قاسم شدی که روی زمین قسمتت کنند
این تکههای تن، سند افتخار توست...
_شادی روح شهدا صلوات
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
خالقم قلب مرا وقف شما کرده و من
خانه ی وقفی خود از همه پس میگیرم
تا سلامت نکنم زندگیم تعطیل ست
با سلامی به شما اذنِ نفس میگیرم(:
السلام علیک با اباصالح المهدی🫀!
#سلامبرحسینِزمان
.
سَرِ خُمِ مِی سلامت، شکند اگر سبویی...
من فکر میکنم این شعر، اصلش به یک بانو میرسد...
یک بانو که همسرش از شدت استیصال یک قدم جلو میرفت و دو قدم عقب برمیگشت...
یک بانو که مردَش درست نمیدانست الان باید چه کند؟!
به هزار امید بچه را داده بودند دستش،
بیتاب ببَرد و آرام شده برگردانَد،
زنده برده بود و با گلوی پاره پاره برگردانده بود...
خب هر مردی باشد، مستأصل میشود، چه رسد به اینکه آن مرد، خودش، آخرِ همهی مردهای عالم باشد...
اینطور وقتها دیگر از دست مردها کاری ساخته نیست!
حتما باید یک زن، مردانگی به خرج دهد و به دادِ آن مردِ بی چاره برسد...
درست شبیهِ آن بانو که هر چه مادر و هر چه زنِ عاشق بود را روسفید کرد...
به دادِ مردِ مستأصلش رسید...
بی آنکه سراغ بچه را بگیرد
بی آنکه پدر بچه را بیشتر از اینها خجالت بدهد...
فقط یک کلام پرسید: پدرش سالم است؟!
احتمالا این بیت شعر باید همانجا، در همان گیر و دارِ شرم و استیصالِ ابیعبدالله به زبانِ رباب آمده باشد:
سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی...
.
✍ملیحه سادات مهدوی
نوشت:
توی روضههای اباعبدالله، اینجای ماجرا خیلی قلب آدم رو آتیش میزنه...
همینجاش که ارباب واقعا نمیدونستن الان باید چی کار کنن؟!....
نوشت:
ممنونیم از شما بانو،
ممنونیم که به داد ارباب ما رسیدید و نگذاشتید جای تیر و نیزه، خجالت و شرم کارش را تمام کند...
بی غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت!
بیش از این کاش گرفتار غمت میبودم
صلیاللهعلیکیااباعبدالله.
غروب دوشنبه، روز ششم محرم است
هر لحظه به تعداد سپاه کوفیان افزوده میشود
حبیب بن مظاهر از طایفه ی بنی اسد است و گروهی از آنان در نزدیکی کربلا منزل دارند
حبیب به خدمت امام میرسد و اذن میگیرد تا طایفه اش را به یاری امام فراخوانی کند
بعد از تاریکی هوا حبیب حرکت میکند
#روز_ششم محرم
قسمت اول
#کاروان_کربلا
خبر در طایفه ی بنی اسد میپیچد که حبیب مهمان آنان شده و همه به استقبالش می آیند
آنان را دعوت به یاری امام میکند و شرایط کربلا و سپاه کوفیان را توصیف میکند
خون غیرت در رگهای جوانان بنی اسد میجوشد
نود مرد (پیر و جوان) با شمشیر آماده حرکت میشوند
جاسوس عمرسعد، اخبار را به عمر سعد میرساند
عمر سعد فرمانده ای به نام اَزرَق و چهارصد نیروی سپاهش را به سمت قبیله ی بنی اسد حرکت میدهد
#روز_ششم محرم
قسمت دوم
#کاروان_کربلا
راه بر مردهای بنی اسد بسته میشود، میفهمند که اگر مقاومت کنند کشته خواهند شد
به سمت منزل باز میگردند، ولی باید دست زن و بچه ی خود را بگیرند و به بیابان بروند چراکه عمرسعد در تعقیب آنهاست تا مجازاتشان کند
حبیب تنهای تنها با غصه ای در چهره اش به سوی خیمه امام میرود، امام با روی باز به استقبالش می آید
#روز_ششم محرم
قسمت سوم
#کاروان_کربلا
هدایت شده از دختران زهرایی
doafarajalifani.mp3
2.71M
بخوان دعای فَرج را...
قرائت هرشب دعای فرج به نیت تعجیل در ظهور #امام_زمان..🤲
#دعای_فرج🕊
#قرار_عاشقی🦋
«اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
🌱سلام بر شما
ای مولایی که هرکس شما را یافت
به تمام خیر و خوبی ها رسیده.
#امام_زمان ♥️
#سلاممولایخوبم..🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
الهی رضاً بقضائک . . .
✨سفری با تمام حرکات و سکنات فقط برای خدا . . .
یا حسین🏴
اصغر یا اکبر بودنتان فرقی نمیکرد؛
#علی بودنتان کافی بود تا داغتان را
بر سینه ی حسین علیهالسلام بنشانند...
صبح روز هفتم محرم است
نامه ای از ابن زیاد به عمر سعد میرسد که نوشته است :《امروز، روزی است که میخواهم انتقام لب های تشنه ی عثمان را بگیرم، آب را بر کسانی ببند که عثمان را با لب تشنه شهید کردند. بین حسین و فرات جدایی بینداز و اجازه نده تا او قطره ای آب بنوشد》
عمرسعد عَمرو بن حَجّاج را همراه با ۷۰۰ نفر مامور میکند تا در کنار فرات مستقر شود
#روز_هفتم محرم
قسمت اول
#کاروان_کربلا
ماموران سرتاسر فرات مستقر میشوند
عبدالله بن حَصین فریاد میزند:《ای حسین ! این آب را ببین چه رنگ صاف و درخشنده ای دارد، به خدا قسم نمیگذارم قطره ای از آنرا بنوشی تا جان دهی》
امروز پیراهن عثمان را دوباره علم میکنند تا راه رسیدن به فرات را ببندند
#روز_هفتم
قسمت دوم
#کاروان_کربلا