📚کتاب #جورچین
🖌نویسنده #پرویز_فهمیده_نیا
#انگیزشی
#موفقیت
جورچین حاصل زندگی، تلاش و مطالعه فراوان در زمینه موفقیت و فلسفه زندگانی است که به صورت مختصر و چکیده از بیش از صدها کتاب، مجله، مقاله، روزنامه، پند و اندرز، ضرب المثلهای ملل مختلف و همچنین کتابهای ادیان الهی و… گردآوری شده.
ما انسانها معمولا به یکنواختی و امنیت در محیط اطرافمان عادت داشتهایم. اغلب رنگ و اشیاء را جا به جا کردهایم نه مسیر را. زیرا از به هم ریختن محیط امنی که در آن هستیم نگرانیم. هر چند که علاقهمند به تغییر و پیشرفت در رسیدن به اهدافمان باشیم با توکل به آفریدگار یکتا دست از تلاش برای رشد و تعالی خود و عزیزانمان بر نخواهیم داشت. بیایید خوشبختی را نه در مقصد جست و جو کنیم و نه به راه دل ببندیم؛ بلکه ساکن همیشگیاش شویم.
همان طور که زمان برای زیستن جاریست ما هم برای ادامه دادن هر چه زیباتر زندگی باید جریان داشته باشیم تا تعامل را در زندگی برقرار کرده و از لحظه هایمان به زیباترین شکل ممکن بهره مند شویم.
🌷@doniaye_ketab
گاهی توی همه سیاه و سفید زندگیت
رنگهای شادی وجود داره..
رنگ های که پر از حرف و امید و انرژیه
فقط باید خوب نگاه کرد ...
🌷@doniaye_ketab
📚کتاب #آدمهای_ناباب
🖌نویسنده #هاینریش_بل
مجموعه داستان
دنیای پیرامونم از زندگی تهی می نمود. زمین وسیع و گسترده گل آلود و تپه ها و پشته های شهر که از خرابی خانه ها به وجود آمده بود و آنقدر دور از دسترس می نمود، حالا با سرعت تصورناپذیری نزدیک می شد. پشت سرم شب فرا می رسید. همه جا سیاهی شب در پی من بود. گویی هر جا قدم می گذاشتم ظلمت و تباهی هم فرود می آمد، این را با چشم نمی دیدم اما با تمام وجود احساس می کردم. به سختی به راهم ادامه می دادم. سایه سر به سرم می گذاشت، آزارم می داد و بعد با فشاری ملایم اما مقاومت ناپذیر به جلو هلم می داد.
🌷@doniaye_ketab
سلام کتابیهای عزیز 🌷
.
روزگارتون
.
پر از فرصتهای
.
عالییییییی
🌷@doniaye_ketab
12.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴‼️این کلیپ 7 دقیقهای یه نکته ناب توش داره کی میتونه بگه😳🤔👆👆👆
#نگرش_مثبت
#قدرت_کلام
🌷@doniaye_ketab
با دوستان خود به اشتراک بگذارید 👆
📘#من_ضامن
📝مصطفی خرامان
داستان من ضامن در چند فصل و چند بخش و با حالوهوای ایرانی - مذهبی برای نوجوانها نوشته شدهاست.
راوی داستان خود را از زمانی که رضا بهسمت حرم و مغازهی پدرش میرود تا به او کمک کند، آغاز میکند. پدر رضا تسبیح، نبات و نخودچی و کشمش میفروخت و اینها را سوغات فقرا مینامید.
در قسمتی از کتاب میخوانیم: الهام با برادر و خانوادهی برادرش به مشهد رفتهاست. پدرش گرفتار است و او رفته تا امام گره از کارش باز کند. الهام و برادرش در مشهد گیر میافتند و پسری مشهدی (رضا) ضامنشان میشود. الهام و برادرش میروند که پدر و مادرشان را بیاورند، اما برنمیگردند. پسری که ضمانت الهام و برادرش را کرده، سرانجام خلاص میشود، اما این ماجرا ادامه دارد... چرا الهام و برادرش برنگشتهاند؟
#کتاب
#کتاب_امروز
#کتاب_صوتی
🌷@doniaye_ketab