eitaa logo
📚 دوستی با کتاب 📚
370 دنبال‌کننده
246 عکس
24 ویدیو
19 فایل
✅ معرفی کتابهای خوب ✅ گزیده هایی از کتاب ها ✅ مسابقه کتابخوانی 📚هدف این کانال، دوستی با کتاب است📚 🌱 ارتباط با ما 👈 @sahour
مشاهده در ایتا
دانلود
📌زندان شماره ۲، بند شماره ۴ 🟢 ضرب الاجل تعیین شده رو به پایان بود و ما خود را برای اعتصاب غذا آماده می کردیم که سرگرد تیموری آمد و گفت که فکر نکنید ما از ضرب الاجل و تهدید شما ترسیدیم، بلکه به خاطر جا و فضایی که ایجاد شده شما را از اینجا به زندان شماره ۳ می بریم ، ولی باید سه نفر به بند ۴ زندان شماره ۲ بروند . به این ترتیب من به همراه دو نفر دیگر از دوستان به بند 4 زندان شماره ۲ رفتیم و بقیه را به زندان شماره ۳ بردند. 🔴 قبل از ما رهبر و هفت نفر از بچه های دفتر مرکزی حزب را به این بند آورده بودند، آیت الله محی الدین انواری ، حجت الاسلام شیخ فضل الله محلاتی و حاج علی نوروزی از دیگر زندانیان این بند بودند که کاملا در جریان مخالفت و مقاومت ما در زندان شماره ۱ قرار داشتند. وقتی ما وارد بند شدیم با استقبال گرمی مواجه شدیم و با دیدن بچه های حزب و زنده بودن آقای بجنوردی خیلی خوشحال شدیم . بند ۴ زندان شماره ۲ از نظر زندگی جایی سخت و بدون امکانات بود. تنها امکان مالی همان ۱۲ ریالی بود که به هر زندانی می دادند تا با آن غذا تهیه کند، البته به هر نفر هر روز ۲ عدد نان نیز می دادند. 🟡 امورات زندانیان به سختی می گذشت. به دلیل محدودیت روزهای ملاقات و همچنین عدم تمکن مالی ملاقات کنندگان ، امکان دریافت کمک از آنها نبود. ضمنا اگر امکان دریافت چنین کمکی هم بود ما دریافت و طلب آن را دور از شأن خود می دانستیم . اوقات ما در آنجا صرف حضور در کلاس های دینی و مذهبی و ورزش می شد. 🟣 آیت الله محی الدین انواری کلاس هایی در اتاق خود برگزار می کرد که من هر روز در کلاس های عمومی بعد از نماز صبح حاضر می شدم. برخی دوستان هم در کلاس های تخصصی فقه و حوزوی وی شرکت می کردند . 🔸(آیت الله محی الدین انواری متولد ۱۳۰۵ در همدان ، از پایه گذاران هسته روحانیت هیئت های مؤتلفه اسلامی است که پس از اعدام انقلاب حسنعلی منصور دستگیر و به ۱۰ سال زندان محکوم شد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و مدتی هم نماینده حضرت امام (ره) در شهربانی بود. وی اکنون از اعضای مرکزی جامعه روحانیت مبارز می باشد. ) 🔵آیت الله انواری که از نزدیک شاهد تنگناهای مالی و مشکلات غذایی ما بود در نامه ای به آیت الله میلانی شرایط ما را تشریح کرد و در آن قید کرد که البته اینها حاضر به دریافت کمک از دیگران نیستند و عزت نفس خود را نمی شکنند . پس از چندی آیت الله میلانی مبلغ هفت هزار تومان برای کمک به زندانیان فرستاد. آقای انواری ما را صدا کرد و گفت که خبر شرایط بد زندگی شما را خدمت آیت الله میلانی برده اند و او هم برای گشایش و کمک هفت هزار تومان برایتان فرستاده است . طبیعی بود که ما از پذیرش آن سر باز زدیم. آقای انواری در مقابل واکنش ما گفت که ایشان مرجع تقلید است و رد کردن کمک ایشان صحیح نیست، دلایل دیگری نیز ارائه کرد، ما آن را پذیرفتیم اما مشروط به این که این پول در دست وی باقی بماند تا هر وقت با کسری مواجه شدیم او به تدریج در اختیارمان قرار دهد. 🟠 یکی از اوقات مفرح زندانیان زمانی بود که به ورزش می پرداختند و روحیه خود را با ورزش شاداب نگه می داشتند. البته اصلی ترین ورزش در آنجا با توجه به شرایط و امکانات تنها والیبال بود. من نیز به دلیل این که قبلا معلم ورزش بودم این فرصت ها را از دست نمی دادم و به صورت حرفه ای ورزش می کردم. 