📌 مردم ما در مقابلهی با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دی در سرتاسر کشور مشت محکمی به دهان فتنهگران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلی معنا دارد؛ این نشانهی این است که این مردم بیدارند، هشیارند.
رهبرانقلاب، ۱۳۸۹/۱۰/۰۸
⚜ حماسه ۹ دی گرامی باد
@dokhtaransoleymani_bam
حاجی...!
فکر کنم همین موقع ها بوده که گفتی...
ساعات آخر است گدا را حلال کن...💔
@dokhtatansoleymani_bam
دستت اما حِکایتی دارد...
[رَحِمَاللهُعَمِيَالعَباس]💔
آخ...
@dokhtaransoleymani_bam
شهید پور جعفری میگفت:
روزی در منطقه ای در #سوریه،
حاجی خواست بادوربین دید بزنه،
خیلی محل خطرناکی بود،
من بلوکی را که سوراخی داشت،
بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه.
همینکه گذاشتمش بالا
تک تیرانداز بلوک رو طوری زد
که تکه تکه شد ریخت روی سر وصورت ما!!!
حاجی کمی فاصله گرفت،
خواست دوباره با دوربین دید بزنه
که این بار، گلوله ای نشست کنار گوشش
روی دیوار...
خلاصه شناسایی بخیر گذشت....
بعد از شناسایی
داخل خانه ای شدیم
برای تجدید وضو
احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست!!!
به اصرار زیاد
حاجی رو سوار ماشین کردیم
و راه افتادیم....
هنوز زیاد دور نشده بودیم که
همون خونه در جا منفجر شد
وحدود هفده تن #شهید شدند.
بعد از این اتفاق حاجی به من گفت:
حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف...
#حاج_قاسم
@dokhtaransoleymani_bam
•\• میانبر رسیدن به خدا #نیت است،
کار خاصی لازم نیست بکنیم...
کافی است کارهای روزمرهمان را
بخاطر #خدا انجام دهیم...
اگر تو در این کار زرنگ باشی
شک نکن شهید بعدی تویی... :)
📿| #شادۍروحشهداصلوات
🕊| #شهید_باشیم
#بسم_رب_الشهدا
#تنها_میان_داعش
#مقدمه
این داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال 1393 در شهر آمرلی عراق است که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر ، به ویژه فرماندهی بی نظیر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی که در قالب داستانی عاشقانه روایت می شود.
پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم،شهدای شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی.
آمرلی در زبان ترکمن یعنی
امیری علی؛امیر من علی(ع)است.
💠کانال رسمی دختران سلیمانی بم
@dokhtaransoleymani_bam
#بسم_رب_الشهدا
#تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب،تماشا خانه ای بود که هر چشمی را نوازش می داد.
خورشید پس از یک روز آتش بازی در این روزهاب گرم آخر بهار،رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشد.
دست خودم نبود که این روز ها در قاب این صحنه سحر انگیز،تنها صورت زیبای او را میدیدم!!
حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد،عطر عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر،هر غروب دلتنگم میکرد!
دلتنگ لحن گرمش ، نگاه عاشقش ، صدای مهربان و خنده های شیرینش!!
چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد ، نغمه دلتنگی ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا در آمد.
همان طور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم ، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم.
بعد از یک دنیا عاشقی ، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دق الباب میکند ، بی آنکه شماره را ببینم دلبرانه پاسخ دادم
-بله؟
با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم ، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد؛
که صدای خشن و خماری عشق را از سرم پراند
-الو...؟
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم شکست.
✍#فاطمه_ولی_نژاد
🍁#ادامه_دارد
✅#کپی_با_ذکر_صلوات_جهت_سلامتی_و_فرج_امام_زمان_ازاد_است
💠کانال رسمی دختران سلیمانی بم
@dokhtaransoleymani_bam
#بسم_رب_الشهدا
#تنها_میان_داعش
#قسمت_دوم
نگاهم به نقطه ای خیره ماند ، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم
-بله؟؟
تا فرصتی که بخواهد پاسخ دهد ، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم ، ناشناس بود
دوباره گوشی را کنار گوشم بردم که شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند
-الو...الو...
از حالت تهاجمی صدایش ترسیدم که خواستم پاسخی بدهم که خودش عصبانی پرسید
-منو میشناسی؟؟؟
ذهنم را متمرکر کردم ، اما واقعا صدایش برایم آشنا نبود که مردد پاسخ دادم
-نه...
و او بلافاصله با صدایی بلندتر پرسید
-مگه تو نرجس نیستی؟؟؟
از این که اسمم را میدانست ، حدس زدم که از آشنایان باشد اما چرا آنقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم
-بله من نرجسم ، اما شما رو نمیشناسم!
که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خنده ای نمکین نجوا کرد
-ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم...
و دوباره همان خنده های شیرینش گوشم را پر کرد ، دوباره مثل روز های اول محرم شدن مان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به شدت مهارت داشت
چشمانم را نمیدید ، اما از همان پشت تلفن برایش پشت پشت چشم نازک کردم و لحن غرق ناز پاسخ دادم
-از همون اول که گوشی زنگ خورد ، فهمیدم تویی!
با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت
-اما بعد گول خوردی!
و فرصت نداد از رکب عاشقانه ای که خورده بودم دفاع کنم دوباره با خنده سر به سرم گذاشت
-من همیشه تو رو گول میزنم!همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!
✍#فاطمه_ولی_نژاد
🍁#ادامه_دارد
✅ #کپی_با_ذکر_صلوات_جهت_سلامتی_و_فرج_امام_زمان_آزاد_است
میخوای از اول بخونی...؟! بزن رو لینک زیر👇
https://eitaa.com/dokhtaransoleymani_bam/3964
💠کانال رسمی دختران سلیمانی بم
@dokhtaransoleymani_bam
🇮🇷دختران سلیمانے🇮🇷
#بسم_رب_الشهدا #تنها_میان_داعش #قسمت_دوم نگاهم به نقطه ای خیره ماند ، خودم را جمع کردم و این بار
ان شاء الله هر روز با دو قسمت در خدمتتون هستیم🌿
#ادمین_نوشت
- بهپھلویشکستهیفاطمهزهرا ﴿ﷺ﴾
قسمتانمیدھمکه
حجابرا ، حجابرا ، حجابرا ،
رعایتکنـید : )
- شھیدحمیدرستمے 🌱
〖🌿 〗
.
•
دیـشَبدَرآنهَیـٰاهویدِلتنگے
نـٰاگھانکسیحـٰالمراجویـٰاشد(:
یادهبغضِآقادرنمـٰازِسـَردارافتادمو
بغضـمشکسـٺ . . .
حـٰالمشبیهہبغضِآقادرنَمـٰازهسَردارھ":)💔
.
#یہدلتنگ
#حاج_قاسم رفتیویكشھرخالےشد^^💔
@dokhtaransoleymani_bam