eitaa logo
دوتا کافی نیست
48.2هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ تشرف بدون گذرنامه 📌شما برای تشرف به مکه و مدینه پول خرج کرده و گذرنامه می‌گیرید اما خداوند یک حرم بدون گذرنامه دارد و آن رمضان است که وارد بر ما می‌شود در حالی ‌که حرم‌های دیگر را ما بر آنها وارد می‌شویم. ✨ تا در رمضانیم در حرم الهی هستیم و عبادات ما بیش‌تر ارزش پیدا می‌کند. 👌امام خمینی قدس سره در این ماه ملاقات و رفت‌وآمدها را کم می‌کرد و انسش را باخدای متعال زیاد می‌نمود. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
⚠️بازار شبهه و شایعه داغ داغه... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
VID-15872955657-1587295951443.m4a
2.79M
👌می ارزه، برمی گردم. ✅ گفتگوی عرشی دو نوزاد... 📚بحار الانوار، ج ۴۰ ص ۲۶۷ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💎بهترین ماه سال... ✅ در کتاب خاطرات آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی یکی از نزدیکان ایشان نقل می کند: "وقتی تازه می خواستم به بچه دار شدن فکر کنم در محل دفتر مرجعیت خدمتشان رسیدم. عرض کردم تازه می خواهیم به فکر بچه دار شدن بیفتیم. چه کنیم؟ فرمودند: خوب کردی اول آمدی پیش من." 🔹بهترین ماه های سال برای انعقاد نطفه ماه رمضان است. نزدیک های نیمه ماه هم از همه بهتر است. چون هر دو روزه گرفتید و هر دو یک حالت تلطیف روحی پیدا کردید. 🔹من نسبت به هر پنج بچه ای که دارم روزانه در پنج نمازی که در شبانه روز میخواندم ۴ دعا می کردم. میگفتم خدایا سالم باشد ،صالح باشد، خوش روزی باشد، خوش قدم باشد. با این ۴ دعا دنیا و آخرت را با هم جمع کرده بودم. ضرر هم نکردم. نه در دخترش نه در پسرش الحمدلله. خودم این کار را کردم. 🔹از نظر تغذیه مادر وقتی باردار شد، هر چیزی نخورد. 🔹مسئله توسل خیلی موثر است به خاطر اینکه این خصوصیات پنج گانه که من گفتم در او باشد. یعنی سالم باشد صالح خوش روزی. خوش قدم (چون بعضی از بچه ها بد قدم هستند هیچ تعارف هم ندارد و تردید هم در او نیست.) و مهمترین چیز هم عاقبت به خیری است. 🔹قبل از انعقاد نطفه هم تغذیه خیلی موثر است و در نطفه اثر دارد. این از واضحات است. باید مراعات کنید. من یک چیزی بگویم به تو: در خانه ما از هرجایی هر چیزی بیاید اینها دست نمی زنند. صبر می کنند تا من بیایم جهات شرعی اش را دقت کنم. این در خانه ما سنت شده و از ملکات اینهاست. چون این اثر دارد. 🔹فرمودند اگر در ماه رمضان نشد ادامه بدهید فقط قمر در عقرب نباشد. روایات هم در این زمینه داریم. هم عقد در قمر در عقرب نباشد هم عمل آمیزشی و نکاح. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨مقام معظم رهبری: "، ماه انفاق و ایثار و کمک به مستمندان است. چه خوب است که یک رزمایش گسترده ای در کشور به وجود بیاید برای مواسات و همدلی و کمک مؤمنانه به نیازمندان و فقرا که این اگر اتفاق بیفتد، خاطره خوشی را از امسال در ذهنها خواهد گذاشت." 💥پویش مردمی ✅ فراخوان جمع آوری کمک برای حمایت از خانواده های نیازمندِ پرجمعیت 🔹شماره کارت: 6104337428940496 🔹شماره حساب: 8873689568 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۲۶ زندگی جدید من از روز عاشورا ۹۳ شروع شد. اون روز با شنیدن روضه عصر عاشورای حضرت زینب خیلی به حال خودم افسوس خوردم. ازون روز توی هیئت تصمیم گرفتم دیگه بشم نوکر امام حسین و حضرت زینب. شنیدین میگن شما یک قدم به سمت ما بیاید ما صد قدم میایم جلو. من اینو داشتم با چشمای خودم میدیدم و درک میکردم. از مقطع راهنمایی وارد یه دبیرستان عااالی شدم که اصلا خودمم باورم نمیشد که در اون دبیرستان قبول بشم یادمه خیلییی از دوستام که با هم آزمون و مصاحبه دادیم رد شدن... خلاصه من اینو کار حضرت زینب میدونستم و سعی میکردم از محیط معنوی اونجا به بهترین شکل استفاده کنم... روز به  روز جو معنوی اونجا بیشتر روم تاثیر میذاشت. همون سال قسمتم شد و به کربلا رفتم...چه کربلایی... فوق العاده بود همه چیزش... اونجا زیر قبه امام حسین دعا کردم خودشون، مسیر زندگیمو دستشون بگیرن... دعا کردم که میخوام توی ظهور پسرشون امام زمان موثر باشم و بچه زیاد بیارم، یار واسه پسرشون تربیت کنم. همونجا بهشون درگوشی گفتم که تصمیم دارم که زود ازدواج کنم و ازشون میخوام که خودشون یه مورد عاالی برام زود زود بفرستن. اون موقع ها خیلی تحت تاثیر صحبت های آقای پناهیان بودم و مدام تو گوشیم سخنرانی هاشونو دانلود میکردم و گوش میدادم. یادمه توی یه سخنرانیشون میگفتن...من از شما جوونا تعجب میکنم اینجوری اینجا نشستید و ازدواج نکردید...قشنگ یادمه...میگفتن آقاتون گفته بچه بیارید و نسل شیعه رو زیاد کنید اون وقت شما نشستید منو نگاه میکنید؟😂😂 میگفت  "برای خدا ازدواج کنید و برای خدا بچه بیارید " خیلی مصمم تر شدم برای هدفم. یه روز به مامانم گفتم من احساس میکنم آمادگی ازدواج رو دارم...مادرم هم زد زیر خنده و خیلی خندید ولی گفت باشه. یکم از خنده زیادش خجالت کشیدم و رفتم. خلاصه از آخر همون هفته اولین خواستگار اومد خونمون. اما هر کدوم از نظر من یه ایرادی داشت که جور نمیشد. خیلی متوسل به حضرت زینب و امام حسین میشدم تا دوسال همینطور اومدن و رفتن تا اینکه من بالاخره ۱۶ ساله شدم یه روز مادر شوهرم زنگ زد  خونمون برای خواستگاری، من دیگه خسته شده بودم و از پشت تلفن به مامانم اشاره میکردم که نه نه دیگه نمیخوایم. دیگه راه نمیدیم. مامانم همینطور داشت حرف میزد باهاش و میگفت " آهان طلبه هستن پسرتون... ملبس هم هستن؟؟" اینا رو که شنیدم دیگه چشام برق زد و آروم نشستم یه گوشه تا مامانم خودش بقیه حرفا بزنه. یادمه تو اون برهه از زمان داداش دوستم میرفت سوریه و خانوادش خیلی بی تابی میکردن... آقای پناهیان یه روز توی هیئت همه زن ها رو دعوا کرد که شما چه زن هایی هستید؟؟ اصلا برا چی میاید توی هیئت و برای حضرت زینب گریه میکنید، به چه دردی میخوره وقتی اجازه نمیدید شوهراتون برم از حرمش دفاع کنن؟؟ چرا انقدر خود خواهید؟؟خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم ولی خوب شوهر نداشتم که بخوام بفرستمش😂😂 واسه همین رفتم به خواهرام گیییر که شماها باید شوهراتونو بفرستید سوریه و شماها مانع رشد همسراتونید و اونا رو فقط و فقط برای خودتون میخواید. خودتون رو بذارید جای اون زن ها که شوهراشون رفتن و شهید شدن و... خلاصه رفتم بالا منبر براشون اونا هم گفتن تو درک نمیکنی الان چون شوهر نداری تا حال ما رو بفهمی، وقتی ازدواج کنی متوجه میشی، اون موقع ببینیم خودت چیکار میکنی😏 در همین بین مراسمات خواستگاری من هم برگزار میشد. خیلی زیاد توی خواستگاری درباره بچه و بچه های زیاد و اینا از شوهرم پرسیدم که خداروشکر اون هم تو اصل قضیه با من موافق بود. یادمه توی یکی از جلسات یهویی ازش پرسیدم که شما نمیخواید برید سوریه؟؟خیلی تعجب کرد گفت والا دوست که خیلی دارم برم. ولی باید جراتشم باشه. نگو داشته کاراشو میکرده که بره. منم بهش گفتم خیلی اشتباه میکنید که نمیرین و تو این جور شرایط وظیفتونه که برید. اونم بنده خدا گفت ببینیم خدا چی میخواد. خلاصه گذشت، دیگه درباره سوریه حرفی نزدیم و من هم فکر کردم که واااقعا نمیخواد که بره. حدود ۳_۴ ماه از عقدمون گذشت که کم کم متوجه شدم ریز ریز داره کارای رفتنش رو میکنه شوکه شدم. خیلی گریه و زاری کردم. اما بعد یاد گذشته خودم، اون روز عاشورا و قرارم با حضرت زینب که قرار بود تا آخر عمر نوکریشونو بکنم افتادم. بهش گفتم خیلی دلم برات تنگ میشه و از ته قلبم راضی هستم که بری... به پدر مادرم هم هیچی نگفتم چون میدونستم مخالفت میکنن تا یه شب قبل از رفتنش اومد خونمون برای خدافظی، با همه خدافظی کرد و رفت. دوماهی اونجا بود. تو این مدت خیلی اذیت شدم. تحمل دوریش برام خیلی سخت بود. هم نگرانش بودم، هم دلتنگش شده بودم. از شدت استرس صورتم پر از جوش شده بود. اما نمیذاشتم که هیچ وقت خانوادم متوجه بشن از ناراحتیه تا بخوان خدایی نکرده ازون دلخور بشن به خاطر نبودنش. «دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۲۶ پیش خودم میگفتم من ضعیفم که دارم اذیت میشم. اون داره راه درست رو میره پس کسی نباید به خاطر کار درستش توبیخش کنه... توی جمع خانواده مدام میگفتم که من خودم خواستم تا بره و... البته ناگفته نماند که بابام هم خیلی از لحاظ روحی حمایتم میکرد یادمه ازینجا براش یه نامه نوشتم که با تمام وجود بهت افتخار میکنم که رفتی و همیشه دلم میخواست که اینجوری باشی و.... خلاصه دوماه تموم شد و برگشت بعد از ۱۵ روز دوباره گفت که میخوام برم... باز رفت و برگشت دیگه انقدر میرفت و میومد که دیگه همه عادت کرده بودن به رفتن هاش جز من... هر دفعه که میرفت با تمام وجووود میسوختم اما پشتش بودم. وقتایی هم که سوریه جور نمیشد و ایران بود حتما حتما جور میکرد و میرفت تبلیغ داخل ایران... ده روز یک ماه... خیلی از ته قلبم خدارو شکر میکردم که همسرم اهل تبلیغ دین و امام زمانه... یادمه اولین بار که باهم اربعین رفتیم کربلا توی مسیر انننقدر با جووونا میگفت و شوخی میکرد که یه حلقه بزرگ از جووونا دورش بودن و حلقه میزدن دورش و یه مسیر طولانی باهاشون راه میرفت و من از پشت تماشاشون میکردم و توی دلم خداروشکر میکردم که خدا همسری نصیبم کرده که دغدغه فرهنگی داره و توی کارش هم موفقه... دوران عقد ما با همه بودن و نبودن های همسرم تموم شد و ما بعد از یکسال عقد بستگی عروسی کردیم و اومدیم خونه خودمون... بعد از حدود دوماه دلم میخواست که بچه دار بشم اما هنوز یه کارایی داشتم که با وجود بچه نمیتونستم انجامشون بدم. ازون طرف هم من تازه ترم یک جامعه الزهرا بودم و باید یه کم پایمو قوی میکردم اما همیشه تو فکر این بودم که کی میتونم زودتر همشو جمع و جور کنم و زود تر یه نی‌نی بیارم😍 اولین تابستون زندگی مشترکمون که مصادف با اولین ماه رمضون بود برای اولین بار با همسرم رفتیم تبلیغ اونجا با یه خانواده دیگه توی یه خونه زندگی میکردیم ولی میتونم بگم از شیرین ترین لحظه های زندگی و عمرم بود و حتی لحظه برام سخت نگذشت و اونجا من مشغول کار با کودک شدم و با بچه و نوجوونا مشغول بودم هم کلاس و هم کار هنری و هم تفریح شبای ماه رمضون رو با نوجوون ها تا صبح توی پارک حلقه داشتیم اونا هم سرشون درد میکرد برای حلقه های اونجوری هر روز حلقمون پر جمعیت تر میشد. وقتی برگشتیم قم بهش گفتم حالا دیگه واقعا وقتشه که یه کوچولو داشته باشیم ولی گفت باید صبر کنی و اول کلاس رانندگی بری تا وقتایی که من میرم سوریه بتونی ماشین رو برداری و کارای بچه ها رو خودت انجام بدی... خلاصه من اسمم رو نوشتم کلاس رانندگی و بلافاصله بعد از اینکه گواهی نامم رو گرفتم اقدام به بارداری کردیم و به لطف خدا و عنایت حضرت زینب زودی باردار شدم و اون موقع بود که فهمیدم مادر شدن که به این راحتی ها نیست که من فکر میکردم انقدر ویار شدید داشتم که میتونم راحت بگم تا ۴ ماه هیچی نمیتونستم بخورم و فقط به زور سرم و آمپول دارو سر پا بودم. اون موقع ها بود که تصمیمم عوض شد. گفتم دیگه بچه نمیخوام و همین برای هفت پشتم بسه. بارداری خییلی سختی داشتم مخصوصا اینکه شوهرم بیشترِ طول بارداری پیشم نبود و واقعا بدون اون خیلی سختی کشیدم. اما خدا کمک کرد و اون روز ها هم سپری شد. تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم برای اینکه بتونم بازم بچه بیارم. خیلی ورزش کردم و تلاش کردم برای زایمان طبیعی، ولی خیلی دیر شده بود وارد ۴۱ هفته شده بودم اما هنوز حتی سر بچه پایین نیومده بود خلاصه که اجبارا استخاره کردیم برای سزارین که خوب اومد و همون شب رفتم بیمارستان برای زایمان الحمدالله خدا نگاه به بارداری سختم کرده بود و برای زایمان، راحتی رو رقم زد که اطرافیانم حتی باورشون هم نمیشد که من با زایمان سزارین انقدر راحت و رو پا باشم به طوری که همون شب توی بیمارستان خودم بچه رو بغل کردم راه بردم تا آروم بشه جالبه که با تمااام سختی هایی که توی بارداری کشیدم ولی انننقدر بچه زندگیم رو شیرین کرده که از الان با شوهرم برنامه ریزی کردیم که تا ۳۰ سالگی ۵ تا بچه داشته باشیم. با اومدن بچه به زندگی خیلی از مشکلات حل میشه. انگیزه آدم بالا میره، البته که سختم هست و بیخوابی هم داره ولی واقعا شیرینه... انشالله که خود آقا عنایت کنن و پسر کوچولو من رو هم به سربازیشون قبول کنن. با شوهرم قصد داریم با سبک زندگی سالم، هم جسم بچه ها همیشه سالم باشه، هم روحشون... همسرم میگه اگر محمد علی قراره یار آقا بشه، باید جسم سالمی هم داشته باشه تا بتونه همیشه در رکاب باشه و توان جسمی داشته باشه، برای همین دوتایی شروع کردیم باهم کتاب های طب اسلامی می خونیم تا هم خودمون رو سالم نگه داریم و هم بچه های سالم به دنیا بیاریم و سالم بزرگشون کنیم. انشالله که بتونیم بچه هامون رو هم خوب تربیت کنیم و زمینه ساز ظهور آقا بشیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
🔷 آیا می‌دانید با وجود چند فرزند کوچک چگونه می‌توانید روزه‌داری راحت‌تری داشته باشید؟ خانم‌ها با داشتن فرزند کوچک در خانه، نیاز به برنامه‌ریزی و تدابیر بیشتری در ماه مبارک رمضان دارند تا بتوانند علاوه بر مسئولیت‌ رسیدگی به خانه و بچه‌ها، روزه‌داری راحت‌تری داشته باشند و هم به عبادات خودشان برسند. آیا می‌دانید راه‌کارهای رسیدن به این مسئولیت‌ها و برنامه‌ریزی برای آن‌ها چیست؟ 📚 کتاب‌ها و بازی‌های جدید برای بچه‌ها پیدا کنید. برای ماه مبارک رمضان باتوجه به سن بچه‌ها برایشان کتاب‌های جدید تهیه کنید تا برای آن‌ها جذابیت داشته باشد. همچنین می‌توانید آن‌ها را با چند بازی جدید آشنا کنید تا ساعت‌های بیشتری را سرگرم بازی و کشف اسباب‌بازی باشند تا در ساعت‌های روزه داری شما کمتر بهانه بگیرند که حوصله‌شان سررفته. ✅ به بچه‌ها مسئولیت بدهید بخشی از مسئولیت‌های خانه را به بچه‌ها بسپرید. مثلا مسئولیت غذا دادن به خواهر یا برادر کوچکتر را به فرزندان بزرگ‌تر محول کنید. مسئولیت پهن کردن و چیدن سفره‌ی افطار، تمیز کردن بخشی از خانه و یا مرتب کردن خانه و جارو کشیدن را نیز به بچه‌ها واگذار کنید. به این ترتیب هم از مسئولیت‌های شما کاسته می‌شود، هم فرزندتان مسئولیت‌پذیرتر شده و از اینکه احساس بزرگی می‌کند و می‌تواند به شما کمک کند، احتمالا شادتر خواهد بود. 🏘 با همسایه‌ها هماهنگ کنید اگر در آپارتمانی زندگی می‌کنید که خانواده‌ها، بچه های هم‌سن فرزندان شما دارند، با خانم‌ها هماهنگ کنید که هر روز چندساعت مسئولیت نگه‌داری از بچه‌ها به عهده‌ی یک نفر باشد. با این ترفند هم بچه‌ها با هم‌سن و سالان خود بازی میکنند و هم مادرها در آن ساعات به امور شخصی خودشان رسیدگی می‌کنند. 🕙 ساعت‌های بعد از افطار را دریابید انجام بخشی از کارهای روزانه را به شب منتقل کنید. در ساعات بعد از افطار که همسرتان در خانه حضور دارد از او بخواهید که مراقب بچه‌ها باشد یا با آن‌ها بازی کند تا شما به امورات سحر و افطاری فردا برسید و یا بتوانید با خیالی آسوده قرآن روزانه‌‌تان را بخوانید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
"اگر زن ها با مأنوس شوند، بسیاری از مشکلات جامعه حل خواهد شد. چون زنِ آشنای با قرآن میتواند در تأثیرات زیادی داشته باشد." کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
⚠️هشدار در رابطه با مصرف قرص های ضد بارداری در ماه مبارک رمضان!!! ❌برخی از عوارض و تبعات استفاده از روش های پیشگیری از بارداری: 1- های ضد بارداری: مصرف قرص‌های جلوگیری از بارداری، منجر به افزایش نگرانی، اضطراب و افسردگی می‌شود. عوارض گوارشی نظیر تهوع، استفراغ و افزایش وزن به علت احتباس آب در بافت های بدن از عوارض هورمون استروژن موجود در قرص های ضد بارداری است. با تاثیر هورمون استروژن بر روی سیستم عصبی فرد، احتمال وقوع سردرد در افراد بیشتر شده و تعداد حملات میگرن نیز افزایش می یابد. همچنین مصرف این قرص موجب بروز سردردهای تنشی می شود. افزایش فشارخون نیز از دیگر عوارض این قرص ها می باشد. قرص های ضد بارداری بر روی سیستم انعقاد خون تاثیر گذاشته و مصرف آن موجب افزایش فاکتورهای انعقادی می شود. بنابراین احتمال خطر ابتلا به سکته های مغزی و قلبی در افرادی که از این نوع قرص ها استفاده می کنند، بالا می رود. مصرف این قرص ها در ماه مبارک رمضان، خطر سکته مغزی را افزایش می دهد. از دیگر عوارض مربوط به این قرص ها افزایش خطر ابتلا به سرطان سینه و رحم است. همچنین شیوع بیماری مزمن و جانکاه «کرون»که هیچ درمان قطعی ای ندارد، در زنانی که از قرص های ضدبارداری استفاده می کنند، بسیار بیشتر از زنان دیگر است. هنگامی می توان متوجه ابعاد فاجعه بارمصرف این قرص ها شد، که بدانیم: تقریبا از هر سه زوجی که در کشور از بارداری ممانعت می کنند، یک زوج، از قرص های ترکیبی ضدبارداری استفاده می کند. 2- های ضد بارداری: یکی از مهم ترین عوارض استفاده از این روش، کاهش توده استخوانی می باشد. این آمپول بر کلسیم موجود در استخوان اثر می کند و توده استخوان به طور موقت کاهش می یابد، حتی اگر استفاده از آن قطع شود. لذا به مشکل پوکی استخوان بسیاری از زنان میانسال دامن می زند. کاهش میل جنسی، خونریزی طولانی مدت، ایجاد لخته خون در پاها و ریه، زردی، حساسیت (آلرژی)، ناباروری و افزایش خطر ابتلا به سرطان سینه از دیگر عوارض تزریق آمپول می باشد. 3- (وسیله داخل رحمی): در حين كارگذاري آي يو دي، احتمال سوراخ شدن رحم و در نتیجه نياز به عمل جراحي وجود دارد. افزایش خونریزی و لکه بینی از عوارض دیگراین روش می باشد. بارداری خارج از رحم و افزایش عفونت رحمی نیز از معایب این روش ذکر شده است. 4- : ابتلا به کیست تخمدان از عوارض بستن لوله در زنان(توبکتومی)شمرده شده است، در حالی که احتمال بروز این خطر، هیچ جایی در دستورالعمل های وزارت بهداشت ندارد. حاملگی خارج از رحمی که به دنبال استفاده از روش های متعدد ممانعت از بارداری رخ می دهد و می تواند به مرگ زن بینجامد. این مسئله در مورد بستن لوله در زنان اهمیت ویژه ای پیدا می کند، چرا که نیمی از موارد حاملگی پس از عقیم سازی دائمی زنان، خارج رحمی خواهد بود، که بی شک می تواند خطر عمده ی جانی را متوجه این زنان کند. دکتر ناصر سیم فروش -چهره ی ماندگار و رئیس قطب اورولوژی کشور- معتقد است که بستن لوله در مردان (وازکتومی)، سبب افزايش احتمال ابتلا به سرطان پروستات می شود. ❌طبق برآوردهای صورت گرفته، آمار نسبی وازکتومی در ایران، 3 برابر این آمار در دنیا و این آمار برای توبکتومی، قریب به 4 برابر متوسط جهان است. استان اصفهان بیشترین آمار استفاده از وازکتومی را در کشور دارد. تامل:👇👇 «ما در ایران، موقعی که خواستیم کاهش جمعیت بدهیم، تمام وسایل و شیوه های ممانعت از بارداری را، یک دفعه به داخل کشور سرازیر کردیم، ولی بعضی از کشورها این کار را نمی‌کنند و برای کاهش جمعیت، تنها دو تا وسیله را ارائه می‌دهند، تا سلامت مردم به خطر نیفتد» (دکتر رخشانی، معاون سابق وزارت بهداشت) 👈 بیایید با انتشار گسترده این متن، به سلامت مردم، به ویژه زنان و مادران ایرانی کمک کنیم. کانال «دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
«دوتا کافی نیست» راهی بسوی بهشت است 💫 همان راهی که بهشت رابه زیر پایم می آورد 👣 و من میشوم مادر🤰 بنده دوتا فرزند دارم فرزند اولم ۱۵ سال و فرزند دومم ۵ سال و بین دو فرزندم یک بارداری داشتم که جنین روزیش زندگی در این دنیا نبود. از وقتی با کانال شما آشنا شدم برای فرزندآوری مشتاق تر شدم اما هنوز توفیق و روزیم نشده از همه عزیزان تو این ایام خاص و عزیز التماس دعا دارم. البته ناگفته نماند بنده ۳۸ساله هستم بار مسئولیت مالی منزل بر دوش بنده هست و صبح ها تا ظهر سرکار هستم اما واقعا فرزند بیشتر🤱👨‍👩‍👧‍👧 شادی بیشتر😍 عشق بیشتر💑 روزی بیشتر🌾 نگاه خدابه زندگیمان بیشتر🕋 می ارزد که حداقل به خواست خدا دو فرزند دیگر بیاورم😍😍 التماس دعای زیاد🙏🙏 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌کمک هزینه معیشتی چندقلو ها چه شد؟!! 👈 با گذشت سه ماه از وعده رییس سازمان بهزیستی، گزارش های مردمی حاکی از عدم پرداخت کمک هزینه معیشتی به خانواده های دارای فرزند چندقلو است. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨ «وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ» "قطعا همۀ شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی، جانی و فرزندان آزمایش میكنیم و بشارت ده به استقامت كنندگان!" بقره؛ ۱۵۵ 🔹ماه رمضان «جوع» است. گرسنگی «جوع» است. تشنگی «جوع» است. الآن که روزه‌اید فکر آب خوردن هم نمی‌کنید. نتیجه اش چه می‌شود؟ 🔹چند روز قبل که روزه نبودی، تو در خدمت شکمت بودی. شکم می‌گفت تشنه‌ام و آبش می‌دادی. می‌گفت گرسنه‌ام و غذایش می‌دادی. اما الآن که روزه‌ای، او می‌گوید گرسنه‌ام، تو می‌گویی صبر کن! 🔹«فرمانده» تو هستی نه شکمت... 🔹می‌گویی تا غروب هیچ چیزی به تو نمی‌دهم. همۀ اینها در حالی است که انسان روزه را انتخاب نکرده بلکه خداوند گفته است که روزه بگیر. 🔹نتیجه این است که «خودت» را در اختیار و ارادۀ خدا قرار می‌دهی. تحت ولایت خدا قرار می‌گیری و بندۀ خدا می‌شوی. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ اطاعت امر خدا... پدربزرگم، خدا بیامرز، به خاطر درمان بیماری خواهرشون میان تهران و برای گذران زندگی کارگری میکنن. اون سال که ماه رمضان در اوج تابستان قرار داشته، ایشون بنایی میکردن و کارگر بنا بودن. فکرشو بکنید، زیر نور مستقیم آفتاب. سر کارگرشون، وقتی متوجه میشه ایشون و دوستش روزه میگیرن، با عصبانیت بهشون تحکم میکنه که نباید روزه بگیرید چون از قدرت کارتون کم میشه و کار جلو نمیره. ایشون هم که فرد مومن و با اعتقادی بودن، برای اینکه به صاحب کارشون اثبات کنند که با اطاعت امر خدا و گرفتن روزه، خللی در کاراییشون وارد نمیشه، با دوستشون یک قرار میگذارن. به این ترتیب که نصف روز، یک نفر بخوابه و دیگری کار کنه و بعد شیفتشون رو عوض کنند. با این تدبیر، توانستند قوتشون رو بازیابی کنند و به لطف خدا کارشون را سر موقع تحویل دادند. پدربزرگم بارها این خاطره را تعریف کردند و هر بار با هیجان و طوری که چشمشون از شعف برق میزد. آخرش هم با هیجان میگفتند وقتی دستمزدم را میگرفتم، از خیابون دولت تا فلان جا پیاده میرفتم و یک هندوانه بزرگ میخریدم، و موقع افطار میخوردیم. طوری میگفتند که شیرینی اون هندونه رو ما هم احساس میکردیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ تکلیف روزه ی مادرانی که بچه شیرخوار دارند، چیه؟! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۲۷ من دختری سرحال و خوش صحبت بودم و در عین حال خیلی با حیا و مغرور، این خصوصیت باعث شد که همسرم به فکر خواستگاری از من بیوفته چون ما با هم فامیل هستیم. البته این را هم بگم که هیچ وقت لزومی نمیدیدم با پسرهای فامیل صحبت کنم مگر در حد سلام و همسرم از این اخلاق من هم خوشش آمده بود. سال ۸۲ بود که همسرم به خواستگاری ام اومد من اون موقع ۱۵ سال داشتم و از اونجایی که درسم خیلی خوب بود به خانواده ام اعلام کردم که دوس دارم درس بخونم و فعلا به ازدواج فکر نمیکنم. همسرم جواب من رو قبول نکردن و با فرستادن واسطه هایی سعی داشتند که من را راضی کنند. البته من بدون هیچ تحقیق و شناختی از ایشون و فقط به خاطر درس خواندن جواب رد می دادم. کم کم با تعریف واسطه ها از این آقای خوب و باتقوا، به فکر افتادم که کمی اطلاعات در مورد اخلاق و رفتارشون کسب کنم. بیشتر افرادی که واسطه خواستگاری ما بودند صفت ایمان و مهربانی ایشون رو گوشزد میکردند و من در حدیثی خوانده بودم که اگر مردی ایمان و تقواش زبان زد باشد، برای ازدواج کردن با او نباید دنبال صفت دیگر بود. حدود یکسال بعد از خواستگاری من به این نتیجه رسیدم که به ایشون جواب مثبت بدم ولی خجالت و شرم این پاسخ را به تعویق انداخت و بی مورد یکسال دیگر از زندگیم تلف شد و من هنوز حسرت این دو سال را میخورم که میتونست پر از خاطرات شیرین من و آقایی باشه. خلاصه سال ۸۵ عقد کردیم و من همچنان درس میخوندم. همسرم یک کارگر کارگاه تراشکاری و تزریق پلاستیک بود و وقتی با من ازدواج کرد شد سر کارگر و این از برکات ازدواج ما بود. همسرم در کنار کارش با وجود اینکه درس نخوانده بود، در فعالیتهای فرهنگی و مذهبی و هیات امنا مسجد و هم چنین فعالان محلی حضور پررنگ داشت و من از اینکه او همیشه در حال فعالیت بود خوشحال بودم و نداشتن مدرک تحصیلی بالا اصلا برایم مهم نبود. هنوز هم همیشه برایش میخونم: "نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد"😉 و واقعا هم همینطور بود او مطالعات خیلی گسترده ای در همه زمینه ها داشت. خلاصه کنکور دادم و به پیشنهاد پدر شوهر و پدرم و البته از روی علاقه خودم رشته کشاورزی رو انتخاب کردم و دلیل دیگر هم این بود که دانشگاه محل تحصیلم به شهر مشهد که محل زندگی همسرم بود، نزدیکتر بود. قبول شدن در دانشگاه همانا و عروسی گرفتن ما هم همانا. البته به خاطر مرگ برادر شوهرم یکسال عروسی ما عقب افتاد وگرنه آقایی قبل از قبول شدن در دانشگاه، قصد داشتند سور وسات عروسی رو به پا کنه. من و همسرم در طی سالهای عقد وسائل لازم برای زندگی را با همدیگه آماده کردیم و شاید باورتون نشه هنوز که هنوزه، نمیدونم دقیقا کدومها رو من خریدم، کدومها رو آقایی... خیلی خیلی مختصر و اینکه هر جا مسافرت میرفتیم یا برای دور زدن و تفریح یک تکه از وسائلمان را میخریدیم و اینجوری دفتر خاطراتمان در خانه و در بین وسیله هایمان همیشه بازه و آن روز های زیبا را به ما یادآوری میکنه. برای مراسم عروسی از آنجا که خانواده همسرم مراسمات پر سر وصدا داشتند من و آقایی تصمیم گرفتیم سفر سوریه را انتخاب کنیم تا در طول این سفر قبل از اینکه بخواهیم به خانه خودمان برویم انشالله با دست کوچک حضرت رقیه دوام زندگی مان را امضا کنیم. همین گونه هم شد بعد از سفر ولیمه ناهار دادیم من و همسرم به سنت ها پیامبر توجه خاص داریم ولیمه ناهار ما باعث تعجب همه شده بود. مهمانها خیلی زیاد نبودند در حد کسانی که دوست داشتند برای عروسی ما شادی کنند. با آرایش و لباس عروس خیلی ساده و دوست داشتنی، بدون هیچ استرسی از کم وکسریها، از این اتفاق بزرگ لذت بردیم. جهیزیه من واقعا مختصر بود و همون روز اول حرفهایی پشت سر جهیزیه گفته شد ولی از عشق من و همسرم حتی یک ذره کم نشد و اصلا باعث ناراحتی ما نشد چون سلیقه و خواسته خودمان و کسب رضای الهی خیلی اهمیت بیشتری داشت از حرفهای اطرافیان. قبل از اذان مغرب و عشا من و همسرم وارد خانه ی خودمان شدیم و طبق سنت زیبای پیامبر، همسرم پاهای من را شست و آب را جلوی در خانه ریخت و با هم نماز شکر خواندیم. 👈 این تجربه ادامه دارد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۲۷ تابستان تمام شد و سال تحصیلی جدید شروع شد و من دوباره به دانشگاه رفتم. هنوز چند ماهی بیشتر نگذشته بود که حس قشنگ مادر شدن فضای خانه ی کوچکمان را گرمتر کرد و من باردار شدم. ماههای اول بارداری برایم خیلی سخت بود و حالت تهوع شدید و از همه مهمتر حساسیت به حضور مردی که خیلی دوستش داشتم، اذیتم میکرد ولی با همه ی اینها، دغدغه ام رعایت دستورات و راهکارهای زیبای معصومین بود تا بتونم دوران بارداری را با موفقیت و نتیجه خوب انشالله پشت سر بگذارم و خداوند در همه حال در لحظه لحظه ی نفسهای من و فرزندم حضور داشت. از نظر من نفسهای خانم باردار مقدسه. همزمان با بارداری، فشار تحصیل در دانشگاه هم تا حدودی زیاد شد. ترم آخر دانشگاه ۸ ماهه باردار بودم و اتفاقا معدل الف هم شدم چون دو نفری درس می خوندیم و حسابی کیف می کردم. کارورزی هم حدود دو هفته قبل از زایمانم تمام شد و من فعال و پر انرژی ادامه بارداری ام را با دوختن لباس و درست کردن عروسکهای دست ساز گذروندم و یک دست لباس کامل برای دختر نازم دوختم و بافتم. به مادر و پدرم هم سفارش کردم که به هیچ وجه مجبور نیستند سیسمونی برای من تهیه کنند. حتی گفتم راضی نیستم اگر به خودتان فشار بیاورید و خرجِ اضافه کنید. سیسمونی فرزندم نسبت به فامیل خیلی ساده بود ولی فرزندم سالم و سر حال تر بود. خلاصه روز جمعه بین ولادت امام رضا و حضرت معصومه سلام الله علیها خداوند ارزشمندترین هدیه خودش را به زندگی شاد و ساده ما تقدیم کرد دختر خانمی متبرک به نام فاطمه... من مادر شدم در سن کم و این فوق العاده است خداوند به من امتیاز تولید اشرف مخلوقاتش را داد این افتخار کمی نیست او از من دعوت کرده با او همکاری کنم تا چرخ دنیا بچرخد و هنوز هم انسان در بطن انسان بروید. خدایا شکرت با تولد فاطمه جان زندگی شیرین تر و جذاب تر شد و تا حد زیادی اوقات فراغت داشتم. کلاسهای همسرداری و تربیت فرزند میرفتم و فرزندم را هم همراه میبردم تا بقیه متوجه شوند او برای من بار نیست، همراه است. فاطمه یکساله شد و من تصمیم گرفتم درسم رو ادامه بدم که متاسفانه پدر شوهرم از دنیا رفتند. بعد از فوت پدر شوهرم، یک عضو جدید و مهربان به خانواده ی ما اضافه شد مادرشوهرم.🌷 خانمی بزرگوار و صبور ولی کمی افسرده و تنها و من فقط به خاطر فرزندم و مادرشوهر بزرگوارم، ادامه تحصیل رو موقتا کنار گذاشتم ولی به دخترم قول دادم همزمان با او به تحصیل ادامه بدم انشالله😊 با همه ی اینها وقتی دخترم دو ساله شد تصمیم به بارداری گرفتم و خداوند بزرگ روز میلاد امام زمان پسری زیبا و پرانرژی به ما هدیه کرد و من به رقم اینکه دوست داشتم نامش محمد مهدی باشه به خاطر دل مادر شوهرم اسمش را احمد رضا گذاشتم تا دلش با نام همسرش گرم باشه چون به این رسم و رسومات توجه زیادی دارند البته برای من خیلی این رسمها حائز اهمیت نیست ولی خوشحالی مادر شوهرم برام خیلی مهمه. بعد از فوت پدر شوهرم مادر همسرم خیلی مریض و ضعیف شدند. حتی مجبور بودیم حدود ۶ ماه با ویلچیر ایشون رو راه ببریم ولی من و همسرم کمر همت بستیم تا هر طور شده زندگی و شادی را دوباره به ایشون بازگردانیم. بر خلاف تصور معمول در جامعه، حضور مادرشوهرم یکی از بزرگترین برکات در زندگی منه، خدایا شکرت. ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۲۷ من سختیها و دغدغه های باردار شدن و مادر شدن و حتی زندگی کردن با مادر شوهر را منکر نمیشم ولی من و همسرم قانونی برای خودمون داریم و اون اینه که از هر چیز و هرکس که دلگیر شدیم یا خستگی بهمان فشار آورد در کنار همدیگه، اوقات ناخوشایند را فراموش کنیم و این قرار به هردوی ما انرژی تازه ای میبخشه😊 احمدرضا دو سالش تمام شد و خداوند افتخار خادمی امام رضا ع را به من بخشید. اطرافیان میگفتند تو با دوتا بچه و مادر شوهر پیرت، نمیرسی حرم بری و بهتره که این مسئولیت رو قبول نکنی اما من باز هم، مثل همیشه تابع حرف آخر شوهر جان بودم و خدا شاهده هر وقت که عزت و اقتدار همسرم رو حفظ کردم، من در نظر او و در رفتار او، یک ملکه بودم. این یک شگرد زنانه است که خداوند بارها و بارها آن را به زن گوشزد کرده. خدا بهتر از هر کسی میدونه که چه چیزی برای بنده اش بهتره. خواهران عزیزم شوهر را احترام کنید و به او اقتدار ببخشید و در سایه ی اقتدار همسر، کدبانو و ملکه باشید. باور کنید خود همسران تون این مقام و حتی بالاتر از آن را به شما می دهند. خلاصه آقایی در حق من لطف کردند و گفتن از اونجایی که من علاقه هام رو به خاطر بچه ها و مادرشوهرم تا حدی کنار گذاشتم این فرصت خوبیه که ساعاتی از هفته رو برای خودم باشم و همون ابتدا مسئولیت بچه ها رو طی این چند ساعت کاملا به عهده گرفتند و من بی دغدغه هفته ای یکبار افتخار خدمت به امام رضا و حضور در نزدیکترین حد ممکن به این امام عزیز رو داشتم و هنوز بعد گذشت ۴ سال مزه ی شیرین این افتخار تمام وجودم رو در بر میگیرد. حدود شش ماه به همین منوال گذشت و من و همسری تصمیم گرفتیم عضو ششمی به خانواده اضافه کنیم و از اونجایی که بعضی از خواهران خادم در حین بارداری خدمت رو ترک نکرده بودن به خودم امید دادم که من هم انشالله میتونم ولی از اونجایی که ماههای اول بارداری ویار و حالت تهوع زیاد داشتم نشد. مجبور شدم دیگه حرم نرم ولی به هیچ وجه متاسف نبودم چون فقط و فقط جایگاه خدمتم عوض شد و نیت زندگی من از آنجا که محکم و پابرجاست، تغییر نکرد☺️ دوران بارداری رقیه جان سراسر استرس بود. براساس نتایج سونو ها، سه دلیل محکم برای سقط دخترم وجود داشت و گفته بودن باید دل از جگر گوشه ام بکنم. من و همسرم حسابی داغون شده بودیم ولی صحبتهای مادر شوهرم باعث شد تا روحیه تازه ای بگیرم و به خدا توکل کنم. من دختر درون رحمم را با هزار امید، نذر حضرت رقیه کردم و او الان سالمترین و زیبا ترین عضو خانواده ی ماست. به قول همسرم هر سخنی که از زبان این بچه میشنویم، کام مون شیرینتر و اوقات مون به یاری خدا شادتر میشه. خدایا شکرت رقیه جان حدود یک سال و سه ماه داشت که من و همسری برای دو سالگی او و آمدن عضو جدید صحبت از برنامه ریزی میکردیم که ناگهان فرزند چهارم بی دعوت و واقعا هدیه وار، همه و ما را غافلگیر کرد و من گیج و منگ بودم. ترسِ از شیر گرفتن رقیه جان و کوچک بودنش و زایمان طبیعی پشت سرهم تمام وجودم را فرا گرفته بود. من دوس داشتم فرزند چهارمم پسر باشه برای همین در پی برنامه ریزی برای پسر دار شدن بودیم که ریحانه جان بی دعوت تشریفشون رو آوردن و خدا به من این پیام رو داد که مگر همیشه از من نخواستی آنی و کمتر از آنی تو را به خودت وانگذارم. منم گفتم چشم با تمام وجودم برایش مادری میکنم. رقیه جان رو قبل از هفته ی بیستم بارداری از شیر گرفتم. همیشه سعی کردم که با او و ریحانه مثل دوقلو رفتار کنم تا خدای نکرده به رقیه جان کم توجهی نشه. همسرم خوبم در کار خانه دست به کمک هست اما من راضی نیستم ایشون صبح تا شب سرکار باشن و وقتی وارد خونه شدن، دوباره کار خانه انجام بدن. برای همین قرار خونه ما اینه که وقتی بابایی اومد همه جا مرتب باشه و پدر خانواده این چند ساعت رو سرگرم بازی با بچه ها بشن🌷 من زایمانهام به لطف خدا طبیعی بوده و با ورزش و خیلی راهکارهای پیش پا افتاده بدنم تغییر آنچنانی نکرده خدا رو شکر. هم چنین من اصلا برای بچه هام پوشک استفاده نمیکنم و همیشه از پارچه براشون استفاده میکنم. سر بچه ی اول و دوم جلو انداختن کارها یه مقدار سخت تره و وظیفه مادری سنگین تر ولی بچه های سوم و چهارم به بالا😁چون قسمتی از کارها و تربیت رو فرزندان اول به عهده میگیرن انگار وقت آدم آزادتره، شایدم این تجربه منه ولی به هرحال اگه اولی درست تربیت بشه تربیت بقیه خیلی راحت تره، چون بچه ها عجیب از همدیگه حرف شنوی دارن و این موضوع واقعا یک کمک الهیه به نظر من😉 ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۲۷ به نظر من چیزی که زندگی رو برای همه مون سخت کرده توجه به چیدمان و ظواهری هست که اصلا هیچ ریشه و بنیاد قابل قبولی نداره، نه از نظر روانشناسی نه از نظر علمی و نه از نظر اسلامی... اصلی که لازمه انسان بودن است، جذب و تخلیه انرژی و رسیدن به انسانیت و تلاش در جهت تعالی و رشد هستش. من و همسری در خانه سبزی میکاریم وسایل قدیمیمون رو تعمیر میکنیم با خلاقیت و ابتکار و کمک بچه ها دکوراسیون منزل رو جوری طراحی کردیم که کمتر به بچه ها سخت بگیریم.