eitaa logo
دوتا کافی نیست
47.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
واکنش فرستنده تجربه ۸۸۱ نسبت به بازخورد های شما و عکس نوه هاشون...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۸۸۳ الان که دارم ماجرای زندگیم رو می‌نویسم ۳۲ سال از پاییز زندگیم گذشته، اگه ۳یا۴سال پیش بود شاید با اشک و ناله بود، هرچند الان هم هاله ای از اشک جلوی چشم رو میگیره ولی خودمو کنترل میکنم. الان بچه مدرسه ای هامو فرستادم مدرسه و با ۲تا بچه کوچیک خونه موندم و درام براتون می‌نویسم. پاییز (مهر) سال ۹۱ از طریق یکی از دوستای خواهرم با همسرم آشنا شدم البته برادر دوست خواهرم بودن. عید قربان با