eitaa logo
دوستداران ولایت
1.1هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
19.6هزار ویدیو
65 فایل
صرفا جهت روشنگری،جهاد تبیین،بصیرت وآگاهی از برنامه های دشمن جهت آمادگی وتوانایی کافی درمقابله بانقشه های دشمنان دوستان عزیز،تبلیغات ارسال لینک ضدنظام وغیراخلاقی ممنوع می‌باشد کپی آزاد به شرط صلوات برمحمدو آل محمد(ص) لینک کانال @doostdaranvelayat
مشاهده در ایتا
دانلود
بدستور نادر توپخانه ایران شروع به غرش کرد ، توپال عثمان پاشا هم بیدرنگ پاسخ داد در میان غرش توپخانه های دو طرف ناگهان پانزده هزار نفر از سواران ایرانی بسوی دژ سورتاش که در شمال شرقی میدان جنگ بود تاختند ممیش پاشا که در راس همین تعداد نیرو در آنجا مستقر بود و غافلگیر شده بود به مقابله برخاست سربازان ایرانی ضربه های مهلکی به نیروهای ممیش ماشا وارد کردند و پنج هزار نفر از آنان را کشتند و بقیه را وادار به فرار کردند توپال عثمان پاشا که دید اگر به یاری ممیش پاشا نرود تمامی نیروهای وی کشته و اسیر خواهند شد دستور حرکت بیست هزار تن از نیروهایش را برای کمک به ممیش پاشا صادر کرد نادر که اینک می دید سرانجام موفق به بیرون کشیدن روباه از لانه خود شده دستور آماده باش همه جانبه صادر کرددر پی اعزام نیروهای کمکی توپال عثمان پاشا برای کمک به ممیش پاشا نیروهای اعزامی  ایران در سورتاش بشدت تحت فشار قرار گرفتند و عده زیادی از آنان کشته و عده ای دیگر مجبور به فرار شدند نادر که متوجه پراکنده شدن نیروهایش در حوالی دژ سورتاش شده بود دستور داد تمامی سپاه ایران یکجا مانند سیلی عظیم بحرکت درآید درحقیقت صدور دستور این حمله از بزرگترین ریسک ها و قمارهای زندگی نادر بشمار می رفت و زندگی و مرگ و تمام حیثیت نادر و ملت ایران در گروی نتیجه این قمار بزرگ بود و در حقیقت همه هستی و حیثیت ایران بزرگ ، توسط نادر در یک سبد گذاشته شده بود سپاهیان ایران در حال حمله به سوی ترکها یکصدا فریاد می زدند انتقام می گیریم انتقام می گیریم ترکها دلاورانه و اعتماد به نفس کامل می جنگیدند و حملات بی امان ایرانیان را بخوبی دفع می کردند ولی سربازان ایرانی که نادر را در میان خود می دیدند یک گام عقب نمی نشستند ومی کشتند و کشته می شدند توپال عثمان پاشا از بلندای میدان جنگ نظاره گر این نبرد سرنوشت ساز بود در این روز هولناک که بوی خون در فضا پراکنده شده بود ،  نادر فقط به فکر اسارت توپال عثمان پاشابود توپال عثمان پاشا که شگفت زده نظاره گر جنگ بی امان و سخت سربازان ایرانی بود متوجه شد در چند نقطه از خطوط دفاعی اش شکاف های بزرگی ایجاد شده لذا دستور عقب نشینی محدودی داد تا نیروهای ایران را به داخل همان شکافها کشانده و سپس با دور زدن و محاصره آنها ، کتاب زندگی آنان و فرمانده سمج و خستگی ناپذیرشان را ، برای همیشه ببندد نقشه توپال عثمان پاشا ، دقیق و حساب شده بود توپال عثمان پاشا اجازه داده بود تا نادر و سواران همراهش هر چه بیشتر بدرون سپاه وی نفوذ کنند درست در زمانی که توپال عثمان پاشا آماده صدور فرمان حمله از دو سوی جبهه برای دور زدن نادر و همراهانش بود تا او را به محاصره درآوَرَد ، ناگهان یک شاخه پنج هزار نفری از افغانان سپاه نادر به فرماندهی الهیار خان گرایلی که در سپاه ایران بودند از پهلوی راست به ستاد فرماندهی توپال عثمان پاشا تاختند جنگ تن به تن و وحشتناکی توسط افغانها دور تا دور ستاد فرماندهی ترکها درگرفت بطوریکه توپال عثمان پاشا مجبور شد سوار بر اسب به میدان کارزار بیاید او که اوضاع را بحرانی می دید بدون اینکه خود را ببازد زیرکانه دستور عقب نشینی صادر کرد و با مهارت تمام سربازانش را از آن مهلکه عظیم نجات بخشید ولی الهیار خان دلاورانه بدون هر گونه ملاحظات جنگی به سربازانش دستور داد به هر قیمتی باید به سمت ستاد فرماندهی درآمده و هر که را که نشانی از فرماندهی داشت رابه قتل برسانند وی نیز مانند نادر پیشاپیش نیروهای از جان گذشته اش براه افتاد ، گوئی ذره ای هراس در وجود این سردار دلاور نبود # دوستداران _ولايت https://eitaa.com/doostdaranvelayat
