eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... کل حیاط رو دنبالش گشتم اما نبود که نبود . کلافه پام رو به زمین زدم که با یادآوری استخر به سمت حیاط پشتی دویدم . کاوه هر وقت ناراحت می شد میرفت کنار استخر . با دیدنش بشکنی زدم و ریز خندیدم . آخی ! خنده ای کردم و با خودم گفتم : حالا وقت اذیت کردنه ! خیلی بی سر و صدا رفتم پشتش ایستادم و یه دفعه با صدای نسبتا بلندی زیر گوشش گفتم : - پِـخ . با ترس به عقب برگشت و با دیدن من ، چند قدم عقب رفت و به لبه استخر رسید . خواستم بگم عقب نرو ولی دیگه دیر شده بود . کاوه با کله افتاد توی آب سَرد استخر . خنده ی بلندی کردم و دستامو محکم به هم کوبیدم . اونم نمیدوست بخنده یا گریه کنه . کاوه همونطور که به لطف کلاس های شنا ، روی آب شناور بود ، گفت : + رو آب بخندی . خندم شدت گرفت و بریده بریده گفتم: - فعلا ... که ... تو ... داری ... رو ... آب ... میخندی . با حرف من ، قهقهه مردونه ای زد و با لرز از آب بیرون اومد. مثل موش آب کشیده شده بود . اخم مصنوعی کرد که باعث شد بیشتر بخندم . از خنده روی ویبره بودم که کاوه بهم نزدیک شد. توی همین حال کاوه دستاش رو ، روی قفسه سینم گذاشت و محکم به عقب هلم داد که پرت شدم توی آب استخر . چشمام سوختن و از ترس نفس نفس میزدم . با داد گفتم : - کاوه می کشمت ! کاوه با دیدن قیافم خنده ای کرد که باعث شد منم بخندم . چقدر به این خنده ها احتیاج داشتم . کاوه با صدای بلندی گفت : + مروا ، الان تو هم داری روی آب میخندی ! دوباره با صدای بلند خندیدم که ... ادامه دارد ... .🖤🥀.↯ @dokhtaranzeinabi00 🍃💚🍃💚🍃