( دست نزن، نکن، بشین و... نداریم.) امسال به لطف خدا خونه ی کوچکی خریدیم، داخل این خانه ی کوچک وسایل و ابزاری که برای یک زندگی ساده لازمه وجود داره. کتابخانه شخصی اصلی ترین و مهم ترین دکوری پذیرایی ماست که به خانه، نمای زیبایی داده است. اسباب بازی فرزندانم زیاد نیست چرا که انقدر اونها با همدیگه سرگرمند که وقت بازی کردن با اسباب بازی و یا گوشی و تبلت ندارند. بچه ها در خانه اجازه درست کردن هر کاردستی با مواد بازیافتی و نقاشی و رنگ آمیزی رو دارند و من اصلا جلودار آزمون وخطاشون نمیشم. دختر بزرگم ۹ سالش هست وامسال روزه اولی است و دو ساله که دوره دوم تربیتش را شروع کردم و الحمد لله خوب پیش میره. پسرم باهوش و پر جنب و جوش است و حس میکنم مسیر دور و درازی با او در پیش دارم، چون در باره همه چیز کنجکاوه. از نظر اقتصادی من اوضاع را عالی میبینم چون قدیم به مراتب سخت تر از الان بوده و مردم انقدر گلایه نمیکردند. به نظر من الان مردم زندگی کردن بلد نیستند برای همین دل به تغییر و عوض کردن دکوراسیون و تنوع زیاد در خوراک و پوشاک بستند وگرنه اگر زندگی کردن به معنای واقعی رو بلد باشن هیچکدام از این تجملات و حاشیه ها توجهشون رو جلب نمیکنه، چون در طی طریق لحظه هاشون سعی میکنن تا جایی که میشه از اصل زندگی لذت ببرن. من برای خانواده در حدی که بتونم و با کمی عیب و ایراد البته لباس هم می دوزم و بچه ها هم میپوشن و برای همه جا افتاده که لباس تو خونه ای هامون کار خودمه. بافندگی هم میکنم و چقدر روحیه میگیرم قربون پیامبر برم که اینقدر ریسندگی و بافندگی رو به خانومها سفارش کردن به خدا همین معصومین علیهم السلام نکات روانشناسی رو هزاران بار ساده تر از دکتر و روانشناس های امروزی بیان کرده اند و چقدر آرامش و لذت در زندگی به سیره ی این عزیزان موج میزنه، شما رو هم دعوت میکنم به این سادگی و سبک زندگی آرام و بی دغدغه... در آخر اینکه: در حال حاضر ۳۲ ساله هستم و ۴ فرزند دارم. شغل اصلیم همسرداریه یه شغل دیگه هم که باهاش خیلی بهم خوش میگذره، فرزندپروریه😁 یعنی کلا تا شب که آقایی از سر کار میاد دیگه خونه رو هواست خودمم با بچه ها میرم تو حال و هوای بچگی خنده و شادی و قهر و دعوا و بیا و ببین... شغل سومم خیاطی و بافندگیه البته خیاطی فقط در حد خانواده خودم ولی بافندگی رو برای بیرون هم انجام میدم. چند وقته شغل چهارمی هم برای خودم ایجاد کردم. از اونجایی که مواد غذاییمون ارگانیک و سالم باید تولید بشه من از فروشگاه تنها مسیر خرید میکنم و مدتیه نمایندگیش رو گرفتم. هم زمان که دارم برای خودم خرید میکنم برای آبجی داداشمم هم میخرم و بهشون میفروشم😁😉 همه وقتی میان خونمون میگن تو چجوری به کارات میرسی و این باعث میشه من قویتر بشم چون حس میکنم یه نیرویی دارم که از پس کارام برمیام واون نیرو بدون شک عشق امام عصرمونه که همدم همیشه و روز و شبمه سرتون رو درد نیارم ما خانوما ظرفیت خیلی زیادی خداجون بهمون داده و بی شک گناهه اگه بخوایم این چن صباح عمر رو به تنبلی وبیکاری بگذرونیم. همسرم برای هممون خیلی قابل احترام هستند. و انشالله همیشه سایه شون رو سرمون باشه. با قناعت و ساده زیستی بهمون خیلی خوش میگذره والحمد لله دستمون جلو کسی دراز نیست. امیدوارم صحبتهام باعث بشه که بعضی از عزیزان برنامه زندگیشون رو عوض کنن و فرزند آوری رو مایه برکت و سلامت خانواده بدونن🌷🌷🌷 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تازه همدیگه رو شناختیم.😁😂 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ بعضی از مردها با اینکه کار می‌کنند و زحمت می‌کشند، وضع مالی خوبی ندارند. زنی که بر سختی‌های چنین مردی صبر می‌کند عذاب قبر ندارد و با حضرت زهرا [سلام الله علیها] محشور می‌شود. ✅ من زنهایی را می‌شناسم که با آنکه خانواده‌ی خودش دارا هستند و شوهرش مشکل مالی دارد، ولی صبر می‌کند؛ غر نمی‌زند؛ اعصاب شوهرش را خرد نمی‌کند؛ به کسی شکایت شوهرش را نمی‌کند. 📚 کلاس اخلاق کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ در آینده می خوای چکاره بشی؟! همینجور پله هارو یکی یکی بالا میرفت وسطش چندتا غرو لند دخترونه هم حوالمون میکرد شاید خستگیش دربره🙂 داداشی در رو بست و در حالی که مردونه شیب تند پله ها رو طی میکرد، بی هیچ مقدمه ای گفت: مامان من میخوام بزرگ شدم دادستان بشم. برگشتم پشت سرم و نگاهش کردم😳 دادستان؟!! چرا؟! خوب دیگه😉 فاطمه بانو که تازه هشتمین پله رو فتح کرده بود انگار منتظر پرسش "شما میخوای چه کاره بشی من باشه"؛ نازی کرد و قبل از اتمام جمله سوالی م ، سریع جواب داد: من میخوام مامان بشم.😍 اونقدر این جوابش به دلم نشست که سریع پله هارو یکی دوتا رفتم بالا و یه ماچ 😘 محکم به اون لپ های گل گلی اش چسبوندم. آفرین عسل مامان.👌👌 مادری، بهترین و قشنگ ترین شغل دنیاست.😌 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1