🟢 از مسائل ناراحت کننده و آزار دهنده برای من پخش موسیقی مبتذل در فضای زندان بود. در این میان نسبت به صدای مسحور کننده یکی از خوانندگان زن بسیار حساس شده بودم. روزی تصمیم گرفتم که چند رادیوی زندان را در هم بشکنم و خرد کنم. لذا با آقای نور صادقی مشورت کردم. او مخالفت کرد و گفت که فایده ای ندارد . 🔹(سید علی نور صادقی پسر عموی سید محمد میر محمد صادقی است. او از افراد کمیته مرکزی حزب ملل اسلامی محسوب می شد. هنگام دستگیری دانشجوی رشته فیزیک بود. او در دادگاه بدوی به حبس ابد و در دادگاه تجدید نظر به ۱۵ سال زندان محکوم شد. بعدها با یک درجه تخفیف و پس از گذر از ۸ سال زندان آزاد شد. او در مدت محکومیت خود چند بار به زندان های مختلف از جمله زندان شهرستان رشت تبعید شد.) https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
🔴 به وی گفتم حداقل نتیجه این است که بعد از درگیری و از بین رفتن رادیوها مرا به جای دیگر تبعید خواهند کرد و دیگر اینجا نخواهم بود تا این صدای نفرین شده را بشنوم. او گفت که هر جا بروی و تبعید شوی همین شرایط است. 🟡 فردای این گفتگو بعد از نماز صبح آیت الله انواری رو به من کرد و گفت: " احمد! این چه کاری است که تو می خواهی بکنی؟" گفتم که کدام کار؟ گفت: " آقای نور صادقی به من گفته است که تو می خواهی چه کار کنی " دیدم وی از همه چیز مطلع است و انکار آن فایده ای ندارد. شروع کردم به توضیح دادن و دلیل آوردن. حاج آقا گفت: " کار شما، کار بسیار بدی است. مطمئن باش شما به خاطر این که از سر اجبار و بدون میل شخصی آن را گوش می دهید گناه نمی کنید." 🟣 حاج آقا نیمی از وقت کلاس را به صحبت در این خصوص پرداخت. وی گفت که حتی اگر شنیدن این صدا لذتی هم داشته باشد چون شنیدن آن نه از روی میل بلکه از سر اجبار است گناهی ندارد. به این ترتیب با دریافت نظر آیت الله انواری از این کار و تصمیم صرف نظر کردم. 🟢 در زندان گاهی ناخواسته برای بچه ها مشکل پیش می آمد که با دشواری قابل رفع و رجوع بود. از جمله فردی معروف به امیر موبور یا امیر موزرد از بچه محل های آقای امیر سرحدی زاده بود که در زندان عادی به سر می برد. او از طریق نظافتچی با بند ما ارتباط برقرار کرد و خبرهایی به آنجا آورد. در این میان ارتباط وی با مرحوم ناصر نراقی عمیق شد. 🔸(ناصر نراقی رحمة الله عليه فرزند اصغر متولد سال ۱۳۲۲ توانست با چالاکی از حلقه محاصره نیروهای نظامی در کوههای شاه آباد بگریزد. ولی متأسفانه در روزهای بعد هنگامی که به مدرسه رفته بود شناسایی و دستگیر شد. او در دادگاه به ۸ سال زندان محکوم شد. وی فردی بسیار متدین و مؤمن و از سلامت روحی و نفسانی خوبی برخوردار بود و به مبارزه علاقه وافری داشت. او پس از آزادی از زندان به سازمان مجاهدین خلق پیوست ولی در سال ۱۳۵۶ پس از علنی شدن انحرافات ایدئولوژیک آن از سازمان کناره گرفت.) 🔵 رفته رفته آنها با هم صمیمیت و رفاقت یافتند. یک روز امیر موبور برای ناصر پیغام فرستاد که من می خواهم یک جفت کفش بیاورم ولی می ترسم که مأمورین آن را پاره کنند و تختش را در بیاورند. چون تو زندانی سیاسی هستی اگر آن را بیاوری مشکلی پیش نمی آید . ناصر نراقی پذیرفت و یک جفت کفش را که مادر امیر موبور آورده بود گرفت و بعد به سلامت به امیر رساند . 🔴 دو روز بعد چند مأمور با امیر موزرد به بند ما وارد شدند. از سر و صورت امیر معلوم بود که کتک زیادی خورده است. او وقتی به ناصر رسید گفت: " ناصر نراقی اینه!" قضایا برای ما گنگ و مبهم بود. از مأمورین سؤال کردیم ولی جواب مشخصی ندادند. ناصر را با خود به زیر هشت بردند . 