#زندگی_نامه_استاد
#الگوهای_نمونه
#سیره_علما
#مصاحبه
⭕️ حضرت آیت الله حیدری فر از چگونگی آشنایی با استادش حضرت آیت الله جوادی آملی می گوید.
💠 اینجا بخوانید.
🌐 مصاحبه با خبرگزاری شفقنا
کانال دروس و اندیشه های استاد حیدری فر
🆔 https://eitaa.com/dorusheidarifar
#نکات_اخلاقی
#الگوهای_نمونه
#سیره_علما
#صفت_انفاق
⭕️ ✍ نوشتهاند: فقیه و عارف بزرگ، علّامه سیّد محمدمهدی بحر العلوم، بعضی شب ها همانند جدش حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) کوله باری از مواد غذایی به دوش میگرفت و از تاریکی شب استفاده کرده، در کوچه های نجف بر در خانهٔ هر فقیر و مستمندی میرسید، مقداری از غذا و پول به او و خانوادهاش می داد و همواره از حال مردم سؤال میکرد و به بینوایان رسیدگی مینمود.
روزی، آیت الله سید محمد جواد عامِلی را که از شاگردان برجستهاش بود، فراخواند و توبیخ و سرزنش نمود!
مرحوم عامِلی دلیل نگرانی استادش را پرسید، استاد در پاسخ گفت:
یکی از برادران مسلمان شما که همسایه شماست تهیدست است؛ او هرشب خرمای بد و ارزان قیمتی از بقّال می گرفت و بچه های خود را سیر می کرد. امروز که رفته است از بقّال بگیرد، بقّال از دادن خرما امتناع ورزیده زیرا بدهکاری های آن بیچاره زیاد شده است و امشب او و بچه هایش بی شام ماندهاند.
سیّد عامِلی از سیّد بحر العلوم معذرت خواهی میکند و از اینکه خبر نداشته پوزش میطلبد.
سیّد بحر العلوم در پاسخ میگوید:
اگر با علم به حال آن بیچاره شام میخوردی و به او اعتناء نمی کردی کافر بودی؛ ولی آنچه مرا نگران و ناراحت کرده، اینست که تو خبر از برادر مسلمانت نداری!
باید از حال برادرانت جستجو کنی و آنان را دریابی.
در هر حال، سیّد بحر العلوم سینی بزرگی پر از غذا با مقداری پول به شاگردش، آقای عامِلی، داد و از او خواست که به منزل آن برادر مؤمن برود و با هم شام بخورند و این پول را هم به او بپردازد تا قرضهای خود را ادا کند و همچنان خود منتظر ماند و شام تناول نکرد تا اینکه آقای عامِلی برگشت و به او خبر داد که غذا را با همسایهاش تناول کرده و پول ها را هم به او داده است. جالب اینجاست که اِنعام سیّد بحرالعلوم درست به اندازه قرضها و دیون آن مؤمن بود.
فقهای نامدار شیعه با اندکی تغییر، ص 295، 296
کانال دروس و اندیشه های استاد حیدری فر
🆔 https://eitaa.com/dorusheidarifar
#اخلاق_و_معنویت
#الگوهای_نمونه
#سیره_علما
حاج میرزا جواد آقا بعد از دو سال که نزد آیت الله آخوند مولی حسینقلی همدانی شاگردی کرده بود، خدمت استادش عرض می کند: من در سیر و سلوک خود به جایی نرسیدم.
آقا در جواب از اسم و رسمش سؤال می کند و او تعجب کرده می گوید: مرا نمی شناسید؟
من جواد ملکی تبریزی هستم!
ایشان می گویند: شما با فلان ملکی ها نسبتی دارید؟
میرزا جواد آقا چون آنها را خوب و شایسته نمی دانست، از آنها و ثروتشان انتقاد می کند.
