#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
✅ چقدر زیباست...
امام رضا فرمودند: " کودک را امر کن تا با دست خود صدقه بدهد، اگر چه مقدار آن کم باشد."
انجام اعمال نیک را به صورت گفتاری به فرزندان خود آموزش داده و او را به انجام آن عمل عادت دهید. بگذار صدقه را او به شخص مستمند بدهد. تو داری صدقه می دهی؛ اما به دست فرزندت صدقه بده. چقدر زیبا است! اثر تربیتی این نوع برخورد بسیار عمیق تر است. اگر این دو مطلب با هم تلفیق شوند اثر گذاری بیشتری خواهند داشت. معصوم (ع) نیز در روایت مورد بحث به ضرورت توام بودن گفتار و رفتار والدین در امر تربیت فرزندان اشاره فرمودند.
#تربیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
📌تمام سال های زندگیم در اشتباه گذشت...
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#علامه_طهرانی
💞آن فوز عظيم ...
اين خانمی كه سراسر اطاقش را از ديپلمها و ليسانسها و دكتراها پركرده است، و در هر مقام و پست كه شاغل شده است، صد برابر آنهم اگر فرضاً برآن افزوده گردد، چنانچه به او بگويند: تو حاضری اين فرزندت را بدهی و مقامات و گواهينامههايت محفوظ باشد؟! و يا آنها را فدای اين فرزند میکنی؟! فوراً ميگويد: فدا ميكنم! فرزند، برای من ارزشش بيشتر است.
پس ای خانمی كه به يك فرزند و يا دو فرزند اكتفا كردهای و خودت را سرگرم كارهای ديگر نمودهای! بدان كه: آن فرزندهای احتمالی كه در صورت فرض زائيدن به وجود ميآمدند و اينك نيامدهاند، همانند همين فرزند تو ميباشند. همۀ آنها را از دست دادهاي! و به فوز عظيم نرسيدهای! و آن فرزندهای لطيف و شيرين را فدای اين مشاغل و در حقيقت شواغل نمودهای!
📚 رساله نكاحيه: كاهش جمعيت ضربه ای سهمگين بر پيكر مسلمين
#مادری
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵٠٧
#سختیهای_زندگی
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#مخالفت_همسر
دوران کودکی و نوجوانی بشدت سختی رو گذراندم، طلاق پدر و مادرم در یک سالگی من باعث شد، من از هر دو شون دور باشم و با مادر بزرگ پدری زندگی بسیار سخت ولی شیرینی را تجربه کنم، از تنهایی خسته شده بودم، از بس که همه کارهای یه بچه مثلا کلاس اول رو خودم به تنهایی انجام داده بودم، حتی یادمه کسی نبود دیکته بهم بگه، من مجبور میشدم، متن کتابها رو حفظ کنم و بعدا خودم از حفظ بنویسم و به خودم نمره بدم.
خلاصه گذشت و گذشت تا راهنمایی که مادر بزرگ فوت شد و بالاجبار پیش پدر و زن بابا رفتم و ادامه تحصیل دادم و ازدواج کردم. همسرم قبل از عقد از من تعهد گرفت که هیچ وقت بچه دار نشیم، من هم قبول کردم.
از تنهایی و نبود یک همدم افسردگی شدید گرفتم، در مورد بچه که اصلا نمی تونستم با همسرم صحبت کنم، می گفتم حوصلم سر رفته، می گفت برو کلاس خودتو مشغول کن، برو قرآن حفظ کن مشغول میشی...
حفظ قرآن را شروع کردم. اواخر حفظِ قرآن، دیدم دیگه تنهایی خیلی بهم فشار میاره، از خدا خواستم که مهر بچه داری رو تو دل شوهرم بندازه، از بس دعا کردم، آخرای حفظ قرآن باردار شدم شوهرم به سختی موافقت کرد.
فکر نمیکرد اینقد زود باردار بشم، البته ۴ سال از زندگی مشترکمون گذشته بود، گل پسرم سید محمدحسین که بدنیا آمد، زندگی مون رونق پیدا کرد، اما ناگفته نماند که خیلی اذیت میکرد، همه چیز رو پرتاب می کرد و میزد، اقوام شوهر میگفتن از بس سر این بچه قرآن حفظ کردی از نظر مغزی مشکل دار شده...
