فیش دوم :
#مناجات_امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
#مناجات_با_خداوند_متعال
#روضه_امام_حسین (علیه السلام)
.................................................
اللهم رب شهر رمضان.....
..............................................
دل سرگشته من گشت گرفتار شما
که بود بر سر من سایه دیوار شما
بر نیاید نفسی بی غم هجران هرگز
که بود هر نفسم ذکر دگر بار شما
تا نفس در قفس سینه مرا هست مباد
لحظهای دور دل از مطلع انوار شما
کی به کام دل عاشق رسد آن شهد سخن
که برآید ز لب لعل گوهر بار شما
( یا صاحب الزمان....)
تار و پودم بود از عشق ولایت سرمست
مستی جان بود از باده سرشار شما
بخت شوریده به جز گردش ایام ندید
کی شود دیده ما قابل دیداره شما
ذره را پرتو خورشید کشد جانب خود
برده دین و دل من جذبه رخسار شما
چشم دل منتظر گوشه چشمی است بیا
تابه کی حاصل دل طعنه اغیار شما
با خیالت شب و روزم به سر آمد نه عجب
گو بود مرغ دلم طالب گلزار شما
بر دل تنگ امین از احسان نظری
که بود از دل و جان در همه جا یار شما
شاعر(حاج رضا فلاح)
یا صاحب الزمان...
امام زمان رو واسطه قرار بده کمی مناجات کنیم با خدا
.............................................
غروب بود که "حَیَّ عَلی" رسید به ما
خوش آمدیدِ خدا از سَما رسید به ما
چه خوب شد رفقا! دور دور ما شده است!
دعا کنید، که اذن دعا رسید به ما
دوباره گوشهی این خانه جایمان دادند
دراین شلوغی میخانه، جا رسید به ما
غریبه دور و بر ما زیاد بود اما
طراوتِ نفسی آشنا رسید به ما
دوباره شوق گرفتیم بندهاش باشیم
گرفته بود دل ما، صفا رسید به ما
کجاست دست گدایان، کریم آمده است
کریم آمد و دست عطا رسید به ما
به جای ثروت دنیا "نجف" به ما دادند
خوشا به طالع ما، خاکِ پا رسید به ما
حساب سی شبهی ما فقط به دست "علیست"
فقط به عشق "علی"، اِهدِنا رسید به ما
"علی" مراقب ما بود و هست و خواهد بود
همیشه و همه جا این "بها" رسید به ما
برای سفرهی افطار هم حواسش بود
کمی هم از رُطبِ "مرتضی" رسید به ما
شروع ماه مبارک صدا زدیم "حسین"
شروع ماه خدا "کربلا" رسید به ما
عیار روزهی ما گریه بر "حسین" باشد
هزار خیر در این گریهها رسید به ما
به روزهی رمضان "روضهی عطش" دادند
غمِ لبان عزیزِ خدا رسید به ما
همان لبی که حرامی لگد به رویش زد
درآن میان، خبر از نیزهها رسید به ما
سپاه شام صدا زد که پیرهن اینجاست!
سپاه کوفه صدا زد: عبا رسید به ما!
شاعر : #سید_پوریا_هاشمی
هرکس یه چیزی از این بدن رو برد، یکی پیرهن برد یکی عمامه برد. یکی شمشیر آقا رو برد، یکی سر آقا رو برد دیگه نگم ، فقط بگم هرکس یه سهمی از این بدن برد، حتی اسبها هم سهمی بردن
خواهرش هم ناله زد
اسبها پای خود از سینۀ او بردارید
من هم از این تن بی سر شده سهمی دارم
آره زینب هم سهم خودش رو از این بدن گرفت، اما چه سهمی سهمی که هیچ کس تا اون موقع نگرفته بود ، اومد کنار بدن برادر ، « أ أنت اخی؟ أ أنت ابن والدتی»؟ دید بدن سر ندارد.
زینب لب رو گذاشت رو رگهای بریده
آندم که در درياي خون زينب شنا کرد
لب را به رگهاي بريده آشنا کرد
گفت اي برادر، قربان رويت
بنما اجازه بوسم گلويت
هرگز کسي چون من تنِ بيسر نبوسيد
بوسيدم آنجايي که پيغمبر نبوسيد
حيدر نبوسيد، زهرا نبوسيد
حتي نسيم صحرا نبوسيد
سپس حضرت زینب(سلام الله علیها) روضه خواند. ابتدا برای اینکه گلایه از خدا نشده باشد، کفران و ناسپاسی نباشد، دست ها را زیر بدن برد. این بدن پاره پاره را روی دست گرفت و عرض کرد: خدایا این قلیل قربانی را از آل رسول بپذیر؛ سپس یک گفت وگو با رسول خدا دارد: «يا محمداه! صلى عليك ملائكة السماء هذا الحسين مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتك سبايا».[1]
این کشته فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست
این کشتی شکسته به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
ناله بزن یا حسین......
🌐@dorenabhydar