مرحوم آخوند مولی حسینقلی در جواب می گوید:
هر وقت توانستی کفش آنها را که بد می دانی جلوی پایشان جفت کنی، من خود به سراغ تو خواهم آمد.
این حرف بسیار تأثیر می کند و میرزا جواد آقا فردا که به درس می رود خود را در محلی مستقر می کند که پایین تر از بقیه شاگردان بنشیند.
در روزهای بعد طلبه هایی که از فامیل ملک التجار در نجف بود و ایشان آنها را خوب نمی دانست مورد محبّت خود قرار می دهد تا جایی که کفششان را پیش پایشان جفت می کند. بعد از مدتی این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بودند می رسد و رفع کدورت از بابت حرف های میرزا جواد آقا می شود.
کانال دروس و اندیشه های استاد حیدری فر
🆔 https://eitaa.com/dorusheidarifar
⭕️ برای دسترسی بهتر به مطالب کانال، روی هر کدام از هشتک ها کلیک کنید.
💫 #زندگی_نامه_استاد
💫#آثار_استاد
💫#مصاحبه
💫#لینک_کانال
💫#لیست_دروس_استاد
💫#الفائق_فی_الاُصول
💫#تفسیر_روایی_اجتهادی_قرآن
💫#معرفی_کتاب
✍#تحصیلی
✍#پژوهشی
✍#روش_تحقیق
✍#پایان_نامه_نویسی
✍#مقاله_نویسی
✍#معرفی_سامانه_پژوهشی
✍#پیشینه_پژوهش
✍ #نویسندگی
✍#درست_نویسی
✍#ادبیات_فارسی
💐#زندگی_بهتر
💐#اقتصادی
💐#احادیث
💐#نکات_اخلاقی
💐#مناسبتی
📚#ادبیات_عرب
📚#علم_صرف
📚#کاربرد_ادبیات_عرب
✅#اخلاق_و_معنویت
✅#صفت_انفاق
✅#صفت_آزاد_اندیشی
✅#صفت_توکّل
✅#صفت_شجاعت
✅#صفت_تواضع
✅#صفت_ادب
✅#یاد_خدا
✅#عشق_و_محبّت
◾️#امام_حسین
◾️#عاشورا
◾️#شرح_زیارت_عاشورا
◾️#مدرسه_عشق_حسینی
◾️#شب_جمعه
◾️#سیره_شهداء
📖📚#تفسیر_قرآن
📖📚#روش_شناسی_تفسیر
📖📚#سورة_آل_عمران
📖📚#سورة_الفرقان
📖📚#سورة_العصر
📖📚#قاعده_سیاق
🌹#اهل_البیت
🌹#پیامبر_اکرم
🌹#حضرت_فاطمه_زهرا
🌹#امام_حسن_مجتبی
🌹#امام_جعفر_صادق
🌹#امام_موسی_کاظم
🌹#امام_رضا
🌹#حضرت_فاطمه_معصومه
🌹#حضرت_ابوطالب
🌹#حضرت_موسی_مُبَرقَع
🌹#دهه_کرامت
🌹#عید_مباهله
🌹#عید_مبعث
🌹#دهه_فجر
🌹#ماه_شعبان
👳🏻♂#طلبگی
👳🏻♂#شیوه_تحصیل_درس_خارج
👳🏻♂#اجتهاد_و_نظریه_پردازی
👳🏻♂#روش_شناسی_اجتهاد
👳🏻♂#اصلاح_حوزه_علمیه
👳🏻♂#سیره_علما
👳🏻♂#انگیزشی
🛑#الگوهای_نمونه
🛑#علّامه_طباطبایی
🛑#آیت_الله_بهجت
🛑#شهید_بهشتی
🛑#علّامه_حسن_زاده_آملی
🛑#امام_خمینی
🛑#آیت_الله_خامنه_ای
🛑#رحلت_امام_خمینی
🛑#سیاسی
🛑#انتخابات
🕋#پرونده_ویژه_غدیر
🕋#شبهات_امامت_و_غدیر
🕋#امامت
🕋#مهدویت
کانال دروس و اندیشه های استاد حیدری فر
🆔 https://eitaa.com/dorusheidarifar
⭕️ خاطره ای از آیت الله سید محمود طالقانی
به یاد دارم پس از رهایی از حبس، حصری بر وی نهاده شد. پاسبانی در سر کوچه تنکابن گمارده شد که کسی به دیدار او نرود و طالقانی در خانه بود. زمستان بود و سوز سردی در هوا. طالقانی به خادم مسجد هدایت تلفن زد که هیزمهایی تهیه کند و به درِ خانهاش بفرستند.