🔸(زیر هشت:مکانی که دفتر و تشکیلات اداری و بازجویی زندان در آن قرار داشت و مقر زندانبانان بود) 🟡 پس از چند ساعت مشخص شد که امیر موزرد از سادگی و صداقت ناصر سوءاستفاده کرده است. گویا مأمورین دو روز پس از ورود کفش ها متوجه وجود مواد مخدر (هروئین) در سطح زندان می شوند که پس از تحقیق و جستجو به امیر موزرد می رسند. پس از روشن شدن قضایا با بچه ها به سراغ مأمورین و مسئولین زندان رفتیم و گفتیم که ناصر هیچ اطلاعی از وجود مواد مخدر در کفش نداشته و تنها قصد او این بوده که کمکی به امیر کرده باشد. بعد کمی هم تقصیر را معطوف به خودشان کردیم که چرا کنترل لازم را به عمل نیاورده اند و در نهایت تهدید کردیم که اگر با ناصر برخورد کنید و او را به انفرادی ببرید و یا تبعیدش کنید ما هم از خود عکس العمل نشان خواهیم داد ، بالاخره با گفتگو و مذاکره بیشتر ناصر از این مخمصه نجات یافت. 🟣 در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۴ خبر آوردند که با تلاش پیگیر خانواده آقای موسوی بجنوردی و وساطت آیت الله حکیم حکم اعدام وی با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شده است. به این ترتیب خیال ما آسوده شد که او هم زنده خواهد ماند. https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌زندان شماره ۳ 🟠 بعد از گذشت حدود 2 ماه مرا هم به زندان شماره ۳ نزد سایر زندانیان سیاسی حزب ملل اسلامی بردند. در این زندان به خاطر حضور دوستان و سیاسی بودن آن با مشکلات کمتری مواجه بودیم. آنچه که گفتنی است حکایت هایی از صبر و انتظار افتخار آمیز بچه هاست. 🔵 شب و روزهای زندان وضعیت یکنواختی داشت و ما برای گریز از آن تمام ساعات و لحظات خود را به صورت منظم برنامه ریزی کرده بودیم. به جرأت می توان گفت که ما در این زندان وقت تلف شده ای نداشتیم. از بامداد تا شامگاه اوقات مان با عبادت، دعا، کلاس ، بحث ، ورزش ، تعامل و تحلیل اخبار، نظافت و ... می گذشت. آقای انواری به دو شکل عمومی و تخصصی کلاس فقه و اصول گذاشته بود و آقای حجتی کرمانی نیز به تفسیر قرآن می پرداخت. 🔴 از زیباترین صحنه های این روزها نمازهای جماعتی بود که در اتاق های آیت الله انواری و حجت الاسلام حجتی کرمانی بر پا می شد. مراسم مذهبی و ملی، مجالس دعا و ذکر نیز در جای خود برگزار می شد. مراسم دعای توسل و دعای کمیل هر هفته با مداحی دوستان به ویژه اکبر صلاحمند و محمد باقر صنوبری و محسن حاجی مهدی و خطابه های آقای حجتی کرمانی دنبال می شد. 🟡 در عید نوروز برای دیدار خانواده ها با زندانیان روز خاصی را تعیین کردند و اجازه دادند که فرزندان زیر ۱۲ سال را با خود به همراه بیاورند. اگر چه من در آن زمان متأهل و صاحب فرزند نبودم ولی توانستم برادرزاده و خواهر زاده هایم را ملاقات کنم. 🟣 ما برای فرا رسیدن چنین روزی سر از پا نمی شناختیم. از یک هفته جلوتر با آماده و نظافت کردن ساختمان و زینت آن با بادکنک و کاغذ رنگی به استقبال این روز رفتیم. حتی غذای مناسب برای میهمانان تدارک دیده بودیم. آن یک هفته پر بو. از جنب و جوش و حیات و شادی. آن روز روزی فراموش نشدنی برای تمام زندانیان بود. یادم هست در اولین عید زندان دکتر رضا منصوری که در آن زمان حدود ۱۶ سال سن داشت. توانسته بود به خاطر جثه کوچک و جسم نحیف خود را به جای بچه های ۱۲ ساله جا زده و به ملاقات دو برادرش (جواد و احمد ) بیاید. ضمنا او با زیرکی تمام یک دوربین عکاسی را به عنوان اسباب بازی وارد زندان کرد و از عده زیادی از زندانیان به ویژه یاران حزب ملل عکس گرفت. 