هدایت شده از کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
بهار میرسد از راه و من هنوز بر آنم
که در بُرودَتِ پاییز با تو چای بنوشم((':
#رضا_باباخانی
#سبزینه_های_خیال
به رسم هر هفته؛
میاین حرف بزنیم؟!
https://harfeto.timefriend.net/17068574098387
دختر پاییز
پاشیم بریم بندر؛...
عکس ها برای دیروزه و دیر رسیدم خونه و نشد بزارم ولی شما به روم نیارید و فرض کنید مثلا الان دارم میرم
دختر پاییز
پدر بزرگم خدابیامرز یه باغی داشت که نسل اندر نسل چرخیده بود و به ایشون رسیده بود جوری که هرکدوم از
اینم باغی که داستانشو گفتم البته الان زمین شده و چون گندم و کلزا کاشتن دیگه نتونستم برم داخلش عکس بگیرم
هدایت شده از شـایَدیکـمنـ ـ ـ(:
_کاش قبل از رسیدن زمان مرگمون نمیریم..
#یادگار
من وقتی دوست داشته میشم چشام برق میزنه، پوستم صافه، موهام خوش حالته، خوشگلم و زندگی قشنگه؛ ولی الان کدر و زشتم، یه گوشه افتادم همینطوری.
_Sab_
دختر پاییز
اعلام وضعیت : بعد تعطیلات ۳ تا امتحان مهم دارم و حجم شون خیلی زیادن و کلی اومدم برنامه ریزی کردم ک
یادمه کلاس اول بودم و زنگ سوم امتحان ریاضی داشتم و از قضا درسمم جالب نبود و اصلاهم براش نخونده بودم و از همه پر رنگ تر معلم خییییلیییی سخت گیری هم داشتیم که حتی تو دورانی که نظام آموزشی کلا رنگ عوض کرد هم این خانم قصد تغییر رویه نداشت و همچنان به نظام کتک اعتقاد خاصی داشت
(ناگفته نماند که سالهای اولی بود که رفته بودیم تهران و چیزی بلد نبودیم توی یکی از بدترین مدارس هم ندونسته ثبت نام کرده بودیم)
با همه ی این دلایل کمر به همت بستم تا سر زنگ دوم خودمو بزنم به دل درد که زنگ بزنن دنبال مامان و بابام بیان دنبالم و خلاصه از مهلکه امتحان نجات پیدا کنم
فردا شد و منم طبق نقشه از قبل تعیین شده عمل کردمو و نقشمم گرفت و به پدرم زنگ زدن و از مدرسه زدیم بیرون و همه چیز طبق میلم داشت انجام میشد
تا اینکه پدر گرام گفت مگه دلت درد نمیکرد خب بریم دکتر
منم برای محکم کاری و اینکه مو لا درز نقشم نره و بتونم بارهای بعد هم از این ترفند استفاده کنم
سیر داغ پیاز داغ ماجرا رو زیاد کردمو خلاصه از درد خیالی زجه میزدم....
دختر پاییز
یادمه کلاس اول بودم و زنگ سوم امتحان ریاضی داشتم و از قضا درسمم جالب نبود و اصلاهم براش نخونده بودم
رسیدیم بیمارستان و با شدتی که من زار میزدم صاف بردنم قسمت اورژانس و دکتر چکم کرد و دیدم که از همکارش هم خواست معاینه ام کنه و خلاصه برای یه سری از ازمایش ها و تشخیص بهتر راهی این بخش به اون بخش میشدم و چند تا امپول و سرم رو که زدم تازه فهمیدم تشخیص دکتر اینه که اپاندیس ام ترکیده و باید عمل بشه 🤣
خلاصه من مونده بودم بین دراوردن اپاندیسم و امتحان ریاضی کدومو انتخاب کنم که در اخر حفظ جان اپاندیس بیچارم رو طلب کردم و حقیقت رو گفتم....
اینکه چقدر دعوا و تنبیه شدم بماند
از همه بدتر این بود که معلم اون روز امتحان نگرفت و فرداش که رفتم مدرسه امتحان دادیم💔😅