eitaa logo
دُرِّ ناب حیدر ( اشعار و مطالب مداحی)
250 دنبال‌کننده
104 عکس
197 ویدیو
97 فایل
💮منبر بدون روضه به دردی نمیخورد💮 💮ما بی حسین جانب منبر نمیرویم💮  
مشاهده در ایتا
دانلود
مناجات امام زمان عج در دعای ندبه ذکرِ خدای قادر است، اَینَ مُعِزّالاولیاء معنای هَل مِن ناصر است، اَینَ مُعِزُّالاولیاء ذکر نبی، ذکر علی. ذکر حسن، ذکر حسین با فاطمه، با باقر است، این معزالاولیاء هم چارده معصوم را، هم سیزده مظلوم را خود یاور و خود ناصر است، این معزالاولیاء حتی بدرگاه خدا، با التماس و التجا وِردِ امامِ حاضر است، این معزالاولیاء در هر غم و در هر بلا ، اوجِ بلا و اِبتلا نجوای عبدِ شاکر است، این معزالاولیاء در امتحان ها صبر کن، چشمِ دعا پر ابر کن حرفِ دلی که صابر است، این معزالاولیاء هر کس که بر حبلُ المتین، گوید مُذِلُّ المومنین! پس بر ولایت کافر است، این معزالاولیاء مانند ستارُالعیوب، آقاست چون غیب الغیوب او بر گناهان ساتر است، این معزالاولیاء بیننده ی اعمال ما، آگاه از احوال ما عَینُ الله است و ناظر است، این معزالاولیاء خواهی بدانی او کجاست، در خیمه یا در بینِ ماست او کربلا را زائر است، این معزالاولیاء گاهی مدینه، گاه طوس، گاهی نجف، گه مکه اوست کِی غائب است، او حاضر است، این معزالاولیاء ما را ندارد او نیاز، ما در نیاز و او به ناز مَحوِ خدای قادر است، این معزالاولیاء روضه فقط همرازِ اوست، منصور هم آوازِ اوست او را فرشته ذاکر است، این معزالاولیاء گِریَد برای عمه ها، سوزد ز داغ خیمه ها مادر به اشکش ناظر است، این معزالاولیاء یَابنَ الامام العسکری، تو انتقامِ کوثری نام تو هم یاجابر است، این معزالاولیاء زهرا بگوید پشتِ در ، زینب بگوید در سفر مهدی بیا غم ظاهر است، این معزالاولیاء محمود ژولیده 🌐@dorenabhydar
بسم الله الرحمن الرحیم 💫مناجات با امام زمان فاطمیه💫 ♦️هر روز غصه های دلم بیشتر شود ♦️شب بی وصال یار چه غمگین سحر شود ♦️یا رب روا مدار که این طفل نا بلد ♦️دور از امام خویش چنین در به در شود ♦️نگذار مثل این همه ایام طی شده ♦️این چند سال آخر عمرم هدر شود ♦️تکرار بی حیایی من شد دلیل ♦️اگر روی لبم دعای فرج بی اثر شود ♦️وای از دل شکسته ی مهدی فاطمه ♦️وقتی که از معاصی ما با خبر شود ♦️جان ها فدای آن نفسی که امام عصر ♦️گریان برای روضه ی دیوار و در شود ♦️ملعون بی حیا به معاویه شرح داد ♦️جوری به در زدن که علی خون جگر شود ♦️باید چگونه جمع شود تکه تکه اش ♦️آیینه که زمین بخورد درد سر شود 🌐@dorenabhydar
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا با ظهور چشم‌هایت این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد آقا بیا تا این شکسته کشتی ما آرام راه ساحل دریا بگیرد اقا بیا تا کی دو چشم انتظارم شب‌ های جمعه تا سحر احیا بگیرد پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد آقا خلاصه یک نفر باید بیاید تا انتقام دست زهرا را بگیرد شاعر: علی اکبر لطیفیان 🌐@dorenabhydar