🔸(دکتر محمد رضا منصوری فرزند ماشاء الله در سال ۱۳۳۰ در تهران متولد شد. او فعالیت مذهبی و سیاسی خود را از سنین کودکی در سال های ۴٠ و ۴۱ با حضور در هیئت محبان الحسین آغاز کرد. علاقه او به فعالیت های سیاسی با دستگیری برادرانش (جواد و احمد) مضاعف شد. وی در سال ۱۳۴۹ در دانشگاه تهران پذیرفت شد و در رشته پزشکی به تحصیل پرداخت. وی فعالیت های خود را در انجمن اسلامی دانشکده پی گرفت. در بهمن ماه سال ۱۳۵۳ در حالی که دانشجوی سال چهارم پزشکی بود به خاطر اعترافات فردی مبنی بر ارتباط او با علیرضا سیاسی آشتیانی توسط ساواک دستگیر و حدود چهار ماه در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری شکنجه شد. او پس از محاکمه در دادگاه به زندان ابد محکوم و به زندان قصر منتقل گشت ... سرانجام در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۱ دی ماه سال ۵٧ آزاد شد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحصیلات خود را ادامه داد و توانست در رشته چشم پزشکی متخصص شود.) 🟢 آنچه که در روز ویژه ملاقات با خانواده ها به چشم می خورد حضور فرزندان دختر زندانیان بود. فرزندان افراد گروه مسلمان همه با روسری و حجاب و فرزندان گروه های مارکسیست بدون حجاب بودند .
🔵 وضعیت غذای زندان شماره ۳ خوب نبود. از نظر اندازه در حدی نبود که افراد را سیر کند. برخی دوستان به خاطر این که غذای زیادی بخورند خود را به مریضی می زدند. چرا که به بیماران غذای بیشتری می دادند. در این میان افراد که کم غذا بودند در چشم دیگران عزیز و دوست داشتنی می شدند. مثلا بین من و علیرضا سپاسی آشتیانی برای نشستن در کنار محمد پیران که کم غذا بود همیشه رقابت پیش می آمد. در این زندان ما خود غذا می پختیم. حاج مهدی عراقی رهبر و پیشرو در این کار بود. او خشکه مواد غذایی را از بیرون تهیه و با کمک دیگر افراد طبخ می کرد. پول این کار بیشتر از محل ۳۶۰ ریالی که در ماه مسئولین زندان به هر زندانی به جای غذا می دادند تأمین می شد. به یاد دارم که حاج هاشم امانی و حاج حبیب الله عسگر اولادی در ظرف های بزرگ رویی روغن داغ کرده و سیب زمینی و پیاز سرخ می کردند. ما نیز گاهی تا ساعت ۱ شب در حال پاک کردن لوبيا ، عدس ، برنج و ... بودیم . 🔴 گاهی ابوالقاسم سرحدی زاده با این که نوبتش نبود به نزد آنها که نوبت شان بود می رفت و تا ساعت ۱ بعد از نیمه شب با آنها بیدار می ماند. گپ می زد و کار می کرد . 🔸(ابوالقاسم سرحدی زاده فرزند علی اکبر متولد ۱۳۲۴ تهران ، او فعالیت های مذهبی سیاسی خود را با حضور در مجالس سخنرانی و وعظ در مساجد شروع کرد. او ضمن ارتباط با دوستان و معلمین مذهبی، تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را به پایان رساند. قبل از واقعه ۱۵ خرداد به حزب ملل اسلامی دعوت شد. او پس از دستگیری در مهر سال ۴۴ در دادگاه تجدید نظر به زندان ابد محکوم شد و بعدها با یک درجه تخفیف محکومیت او به ۱۵ سال زندان تبدیل شد و در سال ۱۳۵۷ آزاد شد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیت ها و سمت های مختلف قرار گرفت از جمله : همکاری با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عضو شورای سرپرستی و قائم مقام بنیاد مستضعفان و جانبازان، ریاست شورای سرپرستی زندان ها، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی ، سرپرستی روزنامه صبح آزادگان ، وزیر کار در کابینه مهندس میر حسین موسوی، به مدت ۶ سال نماینده مردم تهران در دور سوم و پنجم و ششم مجلس شورای اسلامی، عضو مرکزی خانه کارگر، رئیس هیئت مدیره اتاق تعاون جمهوری اسلامی، رئیس هیئت مدیره اتحاديه امكان، مشاور رئیس جمهور در امور کار و کارگری و ...)