از دست نیش و کنایه تا ۴ سال جایی نرفتم تا اینکه بکربلا مشرف شدم از خود آقا خواستم که همسرم راضی بشه یه بچه دیگه بیاریم، اما از بس اولی اذیت کرد اصلا موافق نبود، همش میگفت این یکی هم گول تو رو خوردم، محاله قبول کنم، تا اینکه بعد کربلا ورق برگشت و من باردار شدم، این بار هم بچه پسر بود، یه پسر زیبا، به یاد امام حسن اسمشو سید محمد حسن گذاشتیم.
بعد از سه سالگی سید محمد حسن مشرف به مشهد شدیم و از امام رضا خواستم که شوهرم رو راضی کنه، باورتون نمیشه به محض اینکه از مشهد برگشتیم فهمیدم باردارم، و الان ماه هفتم بارداری هستم، و این یکی هم پسره و اسمش رو سید محمد علی میگذاریم انشالله
بعد این همه سختی تو زندگی و شهر غریب فهمیدم که چقدر زندگی گذشته منو مقاوم کرده و همه این سختی ها از لطف خدا بوده که بنده طاقت بیارم و تحمل کنم والا بچه های من بشدت شیطنت های بچگی شون زیاده و من هم چنان برای دوری از سرزنش و زخم زبان اطرافیان کمتر به منزلشان میرم ، خصوصا خواهر همسرم که میگن با این خرج گرون مثلا شما هر دو تحصیل کرده هستید چرا مثل عوام فکر میکنید. کی میخواد خرج سومی رو بده، منم همیشه جواب آماده دارم که مگه خدای امروز با خدای دیروز فرق کرده، یا خدا دو بچه رو میتونه خرج بده سومی رو نه....
انشاالله بنا دارم بعد از این دو سال گذشت چهارمی رو بیارم، این حداقل کاری که میتونم برای شیعه انجام بدم و الان ۳۵ سالمه، انشالله خدا به همه توفیق و توان بده در این راه
اینم بگم پسر بزرگم سید محمدحسین الان ۸ سالشه و حافظ ۷ جز قرآن شده و همه اینها رو مدیون اون دوران حفظ کردن قرآن می دونم که باردار بودم و اثراتش رو الان میبینم.
فقط کافیه آدم استقامت بخرج بده و حرف اطرافیان براش مهم نباشه...
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✅ درمان رایگان زوج های نابارور در مرکز درمان ناباروری طهورا
🔹مرکز درمان ناباروری طهورا در قم به مناسبت دهه کرامت در نظر دارد به صورت رایگان هزار زوج نابارور کم بضاعت را درمان کند.
🔹متقاضیان تا فردا مورخ ٢١ خرداد ماه فرصت دارند برای ثبت نام به نشانی اینترنتی tahooraclinic.ir مراجعه کنند.
#رویای_مادری
#ناباروری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#شهید_بهشتی
✅ کودک انتخابگر پرورش دهید.
به بچه فرصت اظهار نظر بدهید. بگذارید یک حرف پرت بزند؛ بگذارید یک استدلال غلط بکند، یک نتیجهی غلط هم بگیرد و حتی تا آنجا که خسارت شکننده ندارد، دنبال این نتیجهی غلط برود و خودش یک تجربه بهدست بیاورد.
تجربههای تلخی که این بچهها خودشان با اعمال حق اختیار بهدست میآورند از یک کتاب نصیحت سعدی و فردوسی و لقمان بالاتر است، از یک مجموعه حدیث امامان و پیامبران بالاتر است و حتی میتواند از همهی قرآن برای او ارزندهتر باشد.
قرآن میگوید من کتاب نصیحت و هدایت هستم؛ اما برای چه کسانی؟ برای انسان انتخابگر. تو با این کار (ندادن حق انتخاب به کودک) زمینهی نقش قرآن را از بین میبری. زمینهی نقش حدیث را از بین میبری.