خدانگهدار ،ای مهربونم ای هم زبونم، چراغ خونم خدانگهدار، بانوی خستم از پا نشستی، از پا نشستم یادم نمیره، اون کوچه و در دیوار و مسمار، آتیش و هیزم یادم نمیره، تو گریه کردی من گریه کردم، میون مردم یادم نمیره، من که یه روزی با این دو دستم، خیبر شکستم یادم نمیره، همسایه هامون زُل میزدن به، طناب دستم گفتن علی، نظر شدی ،خندیدن یکم شکسته تر شدی ،خندیدن رد شدن از کنار من، میگفتن سلامتی پدر شدی،خندیدن خدانگهدار، ای یار جونی هنوز برا من، تو پهلوونی سرت رو پایین، چرا گرفتی نبینم اینجور، عزا گرفتی عیبی نداره بیا، خیال کن اصلا ندارم، هیچ زخم و دردی عیبی نداره، اشکاتو پاک کن زینب نبینه، که گریه کردی عیبی نداره، فدا سرتو اگه سرم خورد، گوشه ی دیوار عیبی نداره، دیگه گذشته هر وقت که خواستی، این میخ و بردار ببین حسن ،رو زانوهام خوابیده دیده تو گریه میکنی ترسیده مادر براش بمیره، خواب دید انگار پریده از خواب و، تنش لرزیده از کوچه گفتن دردسر داره کی از حال حسن خبر داره شبا با گریه زیر لب میگفت مادر دلش خوش بود پسر داره از کوچه ی ما برو برو  دیگه نبینم تورو برو علي مانده است رد خون كوچه،چشم ما روشن و اين حيدر شكستن را خودت بانو تصور كن تصور كن علي را در ميان بغض اين خانه سكوتِ ميخ و آهن را خودت بانو تصور كن كنارم باش تا آخر ،فلاني داشت مي خنديد غرور تلخ دشمن را خودت بانو تصور كن *از امشب برات بگم،غسل كه تمام شد،كفن كردن كه تمام شد،اميرالمؤمين يه نگاهي انداخت ديد كسي نيست كمكش كنه،گرچه امام صادق فرمودند:اينقدر بدن مادر ما فاطمه نحيف و لاغر شده بود،بعضي ها ميگن:اميرالمؤمنين يك تنه تابوت رو بلند كرد.اما اين نكته اي رو كه ميخواهم بگم علامه حسن زاده ي آملي نقل مي كنند،ميگه:اميرالمؤمنين صدا زد: حسن جان! برو سلمان رو خبر كن بياد كمك من باشه. سلمان ميگه:تو خونه نشستم ديدم در خونه رو ميزنند تا در رو باز كردم ديدم امام حسن سر به ديوار گذاشته،سلمان بلند شو بيا مي خواهيم مادر رو ببريم. اومدم تو خونه ي علي ديدم چه اوضاعي است،زينبين يه طرف،حسن و حسين يه طرف،يه طرف هم اميرالمؤمنين سرتاپا خونيِ و سر تا پا خاكي...تا چشمش تو چشم سلمان افتاد هميديگر رو بغل كردن،سلمان ديدي چه خاكي به سرم شد،ديدي فاطمه ام رو ازم گرفتن...همه بگيد:يازهرا...* 🌐@dorenabhydar
بسم الله الرحمن الرحیم ♦️فیش شماره ۵ فاطمیه♦️ لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولا و نعم النصیر حال و احوال گرفتار تماشا دارد گریه ی عبـد گنـه کار تماشا دارد آمدم گریه کنم تا که نگاهی بکنی چون ستاره به شب تـار تماشا دارد هر چه شد بین من و تـو ز همه پوشاندی آبروداریِ ستـّار تماشا دارد بـارها زیـر همه قـول و قـرارم زده ام دست گیریِ تـو هـر بـار تماشا دارد مهربـانی بـه گنـهکار بُــَود عادت تو کـَرم سفرۀ غفـّار تماشا دارد عاشق نیمه شب صحن و سرایِ نـجفـم حـرم حیـدر کـرّار تماشا دارد همۀ آرزویم یک سحر کرب و بلاست شب جمعه حـرم یـار تماشا دارد مادری دست پهلو پـسری پـاره گلو گـریـه ها لحظۀ دیـدار تماشا دارد (ای وای حسیییین) ✅بین روضه خونها معروفه شب‌های جمعه حضرت زهرا کربلا می‌ره. اما امشب «امشب گمان کنم نرود سمت کربلا حالش بد است مادرمان رو به قبله است» انقدر حال مادر سادات تو روزای آخر بد شده بود که امیر المومنین هی میگفت : ♦️ممنونم اگر نروی میمیرم اگر بروی زهرای من مرو ای نــخـــل بـریــــده ثــــمــــر ای مــادر کـشــتـــــه پــســـــر زهرای من مرو 🔰ای وااای مادر مادر مادر... 