🟡از آنجا که از طرف مسئولین زندان ، کسی برای نظافت بندها و قسمت های مختلف تعیین نشده بود، خود بچه ها به نوبت در امر نظافت و بهداشت محیط زندان شرکت می کردند . ورزش هم از برنامه های همیشگی بچه ها بود. برنامه های منظم ورزش نقش عمده و زیادی در خروج افراد از رخوت و سستی داشت. گاهی ورزش به عرصه و کارزارهای سیاسی مبدل می شد. من در ورزش تنیس روی میز ضعیف بودم و با این حال روزی با پرویز نیکخواه مسابقه پینگ پنگ دادیم، او در این ورزش تبحر و ممارست زیادی داشت و توانست مرا به سه گیم پی در پی شکست دهد. پیروزی وی موجب خوشحالی و مسرت فراوان مارکسیست ها شد. ولی در مرحله دیگری در مسابقه با آقای ابوالقاسم سرحدی زاده شکست سختی خورد. در زندان در این ورزش کسی به پای او نمی رسید. سرحدی زاده به نیکخواه گفت که در مجموع سه گیم هر وقت پنج امتیاز به دست آوردی، تو برنده هستی، ولی نیکخواه در کل سه گیم نتوانست به این امتیاز شرط شده برسد. این شکست برای مارکسیست ها گران آمد و آنها را ناراحت کرد و به طریقی جبران شکست مرا کرد. 🟣 ورزش کشتی نیز با انداختن تشک هایی در اتاق ها به سرپرستی مهندس سیفیان دنبال می شد. از مارکسیست ها فردی به نام عمویی و از مسلمانها من و آقای سرحدی زاده در ورزش والیبال در سطح زندان مطرح بودیم، هرگاه من و سرحدی زاده در یک تیم قرار می گرفتیم برد بچه مسلمان ها از مارکسیست ها قطعی بود. گاهی ما تعصب زیادی در این بازی ها نشان می دادیم و می پنداشتیم که ایمان در برابر کفر ایستاده است. 🟠 زندان در این دوره برای برخی دوره سازندگی و رشد بود و آنها توانستند دروس حوزوی خود را پی گرفته و به جایی برسانند ، آقای جواد منصوری و احمد منصوری نیز توانستند تحصیلات متوسطه خود را در زندان به اتمام برسانند و دیپلم بگیرند . 🔹(احمد منصوری فرزند ماشاء الله در سال ۱۳۲۹ در شهر کاشان متولد شد. او پس از مهاجرت خانواده به تهران تحصیلات ابتدایی را در دبستان نوشیروان به پایان رساند و برای طی تحصیلات متوسطه وارد مدرسه علوی شد و از سال ۱۳۴۰ در جلسات انجمن اسلامی دانش آموزان که در منزل آقا لطف الله میثمی تشکیل می شد شرکت کرد. او مدت کوتاهی نیز به کلاس های انجمن حجتیه رفت ولی به خاطر حضور در فعالیت های سیاسی از آنها کناره گیری کرد. بعد به همراه برادرش جواد به حزب ملل اسلامی دعوت می شود. پس از کشف حزب در مهر سال 42 دستگیر و به 2 سال زندان محکوم شد و توانست در زندان دیپلم خود را بگیرد . او پس از مدتی در ۲۹ اسفند سال ۴۷ از زندان آزاد شد و در سال ۴۸ در رشته علوم اداری در دانشگاه تهران قبول شد و به تحصیلات عالیه پرداخت. او در خرداد سال ۵۲ توسط کمیته مشترک ضد خرابکاری مجددا دستگیر و پس از حدود ۲۰ روز آزاد شد. احمد منصوری در بهمن سال ۵۲ از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. در تیرماه سال ۵۳ که برای بار سوم دستگیر گشت و چون دعوت ساواک را برای همکاری نپذيرفت زندانی شد و سرانجام در آبان سال ۵۷ آزاد شد. احمد منصوری چون دیگر برادرهایش ( جواد و رضا ) زحمات و رنج های بسیاری برای مبارزه با رژیم طاغوت متحمل شد و در این راه ثابت قدم و استوار ماند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز خود را وقف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ساخت)