هیزمها فراهم شد و در وانتی به سر کوچه تنکابن آورده شد؛ اما پاسبان اجازه نمیداد که هیزمها به خانه برود. میان راننده و مأمور بحثی تند درگرفت. صداها بلند شد و مأمور ذکر مذموم معذور را میخواند و رخصت نمیداد.
اجازه کتبی میخواست... طالقانی که سروصدا را شنید، پنجره را گشود، رو به مأمور کرد و گفت: سرکار، زمستان است. خانه من گرم است و بخاری نفتی دارم؛ اما این هیزمها را گفتم برای تو بیاورند که در این شبهای سرد سرما نخوری و نلرزی.
پاسبان از شرم سر به زمین افکند و اشک از دیده روان کرد.
به یاد دارم که در کوران انقلاب، زندانبان او در قزلقلعه «استوار ساقی» برکنار شده بود و بیکار. طالقانی پیر پاک ما در کار شد که حقوقی برای او مقرر شود که گرسنه نماند.
#سیره_علما
#الگوهای_نمونه
✍ غلامرضا امامی نویسنده و مترجم
کانال دروس و اندیشه های استاد حیدری فر
🆔 https://eitaa.com/dorusheidarifar
🔺کتاب «فوائد بحرالعلوم» سیّدمهدی نجفی را خریدم به پول ۳ ماه نماز استیجاری.
و منِ محزون، شهاب الدّین حسینی مرعشی نجفی هستم. و این حروف را در حال گرسنگی مینویسم! یک روز و شب به دلیل نداری، چیزی نخوردهام!
امیدوارم بتوانم به برکت اجدادم بر این سختیها صبر نمایم.
۱۳۴۱ مدرسه قوام - نجف أشرف
#سیره_علما
#طلبگی
کانال دروس و اندیشه های استاد حیدری فر
🆔 https://eitaa.com/dorusheidarifar
در مجلس استفتای آیت الله سید ابوالقاسم خویی بودیم، خبر دادند که پسر ایشان آقای آسید علی در جاده کربلا تصادف کرده است.
مرحوم آشیخ عبدالحسین واعظ را آوردند که روضه ای بخواند تا اگر خبر به ایشان رسید یک مرتبه حالتی رخ ندهد.
خلاصه؛ طرح مطلب کردند و بعد ایشان فرمود: حالا ( آسید علی ) هست یا رفت؟
سکوت کردند؛ کنارشان نشسته بودم، یادم هست که دیدم دستش قلم بود، لرزید.
بعد هم مرحوم آشیخ عبدالحسین روضه اش را خواند و بعد که روضه تمام شد اشک هایش را پاک کرد و گفت: کتابها را بیاورید. شروع کرد به نوشتن ...
مشغول تألیف «معجم رجال الحدیث» بود.
خبر مرگ پسرش رسید اما آن شب تا چهار ساعت بعد این مرد مشغول نوشتن و بحث علمی بود.
این طور زحمت کشیدند!
و حالا این طور «اَصالة التنبلیة» حکم فرماست!
🎙ناقل حضرت آيت الله وحيد خراسانی
#سیره_علما
#تحصیلی
کانال دروس و اندیشه های استاد حیدری فر
🆔 https://eitaa.com/dorusheidarifar