دخترانـــِــ فاطــمــے🇵🇸
ابِسم رب الحسین 🤍ا•. 🌸✨️🌸✨️🌸✨️🌸✨️🌸 #یادت_باشد #قسمت_ششم فصل دوم چشم های حمید عجیب میخندید . به من
ابِسم رب الحسین 🤍ا•.
🌸✨️🌸✨️🌸✨️🌸✨️
#یادت_باشد
#قسمت_هفتم
فصل دوم
برداشت و گفت :(( هر چی نظر تو باشه ، ولی به نظرم زیاده .))
میوه ها را داخل سبد ریختم و مشغول خشک کردن اونا شدم ، گفتم :(( میگم سیصد تا ، ولی دیگه چونه نزنن .))
پدرم خندید و گفت :(( مهریه رو کی داده ، کی گرفته ! )) جلوی خنده ام رو به زور گرفتم . نگاه های پدرم نگاه های غریبی بود ، انگار باورش نمیشد با فرزانه کوچکی که همیشه بهانه آغوش پدر را میگرفت و دوست داشت ساعت ها با او هم بازی شود ، صحبت از مهریه و عروسی میکند .
همه چیز را برای پذیرایی آماده کرده بودم . اولیت باری نبود که مهمان داشتیم ، ولی استرس زیادی داشتم . چند بار چاقو ها و بشقاب ها را دستمال کشیدم . فاطمه سر به سرم میگذاشت . مادرم به آرامی با پدرم صحبت میکرد . حدس میزدم در بارۀ تعداد سکه های مهریه باشد . بالاخره مهمان ها رسیدند . احوال پرسی که کردم به آشپزخانه برگشتم. برای بار چندم چاقو ها را دستمال کشیدم ، ولی تمام حواسم به حرف هایی بود که در پذیرایی رد و بدل میشد . عمه گفت :(( داداش ! حالا که جواب آزمایش اومده ، اگه اجازه بدی فردا فرزانه و حمید برن بازار حلقه بخرن . جمعه هفته بعد هم عقد کنان بگیریم .)) تا صحبت حلقه شد ، نگاهم به انگشت دست چپم افتاد . احساسی عجیبی به سراغم آمده بود ؛ حسی بین آرامش و دلهره از سختی مسئولیت و تعهدی که این حلقه به دوش آدمی میگذارد .
وقتی موضوع مهریه مطرح شد . پدرم گفت :(( نظر فرزانه روی سیصدتاست .)) پدر حمید نظر خاصی نداشت . گفت :(( به نظرم خود حمید باید با عروس خانم به توافق برسه و میزان مهریه رو قبول کنه .)) چند دقیقه سکوت سنگین فضای خانه را گرفت . میدانستم حمید آنقدر با حجب و حیاست که سختش می آید در جمع بزرگتر ها .......
نویسنده = محمد رسول ملا حسنی
مصاحبه و باز نویسی = رقیه ملا حسنی
#به_روایت_همسر_شهید
دخترانـــِــ فاطــمــے🇵🇸
ابِسم رب الحسین 🤍ا•. 🌸✨️🌸✨️🌸✨️🌸✨️ #یادت_باشد #قسمت_هفتم فصل دوم برداشت و گفت :(( هر چی نظر تو باشه
فردا اگه بتونم دو پارت تقدیم تون میکنم
https://eitaa.com/joinchat/695600026Cfe891be682
دوستان گپ تبادلمون 🌱
اگر چنلی دارید حتما عضو بشید:)
~(زندگینامه شهید روح الله قربانی )~
شهید روح الله قربانی در اولین روز خرداد ماه ۱۳۶۸ در خانواده ای مومن و مجاهد به دنیا آمد پدرش از سرداران سپاه و از مجاهدان ۸ سال دفاع مقدس است.
مادر او فرهنگی بود و زمانی که روح الله ۱۵ ساله بود از مهر و محبتش محروم شد .این شهید از شاگردان و پامنبری های همیشگی درس اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی بود و بعد از اتمام دانشگاه به دلیل تبحر در خوشنویسی، کنکور هنر داد و وارد دانشگاه هنر شد اما به دلیل اینکه این دانشگاه با روحیه شهید سازگاری نداشت و با توجه به پیش زمینه فعالیت در سپاه پاسداران انقلاب و همچنین جنبه شخصی از دانشگاه هنر انصراف داد و وارد دانشگاه افسری امام حسین(ع) شد و رسما وارد سپاه شد .
شهید در سال ۹۱ به خواستگاری زینب فروت رفت و در همان سال عقد کرد و در سال ۹۲ نیز ازدواج کرد .
مادر روح الله آرزو داشت که پسرش طلبه یا شهید شود و روح الله با شجاعت مدافع حرم شد و در ۱۳ آبان ۹۴ در دفاع از حرم زینب کبری (س) آرزوی مادرش را محقق کرد .
شادی روحش صلوات 😢🌹
دخترانـــِــ فاطــمــے🇵🇸
~(زندگینامه شهید روح الله قربانی )~ شهید روح الله قربانی در اولین روز خرداد ماه ۱۳۶۸ در خانواده ای
لطفا برای شادی روحشون
سه تا الهی به رقیه بگید🖤