📌 جامعه اسلامی و کمون مارکسیستی در زندان 🟢آنچه که در زندان شماره ۳ وجود داشت ، تصویری از یک جامعه اسلامی بود ، هر کس هر چه را برای خود می خواست برای دیگری نیز می خواست و آنچه را که برای خود نمی پسندید برای دیگری هم نمی پسندید. برادری و یگانگی در تمام سطوح دیده می شد. از نظر مالی هیچ وابستگی برای زندانی نبود ، زیرا که او هر چه داشت با برادران خود تقسیم می کرد و اگر کسری هم داشت از آنها دریافت می کرد و این همان مدینه فاضله ای بود که سال ها به دنبالش بودیم 🔴 زندان فرصتی بود که اندیشه جامعه اسلامی را آزمایش کنیم و آن را تحقق بخشیم. جامعه اسلامی یک آرمان و یک هدف بود و زندان محل تجربه آن . حزب ملل اسلامی با 55 یار خود با پیشکسوتان هیئت های مؤتلفه در هم آمیخته و جامعه را در برابر کمون مارکسیست ها عینیت بخشیدند. جامعه اسلامی یک هیئت اجرایی داشت که هر دو ماه یک بار به واسطه یک انتخابات تعیین می شدند. این هیئت دارای 5 عضو بود که هر یک طی مسئولیت هایی به مسائل مالی اعضا، تهیه غذا و مایحتاج ، نظافت ، کسب اخبار ، برخورد با مسئولین زندان ، برخورد با سایر گروه ها و .... رسیدگی می کردند . در جامعه اسلامی دخل و خرج مشترک بود. پول هایی را که از زندان (۳۶ تومان در ماه) یا از ملاقات کنندگان می گرفتند درون یک چمدان می ریختند. اسامی افراد عضو به ترتیب روی این چمدان نوشته شده بود . 🔵 در اول ماه هر کسی به آن مراجعه و جلو اسمش علامت ❌ می گذاشتند. از محل جمع آوری این پول ها ، مواد اولیه و سایر اقلام مورد نیاز اعضا و زندانیان تهیه می شد. در نوبتی که من و شهید عراقی در این هیئت انتخاب شدیم. هیئت ۱۸۰۰ تومان بدهی داشت که ما توانستیم با به کارگیری برنامه ای سخت و ریاضتمندانه ظرف چهار ماه آن را پرداخته و بعد وضعیت غذا را بهبود دهیم . 🟡 مارکسیست ها مشتمل بر توده ای ها و گروه نیکخواه بودند که در کمون کاری مشابه انجام داده بودند و به صورت هفتگی یا ماهیانه از اعضای خود مبالغی متفاوت تحت عناوین مختلف از جمله حق عضویت جمع کرده و صرف امور مربوط به اعضای خود می کردند . 🔸(گروه نیکخواه، موسوم به "يوش" شامل افرادی چون پرویز نیکخواه (رهبر گروه)، مهندس احمد منصوری مقدم، مهندس منصور پور کاشانی و ... با مرام و رویه ای مارکسیستی مائوئیستی به بهانه دخالت در حادثه ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ و ترور شاه دستگیر شده بودند. اما حقیقت قضیه این نبود ، چرا که رضا شمس آبادی سرباز گارد شاهنشاهی از اعضای حزب مردم ایران شاخه کاشان بوده است و تحت تأثیر افکار افراد دیگر حزب چون حسن شريف و احمد کامرانی تصمیم فردی بر ترور شاه می گیرد . و چون احمد کامرانی با گروه يوش ارتباطاتی داشته آنها را هم از این عمل مطلع می کند که با مخالفت نیکخواه مواجه می شود. ولی با این حال رژیم پهلوی به خاطر مرام کمونیستی گروه نیکخواه با اتصاف این حادثه به آنها و در یک اقدام تبلیغی سعی بر بهره برداری سیاسی می کند. "یوش" نام روستایی در شمال ایران است که زادگاه نیما یوشیج نیز به شمار می رود. گروه نیکخواه شرکتی را به این نام ایجاد کرده و تحت لوای آن به فعالیت های سیاسی خود می پرداختند.) 🟣 مسلمان ها، مارکسیست ها را نجس می دانستند و در روابط خود با آنها رعایت طهارت را می کردند. این امر خوشایند مارکسیست ها نبود. آنها نیز برای تلافی در مواقع گوناگون مسلمان ها را اذیت و آزار می کردند. در حمام به روی مسلمان ها آب می پاشیدند و یا رعایت بهداشت و نظافت را در توالت ها و دستشویی ها نمی کردند. حتی به صورت ایستاده در آفتابه ادرار می کردند. البته گاهی بین این دو طیف در بعضی حرکت ها و فعالیت ها، هماهنگی و مشارکت بود. 🟠 به یاد دارم یک روز صبح آقای صنوبری که در حیاط زندان خوابیده بود توسط مأموری از خواب با حالت عصبانی بیدار شد. در نتیجه سیلی محکمی در گوش مأمور نواخت و بعد با هم درگیر شدند. مأمورین دیگر نیز دخالت کردند. نزاع بین بچه مسلمان ها و آنها بالا گرفت. مارکسیست ها نیز به حمایت از مسلمان ها وارد عرصه شدند، پس از شدت گرفتن دعوا کماندوها نیز وارد صحنه شدند. مسلمان ها از چاقو و مارکسیست ها از تیزی استفاده کردند. این ماجرا سرانجام با دستگیری چند نفر و فرستادن آنها به زندان انفرادی به پایان رسید . 🔹(چاقوی در اختیار مسلمان ها از بیرون زندان و در داخل گونی برنج و يا حلب روغن و نظایر آن به داخل زندان وارد شده بود) 🔸(زندانیان با سائیدن سنگ و شیشه و حتی آهن ، اشیاء تیز و برنده ای درست می کردند که اصطلاحا به آن " تیزی " می گفتند که گاه بسیار خطرناک بود)