🔰 جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از قد خم مهتاب شد گریه میکرد تا امت شود بیدار.... حیف از صدای گریه اش امت فقط بی خواب شد پشت در آمد بگوید گوش عالم بشنود ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد حضرت صدیقه از گستاخی مسمار نه از طناب دور دستان علی بیتاب شد ا🔰⬇️ا آنقدر بی تاب شد که دیگه دردشو به امیر المومنین علیه السلام هم نگفت، اجازه نمی داد علی رو ببرن هی می گفت: «خلوا بنُ عمی، یعنی: پسر عمو مو، رها کنید.» همه دغدغه زهرای مرضیه سلام الله علیها اینه علی شو دارن میبرن. حتی دردشو تو جریان هجوم به امیر المومنین علیه السلام نگفت شاید دلیلش این بود که مادر سادات حیا کرد نکنه علی خجالت بکشه تازگی نداره چون تو طول زندگیش هم از علی خواهشی نکرد اینجا زهرای مرضیه نگذاشت علی خجالت بکشه، پای علی ماند کربلا هم عروسش رباب خودش علی اصغر علیه‌السلام رو به ابی عبدالله علیه‌السلام نداد تا ارباب خجالت نکشه، آخه ارباب منو شما علی اصغرشو از دستان زینب کبری گرفت ، هرچه رباب انجام داد تا خجالت ابی عبدالله علیه‌السلام رو نبینه ولی ساعتی نگذشت که صدایی از آسمان آمد « حسین ، دعه فان له مرضعا فی الجنه» لذا ارباب نای رفتن به خیمه را نداشت. ا♦️🔰♦️ا دو قدم سمت خیام و دو قدم بر میگشت پدری که نگران سمت حرم بر میگشت پسرش را به روی دست تماشا میکرد چاره ساز همه در سینه خدایا میکرد مادری را دم خیمه نگران میبیند حرم فاطمه را موی کنان میبیند بین راه از گلوی سرخ علی تیر کشید ولی انگار از این حنجره شمشیر کشید مانده بود اینکه به مادر چه جوابی بدهد پسرش را ز حرم برد که آبی بدهد دو قدم سمت خیام و دو قدم بر میگشت پدری که نگران سمت حرم بر میگشت و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون شب جمعست سلام همه نوکرها به شه تشنه بی سر ابا عبدالله ا💫ا. ا💫ا. تسلی دل زهرای مرضیه ناله بزن یا حسین.... 🌐@dorenabhydar
🔆چقدر قشنگه🔆 اگر آتش به دلت هست شعر مداحی بحرطویل حضرت زهرا (س) - اگر آتش به دلت هست - اشعار مداحی دهه فاطمیه اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری، یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری روز و شب تب داری چاره‌اش نور علی نور ، دعای نور است بسم رَبِ نور است گرچه او مستور است چاره‌اش زمزمه‌ی نور دعای زهراست چاره‌اش یک مدد از چادر بانوی خداست نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ نور می‌خواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب نور از ریشه‌ی آن چادر قدسی است که قدیسه‌ی صدیقه به سر داشت که بر افلاک گذر داشت که از او نور ، سحر داشت همه شب یا همه روز نور می‌تابد از آن چادر مشکی تا ماه نور می‌گیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه نور