eitaa logo
دوستداران ولایت
1.1هزار دنبال‌کننده
24هزار عکس
19.6هزار ویدیو
65 فایل
صرفا جهت روشنگری،جهاد تبیین،بصیرت وآگاهی از برنامه های دشمن جهت آمادگی وتوانایی کافی درمقابله بانقشه های دشمنان دوستان عزیز،تبلیغات ارسال لینک ضدنظام وغیراخلاقی ممنوع می‌باشد کپی آزاد به شرط صلوات برمحمدو آل محمد(ص) لینک کانال @doostdaranvelayat
مشاهده در ایتا
دانلود
عکس العمل و سخنان اشرف به اطلاع شاه تهماسب رسید ، شاه ، سنگدل ترین جلاد خود را احضار و همگان دیدند چیزی در گوش او گفت که بجز آن دژخیم سنگدل ، کسی دستور شاه را نشنید اشرف با همان تن تب دار و حدقه چشمانش که اکنون ، چرکین نیز شده بود از بلندای داربست برج متحرک ، دستورات خود را به مدافعین می رساند که ناگهان متوجه سوزشی شدید در ناحیه قوزک پای خود شده و بدنبال آن پی برد که دژخیم شاه تهماسب در حال فرو کردن نِی به زیر پوست اوست ، اشرف که درد و سوزشی شدید را تحمل می کرد همچنان با صلابت ، غرور خود را حفظ می کرد و هیچ ناله و عکس العملی از خود بروز نمی داد ، دژخیم سنگدل لبهای خود را بر سرِ نِی گذاشت و شروع به دمیدن در آن کرد ، هوا به زیر پوست اشرف میرفت و پوست او را از بافت های زنده و زیرین بدنش جدا می کرد ، سوزش آنچنان شدید بود که تاب و توان و تحمل را از اشرف گرفت و به ناچار نعره ای از سرِ رنج و درد از عمق جان خود برآورد ، نعره های جانسوز اشرف با آه و فغان سرداران و سپاهیان وفادارش در کنار دژ شیراز درهم آمیخته شده و منظره ای بس دردناک بوجود آورده بود اما جلاد  با خونسردی کامل در حال کندن پوست قربانی و سرگرم کار خویش بود ، نعره های اشرف کم کم به ناله و پس از آن به زوزه مبدل و سرانجام خاموش شد ، در حالیکه اشرف هنوز زنده بود و همگان می دیدند که اشرف تبدیل به خیک باد بزرگی شده بود ، جلاد که تا این لحظه فقط نیمی از ماموریت خود را بانجام رسانیده بود دشنه خود را از کمر گشوده و اینک مانند قبل با خونسردی و مهارت تمام به کندن پوست اشرف مشغول شد ، مدت زمان زیادی نگذشته بود که پوست اشرف از نوک پا تا مغز سر بطور کامل کنده شد و سرتاپای بدن خون آلود و گوشتهای بی پوست بدنش در مقابل آفتاب سوزان شروع به خشک شدن کرد ، اشرف در حالیکه هنوز زنده و در حال نفس کشیدن بود اما دیگر رمقی حتی برای فریاد کشیدن نداشت دژخیم سنگدل بدستور شاه تهماسب پوست اشرف را پر از کاه کرد و به اصفهان فرستاد تا برای عبرت سایرین ، بر سر در بازار بزرگ اصفهان آویخته شود دیدن این همه بی رحمی و شقاوت بجای اینکه روحیه سرداران محاصره شده اشرف را ضعیف کند نتیجه معکوس داد و آنها تصمیم گرفتند تا واپسین لحظات مقاومت کرده و به شاه تهماسب بتازند ، دروازه های شهر را گشوده به سپاهیان شاه تهماسب تاخته و پس از زد و خوردی خونین و وارد کردن تلفات به آنان ، شب برای تجدید قوا به دژ شیراز بازگشتند مردم شیراز که اینک می دیدند اشرف کشته شده ، بنای مخالفت با سرداران اشغاگر اشرف گذاشته و با تجمع در مقابل مقر حکومتی شیراز خواستار تسلیم شهرشدند که البته بجز گلوله و نیزه های ماموران نصیبی عایدشان نشد ، بزرگان شهر که اینچنین دیدند مخفیانه پیکی نزد شاه تهماسب فرستاده و با اعلام وفاداری به وی ، دروازه های شهر را در یک اقدام هماهنگ بر روی سپاه شاه گشودند در بامداد روز بعد با هجوم سپاهیان شاهی بداخل شهر شیراز و همچنین حمایت مردمی از آنان در مقابل سربازان اشرف ، جنگ شهری هولناکی سرتاسر شهر را فراگرفت و سرانجام با هلاکت بسیاری از سربازان اشرف و تسلیم عده اندکی که به اسارت درآمدند ، شهر شیراز آزاد شد ، شاه تهماسب پس از باز پس گیری شیراز ، پیروزمندانه به اصفهان بازگشت خبر ورود پیروزمندانه شاه در اصفهان پیچید ، مردمی که تا دیروز پس از پیروزی محمود افغان ، شاه سلطان حسین را نفرین می کردند و از بی لیاقتی بی عرضگی وی شکایت داشتند و به وی ناسزا می گفتند اینک در مساجد با برپائی مراسم‌ سوگواری بر سر وسینه خود می زدند و هزاران صفت نیک و پسندیده به او نسبت می دادند و به نیکی از او یاد می کردند در چنین اوضاع و احوال ، نادر نیز وارد دربار اصفهان شد ، شاه تهماسب با دیدن نادر از تخت سلطنت که آنرا مدیون نادر می دانست پائین آمده و او را درآغوش گرفته و برای قدردانی از نادر و ارتقاء مقام و جایگاه وی ، خواهر خود را به همسری وی درآورد و از او خواست وزارت جنگ را در اصفهان بعهده گرفته و به اصلاح امور بپردازد ، اما نادر در همان جلسه نخست با شاه تهماسب به او پیشنهاد کرد با اعزام پیک حکومتی به حاکم عثمانی همدان بنام عثمان نعیم پاشا ، اولتیماتوم دهد که بایستی ظرف یکهفته همدان را تخلیه نماید چند روز بعد نادر در حالیکه سپاه خود را آراسته بود مجددا به حضور شاه تهماسب رسیده و درخواست کرد به جنگ حاکم عثمانی همدان برود ، شاه با تعجب به نادر گفت ، پیک ما هنوز به همدان نیز نرسیده ، اجازه بده پس از پاسخ به اولتیماتوم ما به آنجا میرویم نادر گفت پاسخ عثمانیان منفی است ، لذاقبل از هرعکس العمل از سوی آنان باید به آنان حمله کنیم ، شاه اجازه حمله را صادر کرد و نادر همان روز با سی هزار جنگجوبسوی همدان رهسپار شد