eitaa logo
🇮🇷دختران سلیمانے🇮🇷
477 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
431 ویدیو
60 فایل
اجتماع دخترانہ#دختران_سلیمانی شهرستان دارالصابرین بم🍃 تولد کانال:جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۹ [تنہا ڪانال رسمے دختران سلیمانے شهرستان بم] شرایط ڪپی و تبادل: https://eitaa.com/tabadoldokhtaransoleymani
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی لاغر و قد بلند با صورتی به شدت سبزه ، که زیر خط باریکی از ریش و سبیل تیره تر به نظر می رسید چشمان گودرفته اش مثل دو تیله سیاه برق می زد و احساس میکردم با همین نگاه شرش برایم چشمک میزند. از شرمی که همه وجودم را پوشانده بود چند قدمی عقب تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد ، سرم همچنان پایین بود اما سنگینی حضورش آزارم می داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته ، از تله نگاه تیزش گریختم. از چهار سالگی که پدر و مادرم به جرم تشیع و اتهام شرکت در تظاهراتی اعدام کردند ، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده ، و عمو و زن عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم ، زن عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند -چیه نور چشمم؟چرا رنگت پریده؟ رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود ، خوب می دانستم حالم به هم ریخته. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلو تر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته از اعتراض گفتم -این کیه امروز اومده؟ زن عمو همونطور که به پشتی تکیه زده بود گردن کشید تا از پنجره های قدی اتاق داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد -پسر ابوسیف ، مثل اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد -ناهار رو من خودم می برم براشون عزیزم ✍ 🍁 میخوای از اول بخونی...؟!بزن رو لینک زیر👇 https://eitaa.com/dokhtaransoleymani_bam/3964 💠کانال رسمی دختران سلیمانی بم @dokhtaransoleymani_bam