می‌جوشد از این چادرِ پُر وصله‌ی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی چادری که نه به هر ریشه فقط معجزه پنهان کرده عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده چادری که در آن جمع اسماء خدا است و خدا در دلش فاطمه پنهان کرده چادری که همه افلاک پریشان کرده زخم کتمان کرده درد درمان کرده جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده در دل این گرداب سیره‌اش را دریاب ریشه‌اش را دریاب چادر ارث زهراست این سلاحِ تقواست رنگی از نورِ خداست هرکه دارد ، به سرش سایه‌ی رحمت دارد حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد عطرِ عصمت دارد چادرِ مشکیِ او ریشه‌ی غیرت دارد آی عزت دارد چادرت را دریاب چیست آن پوشش بیت الله است مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است چیست چادر صدف گوهرهاست حرم دخترهاست حافظ باورهاست چادر مشکی تو شهپر توست خواهرم سنگر توست دست زهراست که روی سر توست وارث نور حجاب چادرت را دریاب حاضری در همه جا ولی از پلکِ هوس‌هایی دور مثل قرآن کریم فی کتابٍ مکنون فی حجابٍ مَستور چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست سِتر ناموس خداست چادر آسودگی لاله از اندیشه‌ی باد چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازی‌هاست خیمه‌ی عاشوراست صاحبش با زهراست چادرِ مادرمان دست مرا می‌گیرد با همان انوارش با همان اسرارش با همان حِسِ صمیمیتِ خود با همان غیرتِ خود بِینِ راه و بیراه بِینِ گاه و بیگاه ... تا که لب باز نکرده است دعا می‌گیرد با همان مادریش فکر من است روز وشب روضه‌ی او ذکر من است نه فقط دست من و تو به پرش هست دخیل همه از نوح و خلیل فطرس و جبرائیل دودمان آدم سالها هست که حاجات از آن می‌گیرند از همان مقنعه جان می‌گیرند ناتوانند و توان می‌گیرند قرن‌ها هست زبان می‌گیرند: چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست چادرت را بتکان روزی ما را بفرست و خدا نیز از آن نور مباهات کند فخر بر مادر سادات کند محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند چادری که به پَرَش بوسه‌ی ، احمد دارد روی هر ریشه‌ی آن بوی محمد دارد چقدر چشم کشیده است علی بر رویش چادرِ بانویش نورِ سرمد دارد ولی افسوس که یک روضه‌ی پر غُصه‌ی بی حد دارد روضه‌ای بد دارد ای مدینه ای داد دادها از بیداد از نگاهی سنگین آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین چه شده ، طعمه‌ی بی باکی شد یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد پشت در بود که آتش سر زد یک نفر شعله‌ای آورد و به جانِ در زد در آتش زده را وای که بر مادر زد زینب اُفتاد حسن بر سر زد دید در کَنده نشد ضربه‌ی دیگر خورد وای که محکمتر زد ... (قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می‌زد تازه می کرد نفس را مجدد می‌زد وای از دست مغیره چقدر بد می‌زد جای هرکس که در آن روز نمی‌زد می‌زد) .... کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود سپرِ زینب بود لشکری دور و بر زینب بود در میان گودال جگر زینب بود آنطرف‌تر حرمِ شعله‌ورِ زینب بود اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود گرچه زینب از غم غیر خوناب نخورد گرچه مانند دلش جگری چاک نشد زیر لب گفت ولی «مادر آب ببین که پسرت آب نخورد پدرِ خاک بیا که پسرت خاک نشد» چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت کوهِ غم را برداشت بی حسین و عباس دو عَلَم را برداشت یک تنه بارِ حرم را برداشت نعره‌اش کاخ ستم را برداشت..‌ (حسن لطفی ۱۴۰۰) 🌐@dorenabhydar
با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بسم الله الرحمن الرحیم دلهـا شده دوبـاره پـريـشان مـادرت            آقا بيـا به مجـلـس ما جـان مـادرت روزیِّ فــاطـمـيـۀ مـا را زيـاد كـن            دست شماست سفرۀ احسان مادرت در فاطميه بيعت خود تازه مي كنيم             تا كه شـويـم بـاز مـسلـمان مـادرت تصديق مي كنيم كه تطهيرمان كني             شايد شـويم سـائل و مهـمان مادرت وقـتـي برای آمـدنت كـم گـذاشـتـيـم             گـشتـيم شـيعـيـان پـشيـمان مـادرت اي مرد انتقام كتك خورد ه ها ببـين             افـتاده است پشت در خـانه مـادرت آبـادتـر شـدند حـرم هـاي اهـل بـيت             غير از مـزار خـاكي پنهان مادرت 🌐@dorenabhydar
بسم الله الرحمن الرحیم دوباره بزم عزا باز مرثیه خوانی دوباره سفره روضه دوباره مهمانی سلام حضرت صاحب عزا که از چشمت جدا نخواهد شد ابر های بارانی در این مقام که تنها برای محرم هاست سپاس از این که مرا اهل خویش می دانی تو ارث برده ای از مادت که روز و شبت چنین اجین شده با گریه های طولانی دوباره روضه بخوان تا که بشکند قلبت دوباره اه بکش تا مرا بسوزانی بگو به مردم نامرد شهر پیغمبر کجاست غیرتتان پس چه شد مسلمانی بهشت سوخته اتش جهنم اه فرشته ای وسط شعله های شیطانی 🌐@dorenabhydar
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده سلام علیکم عزاداری ها قبول باشه ان شاءالله 📚 زخم زبان! 🔻روزهای پایانی عمر شریف حضرت زهرا سلام الله علیها با وخامت حال ایشان همراه بود. 🔸 در رابطه با این روزها نوشته‌اند: "و لزمت الفراش؛ سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار (القمي، الشيخ عباس) ، جلد : 7 ، صفحه : 122". 🔻این روزهای آخر، مردمی که مطمئن شده بودند دختر پیامبر رفتنی است! به عیادت می‌آمدند، یکبار زن‌های مدینه آمدند. 🔺 اما حال خانم هر روز بدتر می‌شد تا جاییکه وقتی غاصبین حق آن بانو نیز برای اینکه در انظار خود را موجه جلوه دهند، به عیادت رفتند 🔺حضرت بعد از اینکه جواب سلام آنها را نداد و روی خود را برگرداند بعد از چند بار که رو برگرداند و آنها جا به جا می‌شدند، گویا دیگر توانی نداشتند و به کنیزان و زنان اطراف خود فرمودند: 🔻"حَوِّلنَ وجهی، روی مرا برگردانید؛ بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء (العلامة المجلسي) ، جلد : 43 ، صفحه : 203" 🔹اما چند روز آخر دیگر کسی برای عیادت پذیرفته نمی‌شد. 