پارت دوم در همین احوال ، توپال عثمان پاشا با محافظان بیشمارش سرگرم اداره جنگ بود خود را با سوارانی مواجه دید که هیچ چیزی جلودارشان نبود و بی محابا شمشیر می زدند و با سرعتی شگفت آور به او نزدیک می شدند ، در این میان ناگهان از میان سواران موصوف ، نیزه ای یکراست به سمت او آمد و بر سینه اش نشست و او را از اسب سرنگون کرد ، الهیار خان گرایلی بیدرنگ از روی اسب بر روی بدن توپال عثمان پاشا فرود آمد و در چشم بهم زدنی خنجر خود را از کمر بیرون آورد و بی آنکه به سواران ترک مهلت دفاع دهد تا فرمانده مجروحشان را یاری کنند ، سر توپال عثمان پاشا سردار بزرگ و دلاور ترک ها را از تن جدا کرد و بر روی نیزه زد و سپس سوار بر اسب خود شده در این حال خود و همراهان افغانش فریاد می زدند توپال عثمان پاشا را کشتم ، سردارتان را کشتم ، چند سرباز افغان نیز بیدرنگ پرچم برافراشته ستاد فرماندهی ترکها را سرنگون و پرچم ایران را بر بالای آن برافراشتند خبر قتل توپال عثمان پاشا و سرنگون شدن پرچم عثمانیان ، مانند برق و باد در میان سپاهیان دو طرف پخش می شد ، ترکها با دیدن سر فرمانده خود بر روی نیزه ، روحیه خود را باخته و شیرازه کارشان از هم گسسته شد ، مدتی بدون هدف و سردرگم به مقاومتهائی دست می زدند که سودی برایشان نداشت و هر لحظه تفرقه و تشتت( اختلاف.پراکندگی) در میانشان نمایان تر می شد و در نهایت نیز مجبور به فرار از میدان جنگ شده و یا تن به اسارت می دادند ، از آنطرف نادر و سوارانش که توانسته بودند جبهه میانی دشمن را در هم بکوبند به کمک دیگر سپاهیان خود آمدند ، هوا هنوز روشن بود که سرنوشت جنگ با پیروزی سپاه ایران به پایان رسید با خاتمه جنگ ، نادر بر بلندی رفت تا پهنه میدان جنگ را بهتر بنگرد ، او دید سپاهیان ترک در حال فرار هستند و سپاهیان ایران از گوشه و کنار بدنبال آنانند ، در صحنه نبرد ، پیکرهای بی جان و سربازان زخمی دو طرف بر زمین افتاده و توان حرکت نداشتند و ناله می کردند ، اسبهای سرگردان و بی صاحب و سلاح ها و جنگ افزارهایی که دشت را پوشانده بود حالت غریبی به نادر دست داد ، بی آنکه خود بخواهد چشمانش بی اختیار پر از اشک شد ، سرداران با وفایش که پیرامون او ایستاده بودند ندانستند این گریه شوق است یا گریه اندوه ، در این هنگام نادر ناگهان فریاد زد دستور می دهم فراریان را تعقیب نکنید ، هرگز سربازی که سلاحش را بر زمین می گذارد را نکشید ، سواری که از اسبش فروافتاده را نکشید ، تا هوا تاریک نشده زخمی های ایرانی و ترک را از میدان بیرون ببرید و همه را مداوا کنید در این جنگ سی هزار تن از نیروهای ترک کشته و پنج هزار تن اسیر شدند و الباقی آنان نیز از صحنه نبرد گریختند نادر  بر بلندی قرار گرفت و گفت *همه اسرای جنگی از فردا آزادند که پیکر فرمانده بزرگ و دلاورشان را به بغداد برده و در جائی که شایسته مقام والای اوست ، بخاک بسپارند ، زخمی های شما که قدرت حرکت ندارند تا بهبودی کامل ، میهمان ما خواهند بود* با اتمام صحبت های نادر ، غریو شادی از حلقوم اسرای ترک به هوا برخاست و برای سلامتی سردار جوانمردی که آنان را از اسارت رهائی بخشیده ، دست به دعا برداشتند # دوستداران _ولايت https://eitaa.com/doostdaranvelayat