🟣برای حفظ امید و گریز از یکنواختی و پویایی و احیای روحیه زندانیان، گاهی شایعه فرار از زندان می پراکندیم. با این که فرار از زندان شماره ۳ به خاطر وجود درهای متعدد، دیوارهای بلند و کثرت نگهبانان امری محال بود، ولی مسئولین و مأمورین زندان آن را جدی می گرفتند. چند روزی نمی گذاشتند که بچه ها در حیاط بخوابند. از اول غروب همه را به بندها می بردند. 🟠روزی مارکسیست ها در کمون تصمیم گرفتند برای زندان تلویزیون بخرند. آنها این تصمیم را با مسلمان ها در میان گذاشته و آنها را نیز به مشارکت در این کار ترغیب کردند. هیئت اصلی جامعه اسلامی شروع کرد به جمع آوری پول از بچه ها، برخی می پذیرفتند و کمک می کردند و برخی هم نه . آنها که موافق با این امر نبودند استدلال می کردند که تلویزیون موجب اشتغال فکری و ذهنی کاذب برای بچه ها می شود، آنها را از مطالعه و اندیشیدن باز می دارد. آنها که موافق بودند می گفتند ما فقط برنامه های آموزنده را نگاه می کنیم و از پخش و تماشای برنامه های منفی و مخرب با کنترل و مراقبت جلوگیری می کنیم . 🔴 من معتقد بودم که این کنترل و مراقبت امکان پذیر نیست و بهتر است که از اول پی اش نرویم، هر چه در مخالفت با این عمل صحبت کردیم نتیجه ای نداد، تا این که یک روز اعلام کردم که من هم موافق خرید تلویزیون هستم . دوستانی که متعجب بودند علت تغییر رأیم را پرسیدند، گفتم : " شما چه کار دارید، من منتظرم که تلویزیون وارد زندان شود. آن وقت با زور و با پاره آجر مسئله را حل می کنم و این کار نیاز به این همه بحث ندارد. فقط باید خود را برای چند روز انفرادی آماده کنم. اهل خسارت دادن هم که نیستم ." 🟡 حرف های من به گوش هواداران و موافقان رسید. آنها جا زده و چند روز خرید خود را به تعویق انداختند. آنها به سراغم آمدند و گفتند که این نظر جامعه اسلامی است و ما باید از آن تبعیت کنیم. به آنها گفتم که تبعیت من از جامعه اسلامی تا جایی است که به وظایف شرعی و اعتقاداتم تعرض نشود . 🔵 مأمورین زندان که از تعویق خرید تلویزیون با خبر شده بودند از نیکخواه ، منصوری مقدم و فیروزی علت را سؤال می کنند. آنها هم شرح مخالفت و تهدید مرا به آنها می دهند. منصوری که بین آن سه مارکسیست وضع بهتری داشت و به مسلمان ها نزدیک بود پیش ما آمد و گفت که مأمورین گفته اند این حق زندانی است که تلویزیون داشته باشد. شما بروید تلویزیون را بخرید، ما حمایت تان می کنیم. اگر درگیری هم پیش آمد ما وارد صحنه می شویم و از شما پشتیبانی می کنیم. منصوری توضیح داد که اگر شما به مخالفت خود در ارتباط با خرید تلویزیون ادامه دهید آنها (مأمورین) از این اختلاف سوء استفاده خواهند کرد. خلاصه پس از کلی آمد و شد و ارائه صحبت ها و تحلیل های مختلف و توجیهات گوناگون مرا متقاعد به سکوت و آرامش کردند و به این ترتیب برای خرید تلویزیون اقدام کردند. 🟢 رفت و روب، نظافت اتاق ها و بندها، سفره گستردن، شستشوی ظرف و ... به صورت نوبتی انجام می شد. این نوبت توسط هیئت ۵ نفره تعیین می شد. جالب این که در این تقسیمات و امور هیچ کسی بر دیگری برتری نداشت. همه در نوبت های مقرر خود در این امور مشارکت می کردند با این که برای ما پذیرفته نبود که افراد روحانی چون آقای انواری و حجتی کرمانی به این کارها بپردازند، ولی آنها با اصرار خود عهده دار این وظایف می شدند . نوع نگاه به زندگی در جامعه اسلامی و تجربه موفق آن در زندان موجب ماندگاری و پایداری شاخصه ها و خصایص آن در این زندان و سایر زندان ها شد، به طوری که در هر زندان که چند مسلمان حضور داشتند چنین جمعی را تشکیل و چنین برنامه هایی را دنبال می کردند.
