#زندگینامهنادرشاه_افشار
#پسرشمشیرفرزنددرگز
#ادامهقسمتپنجاهونهم
#ایپزود دوم
دژخیم که مات و مبهوت ، چشم به دهان نادر دوخته بود خواست بیرون برود که نادر به او گفت ، هر پدر سوخته و مفت خور دیگری هم که هنگام مجازات رضاقلی حضور داشته را هم بگیر و همه را بسته به میل خودت از نفس کشیدن محروم کن ، من دیگر نمیخواهم ریخت نحس و پلید هیچکدام از آنها را ببینم ، نادر باز هم شراب خواست و باز هم باده می نوشید ، چهره رضاقلی حتی برای یک لحظه از نظرش محو نمی شد
دژخیم با دریافت فرمان نادر ، مانند گرگی که به گله گوسفندان می زند بهمراه فرمانده گارد شاهی به سراغ تک تک افراد حاضر در مجازاتگاه رضاقلی می رفت و بیدرنگ سر از بدن آنان جدا می کرد ، با غروب خورشید در آن روز هولناک ، خورشید عمر بسیاری از درباریان نیز غروب کرد و یک به یک ، شربت تلخ مرگ را چشیدند ، شب هنگام دژخیم گزارش عملکرد خود را با اسامی افرادی که جانشان را گرفته بود ، تقدیم نادر کرد
در میان این همه جنایت های هولناکی که از نادر سر زد ، شگفتی آور آن بود در میان همه کسانی که در فهرست دستور اعدام نادر بودند حتی نام یک تن از سرداران و فرماندهان ارتش ، مشاهده نمی شد و در این میان فقط درباریان درو شدند
در آن شب غم انگیز ، نادر همانطور که بر روی تخت خود درازکش بود بطور غیر معمول ، از دو سوی چشمانش اشک جاری شد ، تجسم چهره پسر ناکامش او را تا سر حد دیوانگی ، به مرز جنون رسانیده بود ، آرام آرام صدای گریستن او بلند و بلندتر می شد و بدنبال آن با صدای بلند ، های های می گریست ، نگهبانان و پرده داران ، با تعجب صدای ناله های حسرت آلود او را می شنیدند ولی جرات داخل شدن نداشتند
مدتی به همین حال گذشت ، صدای گریستن نادر ، آهسته و آهسته تر شد تا اینکه پس از چند روز بی خوابی مداوم ، به خوابی عمیق فرو رفت ، خبر خوابیدن نادر به درباریان رسید ، همگی شادمان شدند و دانستند حداقل در آن شب ، خون کسی بر زمین نخواهد ریخت
در آوردن چشم که کاری قبیح و ناروا میباشد از دیر باز تا کنون در ایرانیان مرسوم بوده و هست گاهی بادستان کثیف جلادی که جیره خوار و نوکر پادشاه بوده انجام میشد و گاهی هم توسط تفنگهای ساچمه ای 😭😭
#دوستداران_ولایت
@doostdaranvelayat
https://eitaa.com/doostdaranvelayat