♦️ داشتیم از جلوی بیمارستان بوعلی میگذشتیم، گفتم: «علی آقا، تا چند ماه دیگه بچهمون اینجا به دنیا میآد»
😳با تعجب پرسید: «اینجا؟!»
👈گفتم: «خُب، آخه اینجا بیمارستان خصوصیه، بهترین بیمارستان همدانه»
❌علی سرعت ماشین را کم کرد و گفت: «نه، ما به بیمارستانی میریم که #مستضعفین اونجا میرن. اینجا مال پولداراست. همه کس وُسعش نمیرسه بیاد اینجا.»
👈توی ماه هشتم بارداری بودم و حالم اصلاً خوب نبود. عصر پنجشنبه دهم دیماه 1366 بود. وقت و بیوقت درد میآمد به سراغم. وصیّت علی آقا را به همه گفته بودم.
آن روزها خانه مادرشوهرم پُر از مهمان بود و دوروبَرمان شلوغ. مادر هم آنجا بود. تا گفتم حالم خوب نیست، ماشین گرفت و به بیمارستان فاطمیه، که #بیمارستانی_دولتی بود، رفتیم.
📢 همین که وارد بیمارستان شدیم، خبر مثل بمب همه جا صدا کرد: «بچه شهید چیتسازیان داره به دنیا میآد.»
😔 کارکنان بیمارستان به هول و ولا افتاده بودند. دوروبَرم پُر شده بود از پرستار و دکتر. خیلی زود خبر توی شهر پخش شد. مردم به بیمارستان تلفن میزدند و احوال من و بچه را میپرسیدند....
از کتاب #گلستان_یازدهم
@doosti_ba_ketab