بچهی آزاد تربیت کردن دردسر و زحمت دارد و کاری دشوار است. ممکن است کسانی بگویند «کو وقت این حرفها؟ کو حوصلهی این حرفها؟» درست میفرمایید. ولی اگر چنین نکنیم بعد باید بپرسیم «کو آن جوانان رشید آزاد و آزاده که بتوانند پاسدار حق و حقیقت باشند؟»
اگر به بچه غذا ندهید ستمی به او رفته، اما نه ستمی بزرگ! اما اگر فضای آزاد زیستن را از او گرفتید، بزرگترین ستم را به او کردهاید، چرا که انسانیت او را در معرض خطر قرار دادهاید.»
📚 نقش آزادی در تربیت کودکان
#تربیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵۰۸
#تک_فرزندی
#کم_فرزندی
#چند_فرزندی
#تربیت_فرزند
یکی از ایرادایی که نسل امروزی به خانواده های پرجمعیت میگیرن اینه که میگن بچه خوب توی این مدل خانواده تربیت نمیشه. من از ترم یک دانشگاه که وارد خوابگاه شدم (عملا وارد زندگی اجتماعی گسترده شدم) فهمیدم کاملا قضیه برعکس هست.
یعنی اوائل توی خوابگاه یک سری افرادی که تک فرزند یا دو فرزند بودن میگفتن وای شما این تعداد بچه این؟ مثلا پنج به بالا رو بد میدونستن و یک نگاهای خاصی داشتن.
اما جالب بود همین افرادی که از خانواده های پرجمعیت بودن نه به سرما و گرما گیر میدادن، نه رو خوابشون حساس بودن، یعنی کلا به شلوغی عادت داشتن. همه مدل غذایی رو میخوردن و راحت با همه اخت میشدن و می تونستن راحت بقیه رو بپذیرن.
همون افراد تک فرزند یا دو فرزندی در هر موردی اذیت میکردن، زود کم میآوردن و افسرده میشدن و بقیه اتاق که از خانواده پرجمعیت بودن عملا اینارو در طول ترم تحمل میکردن. آخرشم دو قورت و نیمشون باقی بود. از هیچ چیز خوشحال نمیشدن و حتی نمرات خوبم خوشحالشون نمیکرد.
اما اعتراف می کنم کم جمعیتی ها در رفاه کامل بودن.اونجایی که ما همه ش در حال دودوتا چهار تا بودیم کوچکترین چیزی رو چجوری بخریم و چجوری مصرف کنیم که به صرفه باشه، خانواده های اونا بعد از هر تماس کلی پول براشون میریختن.
و اینطوری بود که ما مدیریت مالی و استقلال رو تمرین میکردیم و اونا حتی نمیدونستن تو حسابشون چقدر پوله چون هیچ جا به جمله ی "موجودی شما کافی نیست." برنمی خوردن.
یکی از موارد اخلاقی که خیلی برام چشم گیر بود و اساتید اخلاق هم روش تاکید دارن، گناهان زبان بود یا به تعبیر امروزیا هوش اجتماعی...
در جایی که پرجمعیتی ها با هر حرف، ناخودآگاه حواسشون به واکنش طرف بود و اگر حرفی میزدن که حس میکردن جالب نیست سریع جبرانش میکردن با یه حرف بهتر، تک فرزندی ها و کم جمعیت ها تیکه انداختنو افتخار میدونستن و معتقد بودن آدم باید جوری جواب بده که طرف بسوزه...
من خودم به خاطر طبعم زبان تند و تیزی داشتم. تا خود ۱۶،۱۷ سالگی مادرم هر بار میگفت آدم حرفی که میخواد بزنه رو هزار بار میجوه. اگه شک داره خوبه یا بده اصلا نمیگه. اونقدر گفت وگفت و گاهی قهر کرد، گاهی سکوتامو تشویق کرد که من الان بتونم به جای اینکه جواب کسی رو بدم، سکوتو انتخاب کنم و میدونم تاثیرش بیشتره.
اما در طول این چند سال دانشجویی خیلی افراد رو دیدم که اصلا جملاتشونو حتی یکبار هم از ذهن نمیگذرونن و اندکی تامل نمی کنند. حتی خانواده های مذهبی.
یادمه یبار یه خانم از آشناهامون که بی سرپرست بود و وضع مالی بدی داشت، کلی تسبیح رنگاوارنگ از خونه شون جمع کرده بود، برای من آورد گفت ببر بذار مسجد دانشگاهتون . منم قبول کردم یکی از همین عزیزان کم جمعیتی که اتفاقا مذهبی بود موضوعو فهمید و کلی مسخره کرد که وا؟ چرا تسبیحاش یه شکل نیستن و... طرف نداره ده تا تسبیح بخره بعد این خانم که چادر کَن کَن، کمتر، سرش نمیکنه، نذرشو مسخره میکنه.
البته اوایل تعجب میکردم میگفتم مادر اینا یکبار هم بهشون نگفته مواظب دل سوزوندن، بی احترامی، سبک کردن بقیه و...باش؟!
حتی یبار یکیشون گفت خودم میدونم بد حرف میزنم و کلی از دوستام به جز یکی نهایتا دوتا باهام میسازن. حرفاش منو به فکر فرو برد و تموم افرادی که خیلی تیکه مینداختن و کلا نقطه ضعف افرادو بی پروا نشونه میرفتن اومد تو ذهنم و متوجه شدم اتفاقا از خانواده های کم جمعیت بودن و معمولا تک دختر و دردونه خونه ،که حتی برای اشتباهات شون هم گاهی تشویق شدن.
در حالی که مثلا تو خانواده ما که ۶ تا بچه بودیم، گرفتن معدل ۱۹ به بالا، رفتار مودبانه و ... یه امر کاملا نرمال و عادی بود و کسی براش جایزه توقع نداشت.
اما همین چند وقت یکی از همین دخترا دکترا کنکور داد و اصلا خوب نبود نتیجه ش و کلی خانواده براش طلا خریدن که چی؟ کنکور شرکت کرده اما من نوعی مجاز شدم و تراز چند دانشگاه خوب رو آوردم و جایزه بماند، خرج ثبت نام تا مصاحبه و همه چیز با افتخار از جیب خودم بود.
خلاصه خواستم این مطلبو بگم که برام جالب بود و برعکسش توی ذهن ها ثبت شده که بچه ها خانواده های پرجمعیت بی کلاسن و ادب نشدن و خانواده های کم جمعیت آدم حسابی تحویل جامعه میدن و...
پ. ن: البته این ویژگیهایی که گفتم همیشه مطلق نیست و ممکنه عکسش هم باشه، نکاتی که گفتم تجربه ی زیسته ی من بود. با احترام به کسایی که متفاوت هستند و یا متفاوت فکر می کنند.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨امام رضا عليه السلام فرمودند:
«به خداوند گمان نيك ببر؛ زيرا خداى عزّ و جلّ مى فرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويشم ؛ اگر گمانِ او به من نيك باشد، مطابق آن گمان با او رفتار كنم و اگر بد باشد نيز مطابق همان گمانِ بد با او عمل كنم.»
📚الكافي ج ۳،ص ۷۲
🌺ولادت باسعادت امام رضا علیه السلام بر شما مبارک باد.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#آیت_الله_مصباح_یزدی
در مشهد، خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضا علیه السلام شد. ... آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار میرفتیم. ... در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که نابینا بود ... ما بچه بودیم و سالها بود که او را میشناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را میبینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد.
... این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را میگرفت و پدر نابینایش را به مسجد میآورد. ... ما جستجو کردیم که چرا شفا دادهاند. گفتند: سالها بود که این دختر بچه دست کربلایی را میگرفت و به مسجد میآورد. کمکم دختر بزرگ شد و بهاصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود. روزی بعضی از بچههای بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر.
در حرم، کربلایی به دخترش میگوید تو برو خانه من اینجا میمانم. او به امام رضا علیه السلام عرض کرده بود: آقا! من سالهاست که نابینا هستم و حتی یکبار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یکبار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به ناموسم را تحمل نمیکنم؛ یا من را شفا بدهید یا همینجا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلکهای مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل میشود و بعد از مدتی خوابش میبرد. در خواب، حضرت رضا علیه السلام او را شفا میدهند.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1