📚کتاب خواندن یکی از مهیج ترین علاقه مندی های دنیاست که با آن می توانی به همه جای دنیا سرک بکشی، از حال و احوال مردمان گذشته های دور و نزدیک که هزاران سال یا هزاران کیلومتر با آن ها فاصله داری با خبر شوی و در اعماق دانستنی های باور نکردنی شیرجه بزنیم. کتاب دنیای عجایب است، یک شهر فرنگ به تمام معنا که زمین را به جای قشنگ تر و زندگی را به تجربه ای شیرین تر تبدیل می کند. دنیای بی کتاب دنیای سیاه و سفید و خاکستری هاست، دنیای دل مردگی ها و روزمرگی های بی پایان https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📕 اهمیت مطالعه در حقیقت اهمیت نوع محتوایی است که مطالعه می‌کنیم. ممکن است روزانه اسم کتاب‌های زیادی به گوش شما بخورد که توسط افراد مختلف به عنوان یک کتاب عالی و تاثیرگذار معرفی می‌شوند. اول اینکه بهترین و تاثیرگذارترین کتاب برای هر فرد می‌تواند با بهترین و تاثیرگذارترین کتاب برای فرد دیگر متفاوت باشد. این به آن بستگی دارد که شما در کجای مسیر زندگی خود قرار دارید و در جایی که هستید ذهن و روح شما دقیقا به چه چیزی نیاز دارد. اما در یک حالت کلی، انتخاب محتوای مورد مطالعه ما بسیار اهمیت دارد، ذهن خود را با خوراک مناسب تغذیه کنید. 📗 هیچ کسی ضمانت نکرده که تمام نویسندگان جهان افرادی روشن‌بین، برتر و آگاه بوده یا هستند. در بین نویسندگان، حتی در بین پرآوازه‌ترینشان هم بوده‌اند بسیار کسانی که با افکار مسموم و نگرش‌های منفی و حقیرانه خود نسبت به جهان و زندگی، افکار پریشان و آلوده خود را از طریق کلمات‌شان به ذهن و وجود خوانندگان منتقل می‌کنند. بنابراین بسیار مهم است که در انتخاب محتوای منبع مطالعه خود، توجه کافی داشته باشید تا مطالعه موجب آلوده شدن ذهن و دیدگاه‌تان نشود.   https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📚 📙 کتاب «روایت یک رویش» نوشتهٔ ناصر ملایی در انتشارات جهاد دانشگاهی چاپ شده است. این کتاب شامل گفتارهایی درباره زیست جهادی دکتر سعید است. 📜 بخشی از کتاب روایت یک رویش🔰🔰 عبدالحسین شاهوردی رییس پژوهشگاه رویان، رفیق گرمابه و گلستان سعید کاظمی آشتیانی درزمان حیات آن مرحوم بودکه خاطراتی شنیدنی و جذاب از این هم‌استانی خود (استان مرکزی) به یاد دارد. از جمله آرزویی که کاظمی آَشتیانی برای فروش دانش کشورمان به جای نفت داشت و برای رسیدن به این آرزو نخبگان دستچین‌شده را با خودش همراه کرد. شاهوردی ازروحیه قدرشناسی کاظمی آَشتیانی می‌گوید و اینکه چطور احترام همکارانش را حفظ می‌کرد و آن‌ها هم از هیچ تلاشی برای کمک به پیشرفت علم در کشور فروگذار نمی‌کردند. برای اینکه در کاری به نتیجه برسد به قول خودش اگر از در بیرونش می‌کردند، از پنجره وارد می‌شد. اگر از یک مسیر به جایی نمی‌رسید، ناامید نمی‌شد و راه دیگری را امتحان می‌کرد. به کارش ایمان و اعتقاد کامل داشت. احساس می‌کرد مأموریتی دارد و کاری برعهده‌اش گذاشته شده که باید آن را به سرانجام برساند. ♦️ دریافت کتاب از طاقچه👇👇 https://taaghche.com/book/117311