eitaa logo
دختر پاییز
123 دنبال‌کننده
553 عکس
51 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از "یه‌تیکه‌ازمن"
4_6043898590479258159.mp3
4.08M
بهار می‌رسد از راه و من هنوز بر آنم که در بُرودَتِ پاییز با تو چای بنوشم((':
به رسم هر هفته؛ میاین حرف بزنیم؟! https://harfeto.timefriend.net/17068574098387
+ niko_co@ مایل به حمایت:)🌱 ؟ _چشم
+سلام خوبی _سلاممم قربونت تو خوبی
صبح با همچین منظره ای بیدار شدیم و رسما تو ابرا راه رفتیم :)))))))))
+سلام خوبی چخبرا؟ عید و سال نو مبارک 🎊❤ عاقا خییلی یهویی طلبیده شدم برم بین الحرمین انشاالله اونجا نائب الزیاره هستم🥺🌱 _ای جااااااااااااننن التماس دعای فراوان 😍😍😍💛💛
پاشیم بریم بندر؛...
دختر پاییز
پاشیم بریم بندر؛...
عکس ها برای دیروزه و دیر رسیدم خونه و نشد بزارم ولی شما به روم نیارید و فرض کنید مثلا الان دارم میرم
بیاید تصور کنیم که موقه امتحاناس تا فیلم و سریال دیدن بهمون بیشتر حال بده :)
نوشته بود: [ و بهار روزهایی‌ست که کسی را دوست‌تر می‌داری. ]
دختر پاییز
پدر بزرگم خدابیامرز یه باغی داشت که نسل اندر نسل چرخیده بود و به ایشون رسیده بود جوری که هرکدوم از
اینم باغی که داستانشو گفتم البته الان زمین شده و چون گندم و کلزا کاشتن دیگه نتونستم برم داخلش عکس بگیرم
هدایت شده از شـایَدیکـ‌‌منـ ـ ـ(:
_کاش قبل از رسیدن زمان مرگمون نمیریم..
حالا من خودم‌کم سلطان خوابم، هوای بهار هم ضمیمه شده ^_^ _El_vlision
‏من وقتی دوست داشته میشم چشام برق می‌زنه، پوستم صافه، موهام خوش حالته، خوشگلم و زندگی قشنگه؛ ولی الان کدر و زشتم، یه گوشه افتادم همینطوری. _Sab_
منم همینطور خانم فرخزاد،منم همینطور...
دختر پاییز
اعلام وضعیت : بعد تعطیلات ۳ تا امتحان مهم دارم و حجم شون خیلی زیادن و کلی اومدم برنامه ریزی کردم ک
یادمه کلاس اول بودم و زنگ سوم امتحان ریاضی داشتم و از قضا درسمم جالب نبود و اصلاهم براش نخونده بودم و از همه پر رنگ تر معلم خییییلیییی سخت گیری هم داشتیم که حتی تو دورانی که نظام آموزشی کلا رنگ عوض کرد هم این خانم قصد تغییر رویه نداشت و همچنان به نظام کتک اعتقاد خاصی داشت (ناگفته نماند که سالهای اولی بود که رفته بودیم تهران و چیزی بلد نبودیم توی یکی از بدترین مدارس هم ندونسته ثبت نام کرده بودیم) با همه ی این دلایل کمر به همت بستم تا سر زنگ دوم خودمو بزنم به دل درد که زنگ بزنن دنبال مامان و بابام بیان دنبالم و خلاصه از مهلکه امتحان نجات پیدا کنم فردا شد و منم طبق نقشه از قبل تعیین شده عمل کردمو و نقشمم گرفت و به پدرم زنگ زدن و از مدرسه زدیم بیرون و همه چیز طبق میلم داشت انجام میشد تا اینکه پدر گرام گفت مگه دلت درد نمیکرد خب بریم دکتر منم برای محکم کاری و اینکه مو لا درز نقشم نره و بتونم بارهای بعد هم از این ترفند استفاده کنم سیر داغ پیاز داغ ماجرا رو زیاد کردمو خلاصه از درد خیالی زجه میزدم....
دختر پاییز
یادمه کلاس اول بودم و زنگ سوم امتحان ریاضی داشتم و از قضا درسمم جالب نبود و اصلاهم براش نخونده بودم
رسیدیم بیمارستان و با شدتی که من زار میزدم صاف بردنم قسمت اورژانس و دکتر چکم کرد و دیدم که از همکارش هم خواست معاینه ام کنه و خلاصه برای یه سری از ازمایش ها و تشخیص بهتر راهی این بخش به اون بخش میشدم و چند تا امپول و سرم رو که زدم تازه فهمیدم تشخیص دکتر اینه که اپاندیس ام ترکیده و باید عمل بشه 🤣 خلاصه من مونده بودم بین دراوردن اپاندیسم و امتحان ریاضی کدومو انتخاب کنم که در اخر حفظ جان اپاندیس بیچارم رو طلب کردم و حقیقت رو گفتم.... اینکه چقدر دعوا و تنبیه شدم بماند از همه بدتر این بود که معلم اون روز امتحان نگرفت و فرداش که رفتم مدرسه امتحان دادیم💔😅