eitaa logo
دوستداران ولایت
1.1هزار دنبال‌کننده
24هزار عکس
19.6هزار ویدیو
65 فایل
صرفا جهت روشنگری،جهاد تبیین،بصیرت وآگاهی از برنامه های دشمن جهت آمادگی وتوانایی کافی درمقابله بانقشه های دشمنان دوستان عزیز،تبلیغات ارسال لینک ضدنظام وغیراخلاقی ممنوع می‌باشد کپی آزاد به شرط صلوات برمحمدو آل محمد(ص) لینک کانال @doostdaranvelayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده ترک برای سر این سردار لر ، پاداش قابل توجهی در نظر گرفته بود در بامداد سومین روز نادر در حالیکه هوا هنوز روشن نشده بود برای فریب دشمن دست به حملاتی محدود زد ، سرداران سپاه علیرضا پاشا که بعلت تاریکی هوا ، هنوز متوجه تغییر همه جانبه در سپاه ایران نشده بودند با همان آرایش روزهای قبلی خود و با اعتماد به نفسی که ناشی از پیروزی های دو روز قبل شان بود بی باکانه به دل سپاه ایران زدند که ناگهان با فریاد الله اکبر و فریادهای یامحمد و یا علی سپاه ایران تا آمدند که به خود بیایند از سه جناح مورد حمله ای سخت واقع ، و در نهایت نیز عاقبتی بجز سرهای شکافته و دست ها و کتف های قلم شده و شکم های دریده ، عایدشان نشد و لگد کوب سم اسب ها و چکمه های سربازان ایران گشتند ، در این هنگانه عظیم ، نادر همانند ببر خفته ای که دمش را لگد کرده باشند ، پیشاپیش سربازان خود مستقیما به قلب سپاه دشمن تاخته و با چرخش تبرزین معروفش از کشته عثمانیان ، پُشته می ساخت ، جنگ با شدت تمام تا یکساعت پس از اذان ظهر ادامه یافت و اینک آثار شکست در سپاه عثمانیان نمایان شده بود علیرضا پاشا که حیثیت جنگی خود را برباد رفته می دید برای دادن روحیه به سپاه خسته و درهم شکسته خود ، مانند نادر شخصا پا به میدان رزم نهاد ولی دیگر دیر شده بود و کار از کار گذشته بود ، او خیلی زود متوجه شد درگیری رو در رو با ایرانیان سودی ندارد لذا دستور عقب نشینی صادر کرد و سپاهیانش آرام آرام عقب نشستندنادر که منتظر چنین لحظه ای بود دستور داد ترکها را دنبال کرده و اجازه فرار به آنها ندهند ، نادر سپاه درهم شکسته عثمانی را با وارد کردن تلفات زیاد به آنان ، تا ارومیه تعقیب کرد ، علیرضا پاشا که مطمئن شده بود نادر با سماجت تمام حتی یک لحظه او را رها نخواهد کرد ناچار شد ارومیه را نیز رها کرده بداخل خاک عثمانی پناهنده شود ، در این میان حسینقلی خان زنگنه نزد نادر آمده و با اصرار اجازه خواست وی را در عمق خاک عثمانی نیز تعقیب کند که نادر ضمن قدردانی از او ، با خواسته او موافقت نکرده و دستور بازگشت وی را صادر کرد نادر بلافاصله به تحکیم استحکامات ارومیه پرداخته و با گماردن مرزبانهائی در آنجا بدون اینکه لحظه ای بیاساید با سپاه خود به سمت تبریز که هنوز در اشغال عثمانیان بود شتافت خبر شکست علیرضا پاشا به نیروهای مقیم عثمانی در تبریز رسیده بود ، لذا آنها بلافاصله دروازه های دژ تبریز را بسته و آماده نبرد شدند ، طبق معمولِ دیگر شهرهای آزاد شده ایران ، مردم غیور تبریز نیز ، که هفت سال پیش مردانه در مقابل ترکها ایستادگی کرده و بسیاری از جوانانشان بدست ترکها شربت مرگ نوشیده بودند ، این بار نیز آرام ننشسته و دست به ایجاد هسته های مقاومت کرده و پس از آن دست به شورشی گسترده زدند ، پاشای تبریز که از سوی دولت عثمانی گمارده شده بود مردی روشن بین و آینده نگر بود لذا صلاح خود و سپاهیانش را در مقاومت در مقابل نادر ندانست و دستور داد هر چه سریعتر ، تبریز را ترک و به استانبول بروند شتابزدگی تخلیه شهر چنان سراسیمه بود که ثروتمندان و تجار و بعضی مردم عادی اهل عثمانی که نتوانستند فرار کنند به خانه توانگران و دیگر افراد ایرانی رفتند و در آنجا پنهان شدند ، تبریزیان نیز با توجه به سابقه رفاقت چندین ساله ، جوانمردانه درخواست آنان را اجابت و پناهشان دادند پس از ورود سپاه ایران به تبریز ، مردم تبریز یکصدا یاشاسین ایران و یاشاسین نادر سر می دادند و در مسیر سربازان نادر ، گوسفند و گاو قربانی کرده و اسفند دود می کردند ، نادر دو روز در تبریز ماند و پس از سپردن شهر به کارگزار ایرانی خود برای بازپس گرفتن اردبیل و ماکو و مرند و خوی از عثمانیان ، به آن سو حرکت کرد دربار عثمانی که بشدت از شکست سردار معروف خود یکه خورده و بخشم آمده بود و در حضور سفرای اروپائی که در دربار آنان رفت و آمد داشتند خوار و خفیف شده بود سردار دیگری را بنام رستم پاشا که در جبهه اوکراین می جنگید را ، روانه جنگ با سپهسالار لشگر ایران نمود شهرهای اردبیل و خوی و مرند و ماکو ، با زد و خوردهایی نه چندان گسترده به تصرف درآمد و نادر حین پیشروی به سمت باکو ، با سپاه رستم پاشا مواجه و بدنبال آن ، جنگی سخت و هولناک در گرفت که در این میان ترکها با دادن تلفات زیاد ، شکست سختی خوردند و علاوه بر تجهیزات و غنائم بسیار ، عده زیادی از افسران و سربازانشان به اسارت سپاه ایران در آمدند ، هنوز خستگی این جنگ در تن نادر مانده بود که ناگهان پیکی از مشهد به چادر نادر آمده و نامه ای به وی داد ، چهره برافروخته و خشم آلود نادر ، پس از خواندن نامه حکایت از خطری بس بزرگ داشت