eitaa logo
ڋڂټــ🌸ــــراڹ ݥذهݕے
174 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
794 ویدیو
138 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام میخوام بهتون یه کانال کاملا مذهبی و عالی براتون معرفی کنم😍😍 واقعاً بله واقعاً اسم کانالش چیه؟ دختران چادری چه عالی😍😍 لینک رو بده باشه بیا 🌹 ____🍓🌹_______ @yoyrjdwi _🍓🌹_____ ممنونم من برم عضوبشم فقط دخترا بیان🙏
برای تب به آیدی زیر بیایید👇🏻 @zeinabhosseiniathar
دوستان رمان هر شب ساعت 10قرار می گیره
خبر آمدخبری در راه است؛سرخوش آن دل که از آن آگاه است روز پنجشنبه مورخه 1400/02/23 بعد از اذان صبح مراسم آشتی با یخچال برگزار خواهد شد از دوستان واشنایان دعوت به عمل می اورم 🤓بعد از گفتن اذان صبح همگی به سمت یخچال رفته وهرچه دوست دارید میل کنید😂😂😂😂😂😂😜🤗😉 🍏🍎🍐🍊🍋🍌🍉🍇🌶🍆🍅🍍🍑🍒🍈🍓🌽🍠🍯🍞🧀🍗🍖🍤🌯🌮🍝🍕🌭🍟🍔🍳🍜🍲🍣🍱🍛🎂🍰🍦🍨🍧🍡🍢🍘🍮🍬🍭🍫🍿🍩🍪🍺🍷🍸🍹🍾🍶🍵☕️🍼 با تشکر پیشاپیش عید فطر بر شما مبارک😂😍 🖤🥀دختــــــڔاݩ‌مذهٻے🥀🖤 @Dokhtaronehmazhabi
خلاصه ادعیه از امیر المؤمنین ڪپے با ذڪر ۱۴ صݪواٺ آزاد اسټツ 🍃🌸دخٺــــراڹ‌مذهݕــے🌸🍃 @Dokhtaronehmazhabi
زنگ اسلایم👇🏻
بعد زنگ اسلایم پارت هفتم رمان رو انشالله قرار می دم☺️
🎆𑩾پایان زنگ اسلایم🎆
پارت هفتم رمان?💗انتظار عشق💗👇🏻
ڋڂټــ🌸ــــراڹ ݥذهݕے
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت6 در کمد مو باز کردم یه پیراهن بلند صورتی و بیرون آوردم و پوشیدم یه ر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت7 خندش گرفت با صدای بلند میخندید اومد سمتم اردلان: هانیه اینم یه مسخره بازی جدیده؟ (هیچی نگفتم ،با هر لحظه نزدیک شدنش به من ،احساس میکردم قلبم داره از کار میافته ) اومد دستشو برد سمت چادرم ،که برش داره ازش فرار کردم و در باز کردم رفتم توی خونه صدای هانیه گفتنشو میشنیدم وای خدااا خودت کمک کن از چاله دراومدم افتادم تو چاه چشمم به مهمونا افتاد همه با دیدنم شروع کردن به پچ پچ کردن زیر گوش همدیگه از پشت دیدم اردلان وارد خونه شد منم رفتم سمت پله ها رفتم داخل یه اتاق نشتم روی زمین شروع کردم به گریه کردن « خدایا چیکار باید بکنم ،تو که راه خوب و نشونم دادی ،پس وسط این گناه چیکار میکنم چرا زمان بر نمیگرده به عقب که به این مهمونیه کوفتی نیام ... خدایا خودت آرومم کن ،خدایا یه کاری بکن برام» در اتاق باز شد اردلان بود بلند شدم و ایستادم اردلان: هانیه چی شده ،؟ چرا اینجوری شدی تو ! - اردلان من هانیه گذشته نیستم ،هانیه گذشته اون روز تو غسالخونه مرد و رفت ،اینی که میبینی یه هانیه جدیده ،با عقیده جدید اردلان: باورم نمیشه ،چه طوری اینقدر تغییر کردی ؟ نشستم روی زمین شروع کردم به گریه کردن (اینقدر صدای آهنگ زیاد بود کسی صدای گریه هامو نمیشنید) اردلان: خیلی خوب ،خیلی خوب ،تو آروم باش.. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