت میکند نمیدانم چه میشود که امام فرمان میدهد تا مانع آمدن او به خیمه نشوند تا چشم حزیمه به امام می افتد ، اشکش جاری شده و به دست و پای امام می افتد و امامش را به آغوش میکشد 《آقا جان مرا ببخش، من آمده بودم تا با شما بجنگم》 امام لبخند بر لب دارد حزیمه به سمت لشکر کوفه می آید و با صدای بلند میگوید : 《کیست بهشت را رها کند؟ امام حسین ع بهشت من است》 و مجددا به سمت امام بازمیگردد خبر به عمر سعد میرسد که حزیمه حسینی شده است محرم قسمت هشتم
نفر سوم قُرَّه انتخاب میشود تا از امام حسین ع بپرسد :《چرا به کوفه آمده ای؟》 حبیب بن مظاهر او را میشناسد، با هم به نزد امام میروند. جواب امام کوتاه و منطقی است :《مردم کوفه به من نامه نوشتند تا بیایم، اکنون اگر ناراحت هستند بازمیگردم》 قره بر اسبش سوار میشود و آماده رفتن میشود حبیب به قره میگوید :《دوست من، بیا طرف حق و در گروه ستمگران نباش》 قره میگوید :《بگذار جواب را برای عمرسعد ببرم، به سخنت فکر میکنم ، شاید بازگردم》و با حبیب خداحافظی میکند کاش فرصت را از دست نمیداد و حرف حبیب را میشنید میرود و دیگر باز نمیگردد محرم قسمت نهم