eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
49.6هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
225 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
✍امام حسين عليه السلام : قوى ترين كَس در صله رحم كسى است كه با خويشاوند بريده از خود پيوند برقرار كند 📚بحارالأنوار، ۷۴/۴۰۰/۴۱ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @dokhtarane_hazrate_zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•🍃 🌱 شرایط‌ گناه‌کردن‌ همیشه‌ فراهمه این‌ تویی‌ که‌ باید‌‌ با‌ نفس‌ خودت‌ بجنگے و‌ شکستش‌ بدۍ رفیقم😌✌️🏻 @dokhtarane_hazrate_zahra
پایی که جا ماند کتاب پایی که جا ماند نوشتهٔ سید ناصر حسینی پور است. انتشارات سوره مهر این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یادداشت‌های روزانهٔ سید ناصر حسینی پور از زندان‌‌های مخفی عراق را روایت کرده است. درباره کتاب پایی که جا ماند کتاب پایی که جا ماند را سید ناصر حسینی پور یکی از جانبازان جنگ میان ایران و عراق نوشته است. سید ناصر حسینی پور وقتی ۱۴ سال داشت به جبهه رفت و وقتی ۱۶ سال داشت، در آخرین روزهای جنگ و در «جزیرهٔ مجنون» به اسارت عراقی‌ها درآمد. ابن اتفاق در حالی افتاد که او در سمت دیده‌بان قرار داشت و در واحد اطلاعات فعالیت می‌کرد. وقتی نویسندهٔ این کتاب اسیر می‌شود یک پایش تقریباً قطع شده و به رگ و پوستی بند بوده است. بااین‌حال تصمیم می‌گیرد در دورهٔ پس از اسارت باز هم دیده‌بان اتفاقات و حوادث باشد، اما این‌بار بدون دوربین و دکل. او دیده‌ها و شنیده‌هایش را در کاغذهای کوچکی که از حاشیهٔ روزنامه‌ها و کتاب‌های ارسالی سازمان مجاهدین خلق جمع‌آوری کرده بود، با رمز، می‌نوشت و در لولهٔ عصایش جاسازی می‌کرد. در شهریور ۱۳۶۹، حسینی پور در بیمارستان ۱۷ تموز، این یادداشت‌ها را در یک دفتر کوچک ۲۰برگی می‌نویسد و در میان بانداژ پای مجروحش به ایران می‌آورد. او به روایت اتفاقاتی که در جبهه و دورهٔ اسارت گذرانده پرداخته است؛ همچنین به روایت شهادت همرزمانش، رفتار خشونت‌آمیز عراقی‌ها با اسیران ایرانی و حتی اسیران مجروح از جمله خود او (مثل شلیک ۲ گلوله به پاهای مجروحش)، عدم رسیدگی به مجروحیت شدید پایش تا جایی که پایش عفونت می‌کند و کرم‌ها روی همه بدنش به حرکت درمی‌آیند و.
دوره های آموزشی کاملا رایگان
#معرفی_کتاب پایی که جا ماند کتاب پایی که جا ماند نوشتهٔ سید ناصر حسینی پور است. انتشارات سوره مهر ای
و کرم‌ها روی همه بدنش به حرکت درمی‌آیند و نهایتاً عراقی‌ها پایش را قطع می‌کنند و جلوی پیشرفت عفونت گرفته می‌شود. او در بازداشتگاه‌های مختلف مورد ضرب‌و‌شتم قرار می‌گیرد و بازجویی می‌شود ولی هرگز به عقایدش پشت نمی‌کند. در آبان ۱۳۶۶، در سالگرد شهادت برادرش، سید هدایت‌الله حسینی پور، می‌داند که خانواده برای هر دوی آن‌ها مراسم برگزار کرده‌اند. چند روز مانده به آزادی‌اش می‌شنود که بازرسان سازمان صلیب سرخ قرار است برای نام‌نویسی آن‌ها بیایند. او جزو ۲۰/۰۰۰ اسیر ایرانی در تکریت است که مفقود‌الاثر و از حقوق اسیر جنگی بی‌بهره‌اند. روز پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۶۹، اتوبوسی سید ناصر حسینی پور و اسرای دیگر را به فرودگاه بغداد می‌برد و آنجا سوار هواپیما شده و عازم ایران می‌شوند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
#معرفی_کتاب پایی که جا ماند کتاب پایی که جا ماند نوشتهٔ سید ناصر حسینی پور است. انتشارات سوره مهر ای
بخش‌هایی از کتاب پایی که جا ماند «فصل دوم: جزیره‌ی مجنون ـ پد خندق شنبه ۴ تیر ۱۳۶۷ـ جزیره‌ی مجنون ـ پد خندق قایق در ضلع غربی پد خندق، کنار پل‌های خیبری پهلو گرفت. به اطرافم که نگاه کردم، قایق‌های منهدم‌شده روی آب‌های جزیره دیده می‌شد. جزیره آرام شده بود و غازهای وحشی به سمت شط علی در پرواز بودند. مطمئن بودم بیشتر اردک‌ها، سمورهای آبی، دیگر حیوانات بومیِ جزیره و گونه‌های خاصی از پرندگان که جزیره‌ی مجنون محل زندگی‌شان بود، زیر آن آتش تهیه‌ی شدید از بین رفته‌اند. بیش از هزاران ماهی به خاطر خمپاره‌هایی که در آب منفجر شده بود، از بین رفته و روی آب‌های جزیره شناور بودند. مرا به بیرون قایق منتقل کردند. دو نظامی‌ای که بالای خاکریز کنار سنگرهای پد ایستاده بودند، پایین آمدند و مرا از خاکریز پد بالا کشیدند. حاضر نبودند مرا حمل کنند، روی زمین که می‌کشیدنم پای مجروحم دنبالم کشیده می‌شد. از شدت درد آسمان دور سرم می‌چرخید. سر و صدای زیادی از پشت خاکریز شنیده می‌شد. از این‌که مرا آورده بودند پد خندق، تعجب کردم. دلم نمی‌خواست با این وضعیت وارد پد می‌شدم. تعداد زیادی عراقی روی خاکریزها و بالای سنگرهای پد ایستاده بودند. چشمم به محوطه‌ی پد که افتاد، بچه‌های گروهانِ قاسم‌بن‌الحسن را دیدم. اسیر شده بودند. در سراشیبی خاکریز کنار سنگر نشستم. نگاهم که به بچه‌ها افتاد، بغضم گرفت. ناخودآگاه اشک توی چشم‌هایم جمع شد. بیشتر بچه‌ها را می‌شناختم. باور نمی‌کردم زنده باشند. توی دلم مقاومت امروزشان را تحسین کردم. از این‌که بیشتر بچه‌ها زنده بودند، خوشحال شدم. آسمان روی سرم سنگینی می‌کرد. بچه‌ها با دیدن من حالت چهره‌شان تغییر کرد. انگار انتظار دیدن مرا با این وضعیت نداشتند. از نگاهشان پیدا بود، ناگفته‌های زیادی دارند. بعضی وقت‌ها آدم‌ها با نگاه حرف می‌زنند، حرف‌هایی را که گفتنش ساعت‌ها طول می‌کشید، با یک نگاه بیان می‌کردند. هم من با نگاهم با بچه‌ها حرف می‌زدم، هم نگاه پر معنای بچه‌ها را می‌فهمیدم. بچه‌ها با تکان دادن سرشان به حالت سلام مرا مورد محبت قرار دادند و با دیدن وضعیتم ناراحت بودند. از نگاه سید نادر پیران فهمیدم بهم گفت: اگه قرار بود این‌جور بشی، ای کاش شهید می‌شدی!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین #پارت32 #فصل2_به‌روایت‌همرزمان دفتر امام‌جمعه یک‌بار م
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 به روایت حاج قاسم سلیمانی حسین، پسر غلامحسین ۱ روز با محمدحسین به سمت آبادان می‌رفتیم. عملیات بزرگی در پیش داشتیم. چند تا از عملیات‌های قبلی با موفقیت انجام‌نشده بود و از طرفی آخرین عملیات مهم لغو شده بود و من خیلی ناراحت بودم به محمدحسین گفتم: «چند تا عملیات انجام دادیم، اماهیچ کدام آن‌طور که باید موفقیت‌آمیز می بود نبود، به نظرم این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمی دهد.» گفت: «برای چی؟!» گفتم: «چنین عملیاتی خیلی سخت است، به‌همین دلیل بعید می‌دانم موفق شویم.» گفتم: «اتفاقاً ما در عملیات موفق و پیروز می‌شویم.» گفتم: «محمدحسین دیوانه شده‌ایم؟! عملیات‌هایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم، نتوانستیم موفق شویم. آن‌وقت در این یکی که اصلا وضع فرق می‌کند و از همه سخت‌تر است، موفق می‌شویم؟» خنده‌ای کرد و با همان تکیه‌کلام همیشگی‌اش گفت: «حسین، پسر غلامحسین، به تو می‌گوید که ما در این عملیات پیروزیم.» خوب می‌دانستم که او بی‌حساب حرف نمی‌زند. حتما از طریقی به چیزی که می‌گوید ایمان و اطمینان دارد. گفتم :«یعنی چه! از کجا می‌دانی!» گفت: «بالاخره خبر دارم.» گفتم: «خوب از کجا خبر داری! ؟» گفت: «به من گفتند که ما پیروزیم.» پرسیدم: «کی به تو گفت!» جواب داد: «حضرت زینب در (سلام الله علیها).» دوباره سؤال کردم: «در خواب یا بیداری؟» با خنده جواب داد: «تو چیکار داری؟ فقط بدان، بی‌بی به من گفت که شما در این عملیات پیروز خواهید شد و من به‌همین دلیل می‌گویم که قطعا موفق می‌شویم.» هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد، چیزی نگفت و به‌همین چند جمله اکتفا کرد. نیازی هم نبود که توضیح بیشتری بدهد. اطمینان او برایم کافی بود همان‌طور که گفتم... ادامه دارد ... 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 #حسین_پسر_غلامحسین #پارت33 #فصل2_به‌روایت‌همرزمان به روایت حاج قاسم سلیمانی حسین،
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 حسین،پسرغلامحسین همان‌طور که گفتم همیشه به حرفی که می‌زد، ایمان داشت و من هم به محمدحسین اطمینان داشتم. وقتی‌که عملیات با موفقیت انجام شد؛ یاد حرف آن روز محمدحسین افتادم و از این‌که به او اطمینان کرده بودم، خیلی خوشحال شدم. عارفان که جام حق نوشیده‌اند رازها دانسته و پوشیده‌اند هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش را دوختند قطعه زمین محمدحسین قطعه زمینی در کرمان داشت که پدرش به او بخشیده بود و او به دلیل حضور در جبهه خیلی کم به آن سرکشی می‌کرد .آخرین‌بار وقتی بعد از حدود یک‌سال به آن‌جا رفت، در کمال تعجب دید که ۱ نفر زمین را ساخته و در آن ساکن شده. بعد از پرس‌وجو و تحقیق فهمید آن شخص ۱ نفر جهادی است قضیه را برای من تعریف کرد، گفتم: «خوب! برو شکایت کن و از طریق دادگاه پیگیر قضیه شو، بالاخره هرچه باشد مدارکی داری و می‌توانی به حقت برسی.» گفت: «من نمی‌توانم این کار را بکنم ، او یک فرد جهادی است و حتما نیازش از من بیشتر بوده، هرچند نباید چنین کاری می‌کرد و در زمین غصبی می‌نشست ، اما حالا که چنین کرده، دلم نمی‌آید پایش به دادگاه بکشم عیبی ندارد من زمین را بخشیدم و گذشت کردم.» اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-🕋🌏- 97 - خداوند، کعبه‌ ‌آن‌ خانه حرمت‌ دار و نیز ماه‌های‌ حرام‌ و قربانی‌های‌ بی‌نشان‌ و نشاندار ‌را‌ مایه قوام‌ کار مردم‌ قرار داده‌ ‌است‌ ‌این‌ بدان‌ سبب‌ ‌است‌ ‌که‌ بدانید خداوند ‌هر‌ چه‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌در‌ آسمان‌ها و زمین‌ ‌است‌ می‌داند و ‌خدا‌ ‌به‌ همه‌ چیز واقف‌ ‌است‌ 98 - بدانید ‌که‌ خداوند ‌هم‌ سخت‌ کیفر ‌است‌ و ‌هم‌ بسیار آمرزنده‌ و مهربان‌ 99 - پیامبر جز ابلاغ‌، تعهدی‌ ندارد، و ‌خدا‌ آنچه‌ ‌را‌ عیان‌ کنید ‌ یا ‌ نهان‌ کنید می‌داند 100 - بگو: پلید و پاکیزه‌ یکسان‌ نیستند، ‌هر‌ چند کثرت‌ پلید تو ‌را‌ ‌به‌ شگفت‌ آورد ‌پس‌ ای‌ صاحبان‌ خرد! ‌از‌ ‌خدا‌ بترسید، ‌باشد‌ ‌که‌ رستگار شوید 📖🖇➪@dokhtarane_hazrate_zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌🏼یک انتخاب خوب برای نصب بر سردر حرم اباالفضل العباس(ع) 🔻بهترین جمله‌ای که عباس(ع) شنید، وقتی امام زمانش به او گفت: ❤️ فدایت بشوم ... ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
~🌹
بوی عطر عجیبی داشت. نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا میداد... شهید که شد در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم. هر وقت خواستم معطر بشم، از ته دل میگفتم: "السلام‌علیک‌یا‌اباعبدالله‌الحسین‌"🖤 𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
202030_185630612.mp3
15.86M
✍ گناه، زیاد داری؟ آیا نگران عقوبت ها و بلاهایی هستی، که ممکنه بدنبال گناه،بهت برگرده؟ 🔻خیلی راحت میتونی،جلوي همشونو بگیری! @ostad_shojae
گفت از رقیه مظلوم تر دیگری جواب داد زینب گفت ابوالفضل العباس مظلوم تر دیگری جواب داد برادرش گفت از رباب مظلوم تر نگذاشتم حرفی بزنند داد زدم مهدی مظلوم تر از تشنه های کربلا ست 🖇☁️➪𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شدت دلبستگی قمر منیر بنی هاشم "ابالفضل العباس" علیه السلام به برادر خود، آقا امام حسین علیه‌السلام تا آنجابود که همواره خود را خدمتگزار امام می‌دانست و برای اجرای فرمانهای ایشان همیشه پیش قدم بود این بدان دلیل بود که: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند "اَنَا" مَدِینَةُ العِلمِ وَ"عَلِیُّ" بَابُها فَمَن اَرَادَ مَدِینَةَ فَلْیَأتِ البَابَ؛ من"شهر دانش" هستم و علی علیه‌السلام دروازه‌ورود به آن است. هرکس‌که خواهان‌ورود به شهر دانش است، باید اول سراغ درِ آن را بگیرد "حضرت عباس" علیه‌ السلام هم‌درب ورود به‌شهر حسینی بود. مرحوم علامه طباطبایی از لسان مرحوم سید علی آقا قاضی فرمود در هنگام کشف بر من " روشن" شد که وجود مقدس اباعبداللّه علیه‌ السلام مظهر رحمت کلیّه الهیه است و باب و پیش‌کار آن حضرت، سقای کربلا، باب الحوائج الی اللّه ابوالفضل العباس است 🖇☁️➪𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا