eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور وارد فیلم جشن تولد رضا شدم یادش بخیر دو سال پیش قبل از رفتنمون با رفیقام که بیشترشون هم الان پیشمون نیستند خوش به سعادتشون شهید شدن روز تولد رضا غافلگیرش کردیم .. یادمه داداش مجید که ¹ سال پیش رفت و دیگه برنگشت حتے پیکرش رو هم نیاوردند ' نمیزاشت ازش فیلم و عکس بگیرم همش با دستاش صورتشو میپوشوند هعے چه روز هایے داشتیم .. بنده خدا ازدواج هم نکرده بود کاش آقاجون و حاج خانم هم بزارن برم !.. تو فکر بودم که متوجه شدم حیدر کنارم نشسته نگاش کردم که گفت :_نمیتونے از زیر نهار دادن در برۍ ها ! خندیدمو گفتم :+نه نگران نباش برو آماده شو که میخوایم بریم ¡ بلند شد و لباسش رو تنش کرد منم آماده شدم ؛ داشتم گوشیمو برمیداشتم که یاد یه چیزۍ افتادم رو به حیدر گفتم : +راستے داداش زنگ به خواهرتون و تا به رفیقشون بگن که براۍ نهار بریم بیرون .. اومد سمتم با اضطراب گفت :_نمیخواد ولش کن باز یه روز خودم میبرمش .. +نه دیگه زشته یادت رفت تو بیمارستان چے گفتن ! پوفے کرد و گوشیشو از جیبــش در آورد حیدر :_الو سلام آبجے .. خوبے .. میگم زنگ بزن برا عاطفه خانم بگو آماده بشن خودت هم آماده شو داریم میایم دنبالتون براۍ نهار .. آره آره .. چه خبرته .. یکم مکث کرد و یک نگاهے بهم کرد و با دست اشاره کرد یکم مایل شد و آرون گفت :_آیه ! فکر خانم فاطمه زهرا ۜ باش عزیزم .. برگشت ، گرفتم منظورشو .. _باشه خداحافظ .. بعد از مکالمه اومد سمتمو گفت :_نمیشد خودمون بریم ! با هم تنها باشیم ؟ +عیبے نداره داداش من ؛ وقت زیاده الانم بخاطر اینکه اون روز قول دادم نخواستم بزنم زیر قولم تو که دیگه منو میشناسے .. …… ﴿ آیـھ ﴾ تازه چشام گرم شده بود که با صدایے که انگار از آشپزخونه بود از جا پریدم .. از ترس تو جام میخکوب شدم ، ساعت حدودا هشت شب بود ؛ قلبم محکم به سینم کوبید .. یعنے کے میتونست باشه با فکر اینکه کسے تو این خونه باشه تنم میارزید یه نگاهے تو اتاق انداختم تا شاید چیزۍ پیدا کنم تا از خودم مراقبت کنم دسته جاروبرقے رو گرفتم در رو آروم باز کردم یه نگاهے به حال انداختم که هیچ خبرۍ نبود میدونستم صدا از آشپزخونه بود آروم وارد آشپزخوته شدم رفتم جلو که یک نفر از پشت سریع چشامو گرفت تا تونستم جیغ زدم دیگه گلوم درد گرفته بود دستشو گذاشت رو دهنمو منو برگردوند سمت خودش تا دیدمش کپ کردم ساکت شدم !... ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •