هدایت شده از کوچه شهدا✔️
📌 دیدار حاج قاسم با سربازان در دوران دفاع مقدس
🔹️ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ما همگی در حال رفتن هستیم ولی از خدا بخواهیم که توفیقی بدهد که اولاً با شهادت ما را از این دنیا ببرد، ثانیاً ما را با دوستان شهیدمان محشور کند.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه #فقط_برای_تو
※ قسمت اول: جهان عجیب و ظریف پروانهها
قلم زدن روی بال پروانهها
با این حجم از ظرافت و تنوع و زیبایی
فقـــط کار انگشتان یک عاشق است: همیــــــن!
آپارات
🎞 رسانه رسمی استاد محمد شجاعی
@ostad_shojae | montazer.ir
یک مقاله و پژوهش علمی جالب رو امروز یکی از اساتیدمون توضیح دادن و بررسی کردن گفتم حالا یکمش رو که یادداشت کردم براتون بزارم کیف کنید 😊
کمی در مورد ناخن!
ناخن انگشتان بلندتر، سریعتر رشد میکند.
ناخن انگشتان دستِ غالب، سریعتر رشد میکند.
ناخنها در روز و در تابستان، سریعتر رشد میکنند.
اگر ناخن خود را از دست بدهید حدودا برای دست ۶ ماه و برای پا ۱/۵ سال رشد کاملش طول میکشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این خانمها در دنیا با کلاس ترین ،مدرن ترین ،به روز ترین و با شخصیت ترین خانمها هستند .
✅بفرست برای رفیق چادریت تا افتخار کنه به خودش ☺️
#حجاب
#انچه_مجردان_باید_بدانند
❣برای انتخاب همسر مناسب چه مولفههایی باید مورد توجه قرار گیرد؟
خصوصیت بسیار مهم کلیدی و حیاتی که باید مورد توجه قرار گیرد اخلاق دختر و پسر است همچنین نجابت خانواده طرفین و تقیدات دینی آنها یکی از اصلیترین شروط ازدواج است وضع مالی زیبایی قد و قامت تحصیلات و... در درجههای بعدی اهمیت هستند.
لذت برای شناخت اخلاق دختر رفتار و اخلاق مادرش در خانه شوهرش را ببینید. مثلا ببیند که آیا مهربان بوده یا نه احترام شوهرش را به خوبی نگاه میداشته یا نه ؟همچنین تحقیق کنید که آیا در خانواده آنها اختلافی وجود داشته یا خیر؟ از این طریق میتوان تا حدودی از وضعیت اخلاقی دختر آگاه شد. ضمنا در محل زندگی دختر از رفتار کوچه و بازار از ایشان و از رفتار ایشان در دانشگاه و مدرسه نیز تحقیق نمایید. در ضمن تدین خانواده نیز از همین طریق قابل بررسی است.
#قبل_از_ازدواج
.•°``°•.¸.•°``°•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌷 #دختر_شینا – قسمت پنجاه و یکم ✅ فصل چهاردهم 💥 هر چه او بیشتر حرف میزد، گریهام بیشتر میشد. ب
🌷 #دختر_شینا – قسمت پنجاه و دوم
✅ فصل چهاردهم
💥 تا عصر حالم گرفته بود. بُق کرده بودم و یک گوشه نشسته بودم. نه حال و حوصلهی بچهها را داشتم، نه اخلاقم سر جایش بود که بلند شوم و کاری بکنم.کلافه بودم. بغضی ته گلویم گیر کرده بود که نه بالا میآمد و نه پایین میرفت.
💥 هوا تاریک شده بود. صمد هنوز برنگشته بود. با خودم فکر کردم: « دیدی صمد بدون خداحافظی گذاشت و رفت. » از یک طرف از دستش عصبانی بودم و از طرف دیگر دلم برایش تنگ شده بود. از دست خودم هم کلافه بودم. میترسیدم قهر کرده و رفته باشد. دیگر امیدم ناامید شده بود. بلند شدم چراغها را روشن کردم. وضو گرفتم تا برای نماز آماده بشوم. همان موقع، دلم شکست و گفتم: « خدایا غلط کردم، ببخش! این چه کاری بود کردم. صمدم را برگردان. »
💥 توی دلم غوغایی بود. یکدفعه صدای در آمد. صدای خنده و جیغ و داد بچهها که بلند شد، فهمیدم صمد برگشته. سر جانماز نشسته بودم. صمد داشت صدایم میزد: « قدم! قدم جان! قدم خانم کجایی؟! »
دلم غنج رفت. آمدم توی اتاق. دیدم دو تا ساک بزرگ گذاشته کنار پشتی و بچهها را بغل کرده. آهسته سلام دادم. خندید و گفت: « سلام به خانم خودم. چطوری قدم خانم؟! »
به روی خودم نیاوردم. سرسنگین جوابش را دادم. اما ته دلم قند آب میشد. گفت: « ببین چی برایتان خریدهام. خدا کند خوشت بیاید. » و اشاره کرد به دو تا ساک کنارِ پشتی.
💥 رفتم توی آشپزخانه و خودم را با آشپزی مشغول کردم. اما تمام حواسم به او بود. برای بچهها لباس خریده بود و داشت تنشان میکرد. یکدفعه دیدم بچهها با لباسهای نو آمدند توی آشپزخانه. نگران شدم لباسها کثیف شود. بغلشان کردم و آوردمشان توی اتاق. تا مرا دید، گفت: « یک استکان چای که به ما نمیدهی، اقلاً بیا ببین از لباسهایی که برایت خریدهام خوشت میآید؟! »
💥 دید به این راحتی به حرف نمیآیم. خندید و گفت: « جان صمد بخند. » خندهام گرفت. گفت: « حالا که خندیدی، آن ساک مال تو. به جان قدم، اگر بخواهی اخم و تَخم کنی، همین الان بلند میشوم و میروم. چند نفری از بچهها دارند امشب می روند منطقه. »
دیدم نه، انگار قضیه جدی است و نمی شود از این ادا اطوارها درآورد. ساک را برداشتم و بردم آن یکی اتاق و لباسها را پوشید
💥 سلیقهاش مثل همیشه عالی بود. برایم بلوز و دامن پولکدوزی خریده بود، که تازه مد شده بود. داشتم توی آینه خودم را نگاه میکردم که یکدفعه سر رسید و گفت: « بَه... بَه...، قدم! به جان خودم ماه شدهای. چقدر به تو میآید. »
خجالت کشیدم و گفتم: « ممنون. میروی بیرون. میخواهم لباسم را عوض کنم. »
دستم را گرفت و گفت: « چی! میخواهم لباسم را عوض کنم! نمیشود. باید همین لباس را توی خانه بپوشی. مگر نگفتم ما عید نداریم. اما هر وقت که پیش هم هستیم و تو میخندی، عید است. »
گفتم: « آخر حیف است این لباس مهمانی است. »
خندید و گفت: « من هم مهمانت هستم. یعنی نمیشود برای من این لباس را بپوشی؟! »
تسلیم شدم. دستم را گرفت و گفت: « بنشین. »
💥 بچهها آمده بودند توی اتاق و از دیدن من و لباس نواَم تعجب کرده بودند. صمد همانطور که دستم را گرفته بود گفت: « به خاطر ظهر معذرت میخواهم. من تقصیر کارم. مرا ببخش. اگر عصبانی شدم، دست خودم نبود. میدانم تند رفتم. اما ببخش. حلالم کن. خودت میدانی از تمام دنیا برایم عزیزتری. تا به حال هیچکس را توی این دنیا اندازهی تو دوست نداشتهام. گاهی فکر میکنم نکند این همه دوست داشتن خدای نکرده مرا از خدا دور کند؛ اما وقتی خوب فکر میکنم، میبینم من با عشق تو به خدا نزدیکتر میشوم.
💥 روزی صد هزار مرتبه خدا را شکر میکنم بالاخره نصیبم شدی. چه کنم که جنگ پیش آمد؛ و گرنه خیلی فکرها توی سرم بود. اگر بدانی توی منطقه چه قیامتی است. اگر بدانی صدام چه بر سر زنها و کودکان ما میآورد. اگر بودی و این همه رنج و درد و کُشت و کشتار را میدیدی، به من حق میدادی.
💥 قدم جان! از من ناراحت نشو. درکم کن. به خدا سخت است. این را قبول کن ما حالا حالاها عید نداریم. یک سری بلند شو برو خیابان کاشانی ( توضیح: در همدان خیابانی به نام شهید کاشانی وجود دارد که در دو طرف خیابان آپارتمانهایی توسط بانک مسکن ساخته شده است. تعدادی از این آپارتمانها در اختیار مردم جنگزدهی شهرهای جنوبی قرار گرفته بود. هنوز هم تعداد زیادی از آنها در این آپارتمانها زندگی میکنند. ) ببین این مردم جنگزده با چه سختی زندگی میکنند. مگر آنها خانه و زندگی نداشتهاند؟! آنها هم دلشان میخواهد برگردند شهرشان سر خانه و زندگیشان و درست و حسابی زندگی کنند. »
💥 به خودم آمدم. گفتم: « تو راست میگویی. حق با توست. معذرت میخواهم. »
نفس راحتی کشید و گفت: « الهی شکر این مسئله برای هر دویمان روشن شد. »
🔰ادامه دارد...🔰
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
#انگیزشی
رفقا هروقت از درس خوندن
خسته شدین به این عکسا نگاه کنید
توی جبهه هم جنگیدن
هم درس خوندن
هم امتحان نهایی دادن
هم کنکور!
میدونستید خیلی از رزمندهها توی جبههها کنکور دادن و قبول شدن ولی شهید شدن!
شبتون در پناه حق✨🪴
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
🌷 نسبت به خواندن کتب اسلامی و بالا بردن سطح بینش رفقا تلاش می کرد. می گفت بچه مسلمون باید همیشه در برابر همه کس جواب قانع کننده ای داشته باشه. اوایل انقلاب گروه های چپ شدیدا فعالیت می کردند. هیچ کس هم جلودارشان نبود. علی آقا تمام قد در مقابل آن ها ایستاد.
#شهید_علی_محمد_صباغزاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
#انچه_مجردان_باید_بدانند
⁉️تو انتخاب همسر وسواس برا سلامت جسمی طرف مقابل داشته باشیم یا نه؟ 🤔
♨️ یکی دیگه از ملاکایی که مانع تسهیل تو ازدواج میشه، حساسیت افراطی رو سلامت جسمی طرف مقابله.❌
🔰نداشتن سلامت جسمی دو گونه است:
1⃣ گاهی طرف مقابل به اندازهای از سلامت جسمی محرومه که بعضی از کارای شخصی اون رو بقیه باید انجام بدن و یا این که بیماریِ ژنتیکی داره که به صورت ارثی، قابل انتقال به فرزنده.
2⃣ وقتی که طرف مقابل از سلامت جسمی محرومه ولی همۀ کاراش رو خودش انجام میده و بیماریش ارثی هم نیست. مگه ازدواج با این افراد چه مشکلی داره؟🤔
#نیمه_دیگرم #انتخاب_همسر
#محسن_عباسی_ولدی
.•°``°•.¸.•°``°•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