eitaa logo
دوتا کافی نیست
51هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
32 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۳۶۹ پسرم تا ۲۴ ساعت شیر نخورد، البته گفتن مشکلی نیست فرایند زایمان سخت بوده خسته ست 🤗 از روز دوم داستان زردی شروع شد تا دو ماهگی که بعد از آزمایشات و دکترها و.... نهایتا تشخیص دادن مشکلی نیست و زردی از شیر مادر هست، با وجود تجویز دکترا به دادن شیرخشک، اعتقادی به شیرخشک نداشتم و همچنان با کنترل هفتگی زردی دوس داشتم بچه رو با شیره وجود خودم بزرگ کنم... قبل تشخیص چند سری دستگاه گرفتیم توی منزل زردی پایین میومد و دوباره... با حجامت هم همینطور... و بعدا متوجه شدیم بعد خوردن شیر دوباره زردی بالا می‌رفته... بهبودی بعد از زایمان و بخیه ها، ۲ ماه طول کشید، همسرم هم ۲۰ روزگی گل پسرش رفت خادمی و ۴۰ روزگی ش برگشت... تو این شرایط خودم باید بچه رو دکتر می‌برد، زردی ش بالا رفته بود دستگاه می‌گرفتم و تا صبح بیدار می موندم که بچه دست به چشمش نزنه، نور بخوره تو صورتش، غلت نزنه، دو ساعت یه بار بیارمش بیرون، در طول روز هم از کولیک و بدقلقیش نمی شد بخوابم... تا سه چهار ماهگی حسین کوچولو، وقت غذا درست کردن که هیچ، وقت غذا گرم کردن هم نبود... گاهی تا بعد از ظهر گرسنه بودم، شبها نمیذاشت بخوابیم و صبح ها ترجیح میدادم بجای صبحانه تا وقتی خوابه یکم بخوابم، بعدشم که بلند میشد تا وقتی بخوابه یکسره گریه و کولیک و بدقلقی بود... نهایتا همسرم شب میومد بچه رو نگه می‌داشت شام میذاشتم... سختیش چند ماه اول زیاد بود، کم کم بهتر شد شرایط، ولی تمام این اتفاقات با این وزنه سنگین بی‌خوابی و گرسنگی و خستگی یه طرفِ داستان بود، وزنه قوی تر مادر شدن بود... لذتش از وقتی شروع می‌شه که بعد زایمان بچه رو میارن و میذارن تو بغلت... تا لحظه لحظه هایی که باهاش خاطراتت رو مرور میکنی... تمام جاهایی که ۹ ماه باهاش رفتی، حرفایی که در گوشی با هم زدید قول‌هایی که دادید... و بعد ۹ ماه هم که دو نفره هاتون شروع میشه💞 مسجد و گردش و منزل شهدا و قطعه شهدا و... خلاصه هرچیزی که دوس داشتم زودتر از همه باهاش آشنا بشه و اولین چیزایی باشه که میبینه حسین یکسال ش رو رد کرده بود که دردای کمرم بیشتر شد و ام آر آی سه تا دیسک بیرون زده رو نشون داد و تنگی کانال... دکتر هم اعلام کرد تا خوب نشدن اوضاع و نگذشتن زمان اگر باردار بشید استراحت مطلق در انتظارتونه... 😑 دکترا حق دارن طب رو تشخیص میدن، ولی انتظار ما از دکترای فوق تخصص تری هست که همیشه خواسته هامون رو با یکم خواهش زودتر اجابت میکنن... یاعلی بحق فاطمه... و اینطوری شد که ۹ ماه بارداری مهدی بدون یه کمردرد ساده سپری شد... ساده تر از چیزی که بشه باورش کرد... بالاخره آقا رو اسم خانمش هم حساسه... حسین ۲ سال و ۲ ماهه بود و خواب... که رفتیم سمت بیمارستان... بچه بریچ بود و با وجود تلاش های زیاد نچرخیده بود و دکتر گفته بود به محض شروع درد بیاید چون توی حالت بریچ کیسه آب پاره بشه خطرناکه... ولی خب اگر سریع میرفتیم همون لحظه سزارین در پیش داشتیم، بنابراین ۴ صبح تا ساعت ۹ درد رو تحمل کردم و بعد رفتیم دکتر میگفت چرا زودتر نیومدی سزارین ت کنم😄 الان شرایطت یکم آماده تره برای طبیعی دلم نمیاد صبر نکنم... رغبت ما رو به طبیعی که دید فرستاد عکس رادیولوژی بگیریم که اگر شرایط خوب باشه اجازه زایمان طبیعی بده... البته با پر کردن رضایت نامه توسط پدر و مادر، چون یکم خطر داره... تا اونجایی که من تحقیق کردم تو کشورای خارجی خیلی زایمان بریچ انجام میدن اونم تو شرایطی که مثلا خانم کیسه آبش هم پاره شده یا حالش بده یا... ولی اینجا از اول صورت مسئله رو پاک میکنن... خلاصه شرایط مهیا بود، عکس خوب بود، رضایت نامه پر شد، خانم دکتر نفیسه ظفرقندی دکتری متعهد و با ایمان و خوش اخلاق همراه ما شد... در طی فرایند خانم دکتر ترکستانی هم بدلیل حساس بودن شرایط خودشون اومدن که صد البته دکتر حاذقی هستن و گل پسر دوم ما با فرایند زایمان طبیعی بصورت بریچ با پا متولد شد، الحمدلله صحیح و سالم... 👈 ادامه دارد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۶۹ بچه دوم به دنیا اومد در حالی که با اولی متفاوت بود و با اینکه خودم رو برای خیلی سخت تر از اینها آماده کرده بودم و دنبال بی‌خوابی های شبانه روزی و بی وقتی محض و سختی میگشتم، به لطف خدا این دوتا بچه به اندازه یه بچه ی اول برای من زحمت نداشتن... البته دو ماه طول کشید تا اداره کردن اوضاع بهتر بشه ولی در کل به اندازه اولی سخت نبود، و اینم مهمه که برای بچه دوم بالاخره مادر یه چیزایی رو تجربه کرده و میتونه بهتر اداره کنه... ما واکنش خاصی نسبت به مهدی نشون نمی‌دادیم و همین باعث شد حساسیتی برای حسین ایجاد نشه تا دوماه که دیگه این موجود زنده جدید تو خونه براش عادی شد و بعنوان برادر براش جا افتاد، پایبندی ش به خونه بیشتر شد🙂 و دیگه همش دنبال کسی راه نمی‌افتاد که بره بیرون😅 و دیگه صبحا دنبال باباش گریه زاری نمی‌کرد موقع سرکار رفتن... انگار دیگه خونه براش چیزای جدیدی داشت که باعث می‌شد بمونه توش... الان حسین ۲ سال و ۹ ماهه است و مهدی ۷ ماهه، سختی هاش: دو تا بچه رو پوشک کردنه، دو تا بچه رو غذا دادن، کوچیکه رو میخوابونی بزرگه بیدارش میکنه، تا جفتشون نخوابن نمیشه بخوابی، با هم گریه کردناشون... از لذت هاش نگم براتون... خودشون که عشق میکنن😄 منم میبینمشون و شکر میکنم... فدایی راه حق ان شاء الله و عاقبت بخیر شاید تصور این باشه که فاصله کم ظلم کردن در حق بچه است، ولی من فکر میکنم اتفاقا همون بچه باید قدردان من باشه که از خودم زدم تا اون تنها نمونه، تا همش به بچه های مردم التماس نکنه باهاش بازی کنن، تا الان که تو این سن نیاز به همبازی و دوست داره برادرش کنارش باشه و وقت و انرژی گذاشتم تا وقتی بزرگ شد حسرت به دل یه پشت و پناه نباشه عاشق ادبیات بودم ولی سال ۸۶ تو رشته حقوق وارد دانشگاه شدم، مدتی بعد رزمی رو هم شروع کردم و تا مشکی تکواندو مسابقات کشوری و لیگ پیش رفتم. سال ۹۱ درسم تموم شد و دو سال برای آزمون وکالت شرکت کردم و با مطالعه مداوم رتبه خوبی رو گرفتم ولی وقتی همچی مهیا شد متوجه شدم این کار برای من مناسب نیست... با توجه به سابقه ی دو ساله تو کار دادگاه و نشستن پیش قاضی و بازپرسی و رای نوشتن و... رفت و آمد با وکلا... تازه داشتم نتیجه گیری میکردم دیدن این اتفاقات چه تاثیر بدی داره روی زندگیم میذاره محیطی که تنش زاست و افکار آدم رو به سمتی که میخواد هدایت میکنه و آمادگی ذهنی ایجاد میکنه برای تمام اتفاقات بد... به کوهنوردی علاقمند بودم و همین، زمینه شکل گرفتن زندگی مشترکم شد... برای فرزندآوری هدف و انگیزه م بیش از دلایل دیگه، تکلیفی هست که ولی فقیه به گردنم گذاشته و همین تو سخت ترین شرایط منو سرپا نگه میداره، همین که حس میکنی خدایی هست که داره می بینه شما بخاطر انجام تکلیفت شرایطی رو تحمل میکنی حتی باعث میشه تو دست تنها بودن و کلافگی ها چشات برق بزنه... گاهی فکر میکنم اگر بچه آروم تر بود، خونه بزرگ تر بود و حیاط داشت، من از لحاظ جسمی سالم تر بودم، شرایط محیطی بهتر بود، و... چه خوب بود آدم بچه میاورد. بعد فکر میکنم اگر رزمنده ای بود که می‌گفت اگر غذا خوب باشه، هوایی بریم لب مرز بیایم، دشمن سلاح نداشته باشه بیاد جلو راحت بشه زدش و اینها من میرم جهاد، آیا این جهاد محسوب می شد؟! خدایا! جسم و جان ما رو در راه خودت خرج کن... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
من یادم هست وقتی که بچه بودم، در خانواده وقتی همه به خواب می رفتند، آخر شب می آمدم خدمت پدر. پدرم این قصه های را در همان طفولیت برای من نقل می کرد و گاهی مثلاً یک قصه چندین شب طول می کشید و همینطور مقید بودم و گوش می کردم. وقتی این برنامه اش مصادف شد به ایام ، پدرم جریان عاشورا و جریان مسافرت حضرت، جریان بیعت گرفتن از امام حسین در مدینه، جریانی که از این ماه رجب شروع شده است، به تفصیل، شب به شب نقل می کرد. اینها کارهای موثری است. یعنی پدر و مادر یکی از خدمات بزرگی که به فرزند می کنند همین است که سرگذشت اینها را برای طفل بیان کنند. این در وجود طفل از همان طفولیت اثر می گذارد. در اخلاقش، کردارش، رفتارش، در عبادتش، نمازش، روزه اش اثر می گذارد و همهٔ اینها را اصلاح می کند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
نود و نه درصد افراد وقت ازدواج چیزی نداشتند. بعد از ازدواج زندگی‌شان خوب شده است... كسی از شما هست بگوید من قبل از ازدواج وضع‌ام بهتر بود؟ بسیاری از رزقها مال بچه است. تا بچه نباشد رزق توی خانه پدر و مادر نمی‌آید. قرآن می‌فرماید چرا بچه‌ات را می‌كشی بخاطر خرجی؟ چرا از بچه دار شدن جلوگیری می‌كنی؟ «نَحْنُ نَرْزُقُهُم» بعد می‌فرماید «وَإِیَّاكُمْ»... «هم» قبل از «ایاكم» است یعنی صدقه سر بچه یك چیزی هم به تو می‌دهم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ الگوی جهان... دست ‌نوشته سردار قاسم سلیمانی: "کشوری که در قلب، اسمِ حسین را دارد، فرهنگِ عاشورا را دارد، باید در زیست و فرهنگ الگوی جهان شود." کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۷۰ تجربه من برمیگرده به سال ۸۶، اون سال من سومین فرزندم دنیا اومد تو سن ۲۴ سالگی، دوران بارداری بسیار سختی داشتم. از ماه شش بیمارستان بستری بودم تا ماه هشتم بارداری، پسرم اوایل ماه نهم بارداری دنیا اومد، بعد، یک هفته تو دستگاه بود چون ریه و معدش نارس بود، بعدش هم بخاطر مبتلا به آسم همش بیمارستان بود، خلاصه شوهرم حسابی خسته شده بود، به توصیه مرکز بهداشت، بدترین و وحشتناک ترین تصمیم زندگی مون رو گرفتیم و اون وازکتومی بود، بدون هیچ گونه تحقیق و بررسی، شوهرم میخواست فقط از استرس راحت بشه... خلاصه بچه ها بزرگ شدن و مدرسه رفتن و تنهایی های من شروع شد، دختر بزرگم رو تو سن ۱۴ سالگی عروس کردم و وقتی ۳۵ سالم بود، مامان بزرگ شدم. چون خودم هم ‌زود ازدواج کردم، شوهرم ۳۹ سالش بود، همه میگفتن مامان بزرگ و بابا بزرگ کوچولو، این خیلی خوب بود که زود ازدواج کردم، زود بچه دار شدم، زود داماد دار شدم، حس خیلی خوبیه ولی من تنها شدم اون دوتا بچه درگیر درس و مدرسه بودن تا اینکه شوهرم به خودش اومد دید چه قدر زود تنها شدیم. مسافرت، بیرون شهر، پارک، سینما همش تنهای تنها خیلی سوت وکور، دلم تنگ شده بود برای تکون خوردن بچه توی شکمم و به شوهرم با ذوق بگم داره تکون میخوره، حسرت اینو میخوردم بچه شیر بدم ، حتی برای پوشک کردن بچه دلم تنگ شده بود، هر کس رو باردار میدیدم آرزو میکردم کاش منم دوباره طعم مادر شدن رو دوباره بچشم و بهترین تصمیم عمرمون رو گرفتیم، شوهرم عمل بازگشت رو انجام داد برای بچه دار شدن، چند سال دوره درمان طول کشید و پزشک تشخیص داد دوباره باید عمل کنه، اون هم بخاطر اینکه خیلی پیگیر بودیم. خلاصه بعد از شش سال و دو بار عمل کردن بالاخره جواب گرفتیم، وقتی جواب آزمایش رو دیدیم مستقیم برای عرض تشکر رفتیم پیش امام رضا جون، بعد از اون شوهرم میگفت رو زمین پا نذار پاهاتو بذار کف دست من که خدایی نکرده برات مشکلی پیش نیاد. دوران بارداری سخت اما بسیار شیرین، اونقدر شوهرم نازمو میکشید که اطرافیان صداشون در اومده بود. میگفتن مگه دفعه اول تونه بچه دار می شین! شوهرم میگفت نه ولی سختی ها و پشیمونی هایی که ما کشیدیم هیچکس تو خواب نبینه، تازه خیلی ها میگفتن از اینکه با داشتن نوه دارین بچه دار میشین خجالت نمیکشین؟ شوهرم میگفت نه کسیکه نیتش برای بچه دار شدن ولایتی باشه و ازدیاد نسل شیعه، خجالت نداره بلکه بسیار هم افتخار داره... به شوهرم میگفتم یک گناه بزرگ کردیم (وازکتومی) حدود شش سال طول کشید تا خدا توبه مون رو قبول کرد، این بارداریم از قبلی سخت تر بود ولی خیلی شیرین، اینکه خدا دوباره توفیق مادری رو بهم داده خدا رو شکر میکردیم، ولی بچه سقط شد چون قلبش تشکیل نشد، روحیه شوهرم از من خرابتر انگار اون افسردگی بعد زایمان گرفته بود، لباس مشکی پوشید تا چند وقت تو خودش بود ولی من روحیه مو از دست ندادم و پیگیر درمان دوباره، به شوهرم گفتم مهم اینه که من باردار شدم، امیدتو از دست نده ... بالاخره بعد از یکسال دوباره باردار شدم اونم چی؟ بارداری سه قلو، الان که اینارو مینوسم استرسم زیاده ولی همچنان امیدواریم که بچه ها(سید حسن، سید حسین، زینب سادات) به سلامتی دنیا بیان، شوهرم یک کارمند ساده است ولی از زمانیکه شوهرم تصمیم به عمل جراحی برای بارداری گرفت، زندگیم از این رو به اون رو شده، تازه حرفش شده بود، خونه ویلایی خریدیم، الان هم که باردارم از در و دیوار برکت می باره، اصلا نگران هزینه های بچه ها نیستیم چون خدا روزی رسونه و به قول قدیمی ها "هر آن کس که دندان دهد، نان دهد" از همه اعضا میخوام اول اینکه برامون دعا کنن، دوم اینکه واقعا" دوتا کافی نیست"، تازه ما سه تا داشتیم پشیمون شدیم، سوم بی گدار به آب نزنین و تصمیم عجولانه نگیرین، همونطور که مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند توی سختی وخوشحالی تصمیم نگیرین، در آخر اینکه دعا بفرمایین من بارم رو به سلامتی زمین بذارم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
اگر بچه خلافى كرد عذرش را قبول كن ولو دروغ بگوید. آقا تو پول از توى جیب من برداشتى؟ بچه مى گوید: نه... خوب بیا توى جیبت را بگردم!!  بچه تا مى گوید نه، دیگر ولش كن. تحقیق نكن كه بچه دزد مى شود. اگر دروغ مى گوید، شتر دیدى ندیدى. خودت را به بزن و عذر بچه را بخواه؛ حتى [اگر] یقین دارى كه دروغ مى گوید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌نوعی جهاد... ✅ همان‌طور که بانی شدن برای ازدواج نوعی جهاد است، بانی شدن برای کمک هزینه‌ی فرزندآوری ... نیز نوعی جهاد به ‏حساب می‌آید. ... فردی که امکان فرزندآوری برایش فراهم نبود، می‌گفت:‏ ✅ اکنون که دشمن به دنبال تضعیف نسل ماست تا کشور به سمت جمعیت پیرسوق پیدا کند (و حدود ۳۰ سال دیگر نتایج آن ‏آشکار می‌شود)، تصمیم گرفتم به مدت دو سال، هزینه‌های ماهیانه‌ی فرزند یکی دو نفر را (که امکان فرزندآوری دارند) ‏پرداخت کنم.‏ 📚 اهل بیتی‌ها – ص ۱۵۳ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ زکودکی خادم این تبار محترمم... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1