🔻یکبار عباس عموی پیامبر برای عیادت رفت و به او گفتند حال خانم وخیم است " انها ثقیله، و لایدخل علیها نفر... الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء(ع) نویسنده : الأنصاري الزنجاني، إسماعيل    جلد : 14  صفحه: ۳۶" 🔺برگشت و به امیرالمومنین پیغام داد که اینطور که به نظر می‌رسد فاطمه رفتنی است! پس بیا برای مراسم ختم و تشییع جنازه و نمازش همه انصار و مهاجرین را جمع کنیم که باعث شکوه اسلام و دین می‌شود! 🔸"فإن كان من أمرها ما لا بد منه فأجمع أنا لك الفداء المهاجرين و الأنصار حتى يصيبوا الأجر حضورها و الصلاة عليها و في ذلك جمال للدين.، همان، ص۳۷" 🔻این از دلسوزی فامیل اما کسانی هم‌بودند که زخم زبان زدند و دل اهل بیت پیغمبر را سوزاندند. 🔸دختر خلیفه اول برای عیادت آمد و او را هم راه ندادند او به پدر شکایت کرد و با اشاره به حضرت زهرا سلام الله علیها  به کنایه گفت: 🔺 "وَقَدْ جَعَلَتْ لَهَا مِثْلَ هَوْدَجِ الْعَرُوسِ ؛ السنن الكبرى (البيهقي، أبو بكر) ، جلد : 4 ، صفحه : 56) " برای او چیزی شبیه هودج عروس درست کرده‌اند. 🚦این زخم زبان‌ها و کنایه‌ها اگر به گوش اولاد فاطمه رسیده باشد چه دلی از آن‌ها سوزانده و چه صبری داشته امیرالمومنین بر شنیدن این حرف‌ها. 🔻و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم التماس دعا باتشکر از برادر سید احمد ابوترابی 🌐@dorenabhydar
بسم الله الرحمن الرحیم فیش ششم مدح زهرا را همین جمله کفایت می کند چادرش حتی یهودی را هدایت می کند  گفت پیغمبر که زهرا پاره‌ی جان من است این روایت بر همه اتمام حجت می کند روزه می گیرد سه روز اما طعام خانه را بین مسکین و یتیم و بنده قسمت می کند  ظاهرا نان می دهد دست گدا و باطنا سائلش را فاطمه صاحبْ کرامت می کند چشم هایش نه... همین خاک به روی چادرش خلقِ صدها مجتهد مانند بهجت می کند پای حیدر که وسط باشد هزینه می دهد هرچه دارد فاطمه خرج ولایت می کند  ماجرای کوچه و مادر بیانش مشکل است بغض پنهانِ حسن آن را روایت می کند 🔰پسر بزرگ تر یه غیرت عجیبی داره مخصوصا اگه خواهر و برادر کوچیکتر هم داشته باشه، خودشو مسول حفظ بچه ها و مادرش می دونه ، حالا امام حسن مجتبی علیه السلام ، هی به خودش می گه حالا که دست بابامو بستن من باید یه کاری می کردم اما حیف منم از دستم کاری بر نیومد ، ای کاش می تونستم ازت دفاع کنم اونجا مادر جان این حرفها و بغضها داره امام حسن مجتبی علیه‌السلام رو می کشه 🔰 اما اهل کنایه اینو آروم به شما بگم، امام زمان آقا جان معذرت می خوام🔰 درد زهرا را کمی مقداد می فهمد فقط رو گرفتن هایش از چیزی حکایت می کند(۱) مقدا می گه فلَمّا طَلَعَ الصُّبحُ، أقْبَلَ الناسُ إلی بَیتِ فاطمةَ علیها سلام لِیُصَلُّوا علیها، وَ رأی المقدادُ أبابَکر فقال له : نَحْنُ دَفَّنَّاها البارحه فقال عمرُ لأبی بکرٍ : ألَمْ أقُلْ لَکَ أَنَّهُمْ یَفْعَلون کذلک ؟ قالَ مقدادُ : إنَّ فاطمةَ علیها سلام أوْصَتْ بِذلک ؛ أنکم لا تصلُّن عَلیها فَرَفع عُمرُ یَدَه و ضَرَبَ علی رأسِ مِقْدادِ و وَجْهَه ضَرْباً عَنیفاً حَتَّی أعیَی مِنْ کِثرةِ الضَّربْ ، و خَلَّصَ الحاضِرُون المِقدادَ مِنْ یَدهِ . بعد از دفن شبانه هنگامی‌که صبح شد، مردم به سمت منزل فاطمه سلام الله علیها روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: ما او را دیشب به خاک سپردیم عمر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آن‌ها مخفیانه او را دفن می‌کنند تا ما حاضر نباشیم. مقداد گفت: این وصیت فاطمه سلام‌الله‌علیها بوده است که شما بر او نماز نگذارید. عمر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. ❌این ضرب دست دومی با یک مرد جنگی کاری کرد که زمین گیر شد. حالا شما تجسم کنید اگه این دست 📛اولاً: به یک زن بخوره ( که فرمودند فاطمه انسیة الحوراء است مانند حوریان بهشتی بود حوریانی که نوشته اند اگر برگ درخت بر روی صورتشان بیفتد صورتشان زخمی می شود) 📛دوماً : بی هوا بخوره ( یعنی اصلا حواست نباشه، فکر نکنه کسی بخواد اونو بزنه) 📛سوماً : کسی هم برای دفاع پیشش نباشه. 📛چهارماً : کوچه تنگ و باریک باشه. ( طبق اون چیزی گفتن تو کوچه مدینه دونفر به سختی رد می شدن ) 📛حالا گزارش امام صادق را بخوانم. امام می فرمایند :فَلَقِيَهَا عُمَرُ فَقَالَ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ مَا هَذَا الْكِتَابُ الَّذِي مَعَكَ فَقَالَتْ كِتَابٌ كَتَبَ لِي أَبُو بَكْرٍ بِرَدِّ فَدَكَ فَقَالَ هَلُمِّيهِ إِلَيَّ فَأَبَتْ أَنْ تَدْفَعَهُ إِلَيْهِ فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ ثُمَّ لَطَمَهَا فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِي أُذُنِهَا حِينَ نُقِفَتْ‏ ثُمَّ أَخَذَ الْكِتَابَ فَخَرَقَه (۲) (ابوبکر نوشته ای برای فاطمه در رد فدک نوشت پس خارج شد فاطمه در حالی که نوشته با او بود) دومی، در راه به او رسید پس گفت: ای دختر محمد این نوشته که با خود داری چیست؟ فرمود: نوشته ای است که ابوبکر در برگرداندن فدک نوشته است؛ پس دومی گفت: آن را به من بده! حضرت زهرا(سلام الله علیها) از دادن آن امتناع کرد سپس لگدی به حضرت زد سپس لطمه ای به صورت حضرت زد ناله بزن یا زهرا. ♦️اینجا جرأت کردند دختر رسول خدا رو بزنن، لذا تو کربلا هم جرأت کردند دختر دختر رسول خدا رو بزنن. اونجایی که مرحوم شوشتری می فرماید: دیدن زینب : «وضعت فمها علی نحر أخیها المنحور ، و قبَّلَت موضعاً لم یُقَبِّلَه نبیٌّ و لا وصیٌ و لا امُّها الزَّهراء» « وهی تقول: بابی من نفسی له الفداء ، بابی المهموم حتی قضی، بابی العطشان حتی مضی»سکینه : «عمتی هذا نعش من؟»ـ بی بی زینب فرمودند: «نعش ابیک الحسین»(۳)«اعتَنَقَت جَسَدَ ابیها الحسین»به قدری ناله زد که بیهوش شد، در عالم مکاشفه دید بابا اومده ، صدا زد: شیعتی (۴) نمی دونم چه کردند که وقتی به هوش اومد صدا زد: « یا ابتا أنظر الی رووسنا المکشوفه و الی اکبادنا الملهوفه(سوخته) و الی عمتی المضروبه و الی امی المسحوبه(به هر سو می کشن) فاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْاَعْرابِ حَتِي جَرّوها عن جسد ابیها الحسین ناله بزن یا حسین ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ (۱)محمد جواد شیرازی (۲)موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، ج ۱۵ ص ۲۴۹ (۳)لهوف، ص130 (۴)مقرم ص 491 🌐@dorenabhydar