🌸 شالدورَکانی
📖 زمستان با تمام سختیهایش سپری شد و رفتهرفته به فصل بهار نزدیک شدیم. ایام نوروز برای ما بچهها حال و هوای دیگری داشت. همه خوشحال بودند و ما هم به عشق شیرینی و آجیل و عیدیگرفتن از بزرگترها، سر از پا نمیشناختیم. عیدی گرفتن ما هم شکل و شمایل متفاوتی داشت. شب سال تحویل بود که با دوستانم و بچههای فامیل جمع شدیم و هر کسی یک شال یا روسری از خانهاش آورد و آنها را گره زدیم تا مثل یک طناب بلند شود. روی پشتبام بیشتر خانهها یک سوراخ گِلی بود که معمولاً در راستای تنور خانه قرار داشت و اصطلاحاً به آن «باجه» میگفتیم. شالها و روسریها را از داخل باجه به داخل خانه آویزان کردیم. با این کارمان صاحبخانه هم متوجه شد که از آنها عیدی میخواهیم. چند دقیقه نگذشت که چند تخممرغ رنگی پخته و یک مشت نخود و کشمش توی روسری گذاشتند و آن را گره زدند... به این کار «شالدورَکانی» میگفتیم.
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
🎙خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒انتشارات #سوره_مهر
📍 #دفاع_مقدس #کرمانشاه #عید_نوروز #لیلمانج #سنقر
🌐 لینک خرید اینترنتی کتاب👇
https://sooremehr.ir/book/3321
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🇮🇷 @dooshkachi
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸 شالدورَکانی
📖 زمستان با تمام سختیهایش سپری شد و رفتهرفته به فصل بهار نزدیک شدیم. ایام نوروز برای ما بچهها حال و هوای دیگری داشت. همه خوشحال بودند و ما هم به عشق شیرینی و آجیل و عیدیگرفتن از بزرگترها، سر از پا نمیشناختیم. عیدی گرفتن ما هم شکل و شمایل متفاوتی داشت. شب سال تحویل بود که با دوستانم و بچههای فامیل جمع شدیم و هر کسی یک شال یا روسری از خانهاش آورد و آنها را گره زدیم تا مثل یک طناب بلند شود. روی پشتبام بیشتر خانهها یک سوراخ گِلی بود که معمولاً در راستای تنور خانه قرار داشت و اصطلاحاً به آن «باجه» میگفتیم. شالها و روسریها را از داخل باجه به داخل خانه آویزان کردیم. با این کارمان صاحبخانه هم متوجه شد که از آنها عیدی میخواهیم. چند دقیقه نگذشت که چند تخممرغ رنگی پخته و یک مشت نخود و کشمش توی روسری گذاشتند و آن را گره زدند... به این کار «شالدورَکانی» میگفتیم.
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
🎙خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒انتشارات #سوره_مهر
📍 #دفاع_مقدس #کرمانشاه #عید_نوروز #لیلمانج #سنقر
🇮🇷 @dooshkachi