دختر پاییز
دیر وقته و کمتر از ۴۸ ساعت مونده به سال جدید ی ریویو ادایی بریم ؛..
_۰۲_
_۱۹ سالم شد.
_اشک ریختم، از فشار ، غصه ، ذوق رسیدن .
_وزن اضافه کردم.
_مدرسه رو تموم کردم و دیپلم گرفتم.
_کنکور دادم.
_کنار گذاشتم.
_سرکار رفتم و چند کار رو امتحان کردم.
_خورد شدم و سرکوفت شنیدم .
_آرزوم رو زندگی کردم.
_دانشگاه رفتم.
_کارم رو عوض کردم .
_گواهینامه گرفتم.
_دوستای چندین سالم تبدیل به اشنای دور شدن.
_بی خوابی داشتم.
_نرسیدم.
_تنهایی اشک ریختم.
_کتابای جدید خوندم.
_ورزش کردم.
_غذای جدید یاد گرفتم.
_کلی فیلم دیدم.
_پس انداز کردم.
_آدمی رو از زندگیم حذف کردم که قبلا فکر نمیکردم بتونم بدونش زندگی کنم .
_با پول خودم چیزایی که دوست داشتم رو خریدم.
_وزن کم کردم .
_شکست خوردم.
_اجازه دادم ادمای جدید بیان تو زندگیم.
_اومد تو زندگیم و زیبا و قابل تحمل ترش کرد.
_وارد زندگیش شدم و کنارش موندم .
_صبور تر شدم.
_خرابکاری کردم.
_سفر رفتم.
_.
_.
_.
ببنیم ۰۳ چیا برامون گذاشته کنار...
دختر پاییز
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چکچک چکچک چکار با پنجره داشت
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
حافظ
هدایت شده از کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
بهار میرسد از راه و من هنوز بر آنم
که در بُرودَتِ پاییز با تو چای بنوشم((':
#رضا_باباخانی
#سبزینه_های_خیال
به رسم هر هفته؛
میاین حرف بزنیم؟!
https://harfeto.timefriend.net/17068574098387
دختر پاییز
پاشیم بریم بندر؛...
عکس ها برای دیروزه و دیر رسیدم خونه و نشد بزارم ولی شما به روم نیارید و فرض کنید مثلا الان دارم میرم
دختر پاییز
پدر بزرگم خدابیامرز یه باغی داشت که نسل اندر نسل چرخیده بود و به ایشون رسیده بود جوری که هرکدوم از
اینم باغی که داستانشو گفتم البته الان زمین شده و چون گندم و کلزا کاشتن دیگه نتونستم برم داخلش عکس بگیرم