#خاطرات_شهدا⟮.▹🌼◃.⟯
#حاج_احمد_متوسلیان
تودوڪوهـہبهبچههاشگفت:
ڪارانجامندادین؟!
گفتن:نـہ
گفت:سینـہخیزبرید…
یـہجاییهمبودڪهوسطاشگِلمیشد…
از #حاجابراهیمهمت ڪهنیروشبود
تابقیهروخوابوندسینهخیزتوگِل
یهودیدیمآخرسرخودشسینهخیزاومدتو
گِل،حاجابراهیمبهشگفت:
حاجاحمد
ما واقعا اشتباه کردیم
جریممون این بوده
شما به عنوان فرمانده
چرا سینه خیز رفتی؟
گفت اخه وقتی داشتین سینه خیز
میرفتین
خیلی حال کردم
دیدم این حال کردنه برا من خوب نیس..!
#خودموشکستم!
#این_آدما_به_درد_جنگ_امروز_میخورن
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
---------------------------------------------------
#خاطرات_شهدا
چند وقت پیش مشکلی داشتم و رفتم سر قبرش.
کلی گله کردم که چرا حاجت همه را میدی ولی ما را نه؟!
شب خوابش را دیدم.
بهم گفت ، آبجی! ، من فقط وسیله ام ،
ما دعاها را خدمت امام زمان (عج) عرض میکنیم و حضرت برآورده میکنن.
من واسطه ام ، کاره ای نیستم ،
اگر چیزی میخواهید اول از #امام_زمان (عج) بخواهید...
#شهیدکاظم_عاملو
📕 سه ماه رویایی
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
#خاطرات_شهدا⟮.▹🌼◃.⟯
تویڪمدشدر را باعڪسشهدا
پر کردهبودوبالایشاننوشتهبود:
"ایسروپا،منبیسروپا،خودمرا
کنارعکسشهیدانپیداکردم"
.
برادرش می گوید:
کنارِعڪسھا اندازهیڪ جاےعڪس
درڪمدشخالے بود،گفتم:
محمدعکسیکیاز شهدارو اینجابزن،
اینجاےخالےقشنگنیست.!
.
جواب داد:
اونجا جاۍِ عڪس خودمہ :)❤️
#شهید_محمد_غفاری[💕"✨]
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
-------------------
#خاطرات_شهدا⟮.▹🌼◃.⟯
زمانےکهشهیدباکرۍ،شهردارارومیهبود
روزیبرایشخبرآوردندکهبراثر
بارندگےزیاد،دربعضےنقاط
سیلآمدهاست..🌧.°
.
مهدۍگروههاۍامدادۍرااعزامکرد
وخودهمبهکمکسیݪزدگانشتافت..✋🏼.°
.
درکنارخانهاۍ،پیرزنےبهشیوننشستهبود، آبواردخانهاششدهبودو
کفاتاقهاراگرفتهبود..🌊.°
.
درمیانجمعیت،
چشمِپیرزنبهمهدۍخیرهشدهبود
کهسختکارمےکرد،پیرزنبهمهدۍگفت:
.
«خداعوضتبدهد،مادر،خیرببینے،🍃.°
نمےدانماینشهردارفلانفلانشدهکجاست،
اۍکاشیكجوازغیرتشماراداشت..»😒.°
.
ومهدۍفقطلبخندمےزد..꧇)❤️.°
.
#شهید_مهدی_باکری🌱
#خاطرات_شهدا⟮.▹🌼◃.⟯
از آن بچههای شب امتحانی بود.
کنکور هم همینطور خواند.
از سر جلسه امتحان کنکور که آمد،
گفت: رتبهم سه رقمی میشه،
فقط هم مهندسی شیمی شریف.
📌همین هم شد،
۷۲۹ مهندسی شیمی شریف. ✎
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن 🌹
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
------------------
#خاطرات_شهدا⟮.▹🌼◃.⟯
زمانےکهشهیدباکرۍ،شهردارارومیهبود
روزیبرایشخبرآوردندکهبراثر
بارندگےزیاد،دربعضےنقاط
سیلآمدهاست..🌧.°
.
مهدۍگروههاۍامدادۍرااعزامکرد
وخودهمبهکمکسیݪزدگانشتافت..✋🏼.°
.
درکنارخانهاۍ،پیرزنےبهشیوننشستهبود، آبواردخانهاششدهبودو
کفاتاقهاراگرفتهبود..🌊.°
.
درمیانجمعیت،
چشمِپیرزنبهمهدۍخیرهشدهبود
کهسختکارمےکرد،پیرزنبهمهدۍگفت:
.
«خداعوضتبدهد،مادر،خیرببینے،🍃.°
نمےدانماینشهردارفلانفلانشدهکجاست،
اۍکاشیكجوازغیرتشماراداشت..»😒.°
.
ومهدۍفقطلبخندمےزد..꧇)❤️.°
.
#شهید_مهدی_باکری🌱
#خاطرات_شهدا
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم."
● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟
📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر 14 امام حسین(ع)
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
●ولادت : 1343 اصفهان
●شهادت : 1366/2/5 بانه ، عملیات کربلای10
‹💛🌻›
#شهیدانہ
#خاطرات_شهدا
یهومیومدمیگفت:
«چراشماهابیکارید⁉️»
.
میگفتیم:
«حاجی! نمیبینےاسلحہدستمونہ؟!یاماموریتهستیمومشغولیم؟!»🤦🏻♂°
.
میگفت:
«نہ..بیکارنباش!
زبونتبہذکرخدابچرخہپسر...🍃° همینطورکہنشستےهرکارےکہمیکنے ذکرهمبگو..:)»📿°
.
وقتےهمکنارفرودگاهبغدادزدنشتۅ ماشینشکتابدعاۅقرآنشبود ..💔
.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌱
بدجوریزخمیشدهبود،رفتمبالاسرش
نفسنفسمیزد
بهشگفتمزندهای ؟🎈
گفت: هنوزنه!
خشکمزد
تازهفهمیدمچقدردنیامونباهمفرقداره
اونزندهبودنروتوشهادتمیدید :)!
#شهیدانه🌿
#خاطرات_شهدا
💌 #خاطرات_شهدا
💠شهید مدافعحرم #علی_اصغر_شیردل
همیشه میگفت:
یک چیزی که مانع میشه و داره
من رو به این دنیا دلبسته میکنه
پسرم امیرعلی است👶🏻
امیرعلی بدجوری داره من رو
به این دنیــــا دلبسته میکنه!
من همیشه میگفتم که
بچهات هستش مسئلهای نیست!
متوجه نمیشدم که داره چی میگه🧐
ولی ایشون میخواست
حتی از بچهاش،از همسرش
و حتی از زندگیــــش بگــذره
و به ایــــن درجــــه والا برســــه🕊
چون چیزی رو بالاتر از
زندگی و زن و بچهاش میدید!
علیاصغر
خــــدا و ائمهاطهار عليهمالسلام
رو میدیــــــــد!💚
📀راوے : همسر شهید
🍀🍀🍀
#شهدا
شب وقتی میخواست برود
با همہ كہ آمده بودند برایِ بدرقهاش
تک بہ تک خداحافظی و دیده بوسی کرد ؛
آخر از همہ خم شد و کفِ دستهایم را گذاشت✨
رویِ صورتش و بوسیدشان . .
دستانم را حلقہ کردم دورِ گردنش
و یك دلِ سیر بویش کردم ؛ درِ گوشم گفت :
ننھ . . ! دعا کن شهید برگردم ꧇)💕
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#خاطرات_شهدا
#خاطرات_شهدا
✨
موقع رفتن بهش گفتم:
برو داداش،ولی برگـرد...🙃🍂
یه لبخندی زد و گفت:
من دیگه برنمیگردم...😊✋🏻
گفتم:نزن این حرفو،تو بچه ڪوچیک داری...😔
یه دست زد به گردنش و گفت:
این گردنو میبینے؟!
#خوراک_بریدنه...💔😇
✨🌱
#شهید_حججـے
#گناهممنوع