eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... عمو جلال و پدر و مادر سمیه رفته بودن بیرون . ما سه تا هم خونه تنها بودیم ... سهراب و سمیه در حال صحبت کردن بودن که با شنیدن کلمه حجتی گوشام تیز شد و همون جور که لیوان های شربت رو بر می داشتم به صحبت هاشونم گوش می دادم . سهراب با لهجه گفت : + عا سمیه ، عا همون پسره بود پارسال اومده بود . چشماش آبی بود ، آقای حجتی اگر اشتباه نکُنم اسمش بود . دیشب بچه ها می گفتن تو جاده قدیمیه با بچه های سپاه تا صبح دنبال یه خانومی گشتن ، از فواد شنیدُم که موقع تفحص شهدایی که دیشب پیدا شدن اون خانومه بوده ولی بعد اون غیبش زده و دیگه ندیدنش ... خیلی دنبالشن . بچه ها میگن تو اون جاده غیر ممکنه کسی به دادش رسیده باشه و ممکنه گیر حیوونا افتاده باشه . طفلک ! ولی آقای حجتی توی اون هوا ، داره وجب به وجب خوزستان رو میگرده تا پیداش کنه . با شنیدن حرفاش موهای بدنم سیخ شد و لرز عجیبی گرفتم . حجتی دنبال من میگشت ؟! با این فکر، کارخونه قند سازی توی دلم راه افتاد . لیوان ها رو توی ظرفشویی گذاشتم و سمیه رو صدا زدم . سمیه بدو بدو به سمتم اومد ، همین که خواستم لب باز کنم و حرف بزنم سمیه آروم گفت : + وای مروا ، اینا با توعن درسته ؟ یه چیزایی راجب فرارم به سمیه گفته بودم برای همین با صدای لرزون گفتم : - آ ... آره سمیه با منن ، خواهش میکنم سمیه خواهش میکنم به داداشت چیزی نگو به مامانتم بگو حرفی نزنه ، بزار من برم تهران ، نمی خوام با اینا برم . خواهش میکنم سمیه . سمیه نگاهی به داداشش انداخت و گفت : + سهراب خیلی تیزه باید مراقبش باشم بو نبره ، چند بار ازم پرسید از کجا اومدی و کی هستی گفتم دوست نرگس،دخترِ خاله منیژه ای ولی مطمئنا شک کرده چون اصلا قیافت به جنوبیا نمی خوره ! حالا نگران نباش نیم ساعت دیگه حرکت می کنید . لیوان ها رو شستم و توی آبچکان گذاشتم . دستام رو با پشت مانتوم خشک کردم و از کشک هایی که روی اُپن بود یکی برداشتم ، چشمکی به سمیه زدم و با خنده به سمت اتاقش رفتم . سریع چادر و روسری رو از سَرم در آوردم و گوشه ی اتاق انداختم ، با یادآوری اینکه اینجا اتاق سمیه هست سریع چادر و روسری رو ، روی چوب لباسی آویزون کردم . هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که تقه ای به درب اتاق خورد . - کیه ؟ + مروا جان، سمیه ام. میتونم بیام تو ؟ - آره عزیزم بیا . سمیه سریع وارد اتاق شد و درب رو پشت سرش بست . اومد کنارم روی تخت نشست و سرشو انداخت پایین و پوست انگشت هاشو کند . - چیشده چرا مضطربی؟ نگاه نگرانی بهم انداخت و گفت: + سهراب میخواد باهات حرف بزنه . این پسر خیلی تیزه . قطعا یه چیزایی بو برده . با شنیدن حرف های سمیه ، چشم هام گرد شد . حالا چه غلطی کنم ؟ نکنه حجتی بیاد و منو ببره ! افکار منفی رو پس زدم . ادامه دارد ... @dokhtaranzeinabi00 🍃💚🍃💚🍃
تقدیم نگاهتون !..^^🌹🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"🔗📸" • • أُوْلَئِڪَ‌الَّذِینَ‌امْتَحَنَ‌اللَّهُ‌قُلُوبَهـمْ‌لِلتَّقـوَی آن‌هآکسآنۍ‌اندکہ‌خدآقلب‌هآشآن‌ رآبراۍتقوآ،امتحآن‌ڪردھ..! • •
<وَمَا‌جَعَلَهُ‌اللَّهُ ؛إِلَّا‌بُشْرَىٰ‌ وَلِتَطْمَئِنَّ‌بِهِ‌قُلُوبُكُمْ...🌱> . وَقتی عَقل عاشِق شَوَد عِشق عاقِل مےشَوَد آنگاه شھید مےشَوی... :)🕊♥️ . +‏اگراین سر بھ سرِ راه تواُفتد زیباست بہ ‎شھادت بنما ختم سرانجام مرا...!😔 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خداے یاس واحساس آفریننده ی حضرت عباس🌻🌙 یہ جای دنج براے ابالفضلےها! ڪانالےاز تبار ماه هاشمیان ..!˘˘ خجالت نکش جوین دادنش عشق میخواد👀👇 https://eitaa.com/joinchat/3256483978Ceb4d4dbbd7
بچه ها این کانال تازه تاسیس شده دنبال کننده هاش کمه ... اگه هدفتون حمایت از کانال های مذهبیه حمایتشون کنید 👆 باشما یه دونه بیشتر میشن😉 اجرتون با خود حضرت 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از خـدا نترسـید !^^.. آدم از چیـزے بتـرسھـ دیگـه نمیـتونه عـاشقـش بشـه .. از دور شـدن از خــدا بتـرسیــد💔 تا بهـش نزدیــڪ بشیـد تا عاشقـش بشیـد ...🌿 عکس پشت متن هم گرفته خودمونه ツ بــھ مـا بپیــوندید !↯ @dokhtaranzeinabi00
بـھ‌قول‌شھیدحجت‌اللھ‌رحیمـے هرکـےدوس‌داره‌واسـھ‌امام‌زمانش تیکـھ‌تیکـھ‌بشـھ‌صلوات‌بفرستہ :)♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ولـے‌یِ‌چیزی‌خیلـے‌بده‌ وقتـے‌یِ‌آدم‌مذهبـے‌یِ‌اشتباهـے‌میکنہ اون‌اشتباهُ‌میزنن‌پای‌همہ‌ی‌مذهبی‌ها🤦🏿‍♂🔪
عاشقانه های شهدا....✍❣ یک بار که مجروح شده بودی😔 گفتم: «دیگه نباید بری!» گفتی:«مثل زنان کوفی نباش!»😕 گفتم:«تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم، تو اصلا اذیت نشو و فقط نرو!»😏 گفتی:«باشه نمی رم!»😐 بعد از ناهار گفتم:«منو می بری؟»😌 _کجا؟؟😯 _کهنز😶 _چه خبره؟؟😁 _هیئته.🙃 _هیئت نباید بری!😠 _چرا؟؟🙄 _مگه نگفتی من سوریه نرم. من سوریه نمی رم ، اسم تو هم سمیه نیست، اسم جدیدت آزیتاست.اسم منم دیگه مصطفی نیست، کوروشه . اسم فاطمه رو هم عوض می کنیم .💔 هیئت و مسجدم نمی ریم و فقط توی خونه نماز می خونیم ، تو هم با زنان کوفی محشور می شی!😊 _اصلا نگران نباش . هیئتم نمی ریم!😒 بعد از ظهر نرفتم .شب که شد ، دیدم نمی شود هیئت نرفت .😅 گفتم:«پاشو بریم هیئت !»😓 _قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم!😉 _چرا اینجوری می کنی آقا مصطفی؟😢 _قبول می کنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی و اسم دخترم فاطمه و اسم پسرم محمد علی؟ در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم می ری!😊 _من رو با هیئت تهدید می کنی؟🤔 _بله یا رومی روم ، یا زنگی زنگ.😑 _کمی فکر کردم و گفتم :«قبول!اسم تو مصطفاست.»💜💙💚💛❤️💘 برشی از کتاب اسم تو مصطفاست به روایت همسر شهید صدرزاده... شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آغاز هفته ی دفاع مقدس گرامی باد🦋 خوشا به احوال عاشقانی که در این عرصه به شهادت رسیدند وخوشا به حال کسانی که در این عرصه گمنام شدند روحتان شاد ونامتان در دل ها جاودان 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 *چرا شهید بلباسی دائم الوضو بود* 🔹️ اردویِ جهادی بودیم، ساعت ۹صبح بود که به روستای تلمادره رسیدیم. ◇ بخاطر باریدن برف، هوا به‌ شدت سرد بود..! ◇ متوجه‌شدم که محمد‌ بلباسی درحال بازکردن بندِ پوتینش است ◇ با تعجب پرسیدم: چکار می‌کنی؟ ◇ گفت: می‌خواهم بگیرم. ◇ گفتم: الان ۹صبح، چه‌وقتِ وضو گرفتنه، اونم تو این سرما! ◇ محمد وضو گرفت و همین‌طور که جورابش را می‌پوشید گفت: میگه: تمومِ محیط‌زیست و تموم موجوداتِ عالم،مثل گیاهان و دریاها، همه پاک و مطهر هستند؛پس ما هم که داریم به عنوان یک موجود زنده روی این کره‌خاکی راه می ریم باید پاک و مطهر باشیم و به زمین صدمه نزنیم. ◇ *شهید_محمد_بلباسی*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 دختر خانمهایی که از دیدن این شهدا شوکه شدند! 🔺چقدر از اون‌هایی که آرزوی زندگی با شهدا رو تو دل دارن، تو واقعیت تحمل زندگی با شهدا رو هم دارن؟! واقعیت زندگی یه شهید، گاهی کیلومترها از ایده‌آل‌ها و معیارهای آدم‌‌هایی که فانتزی‌شون داشتن همسری مثل شهداست دوره!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا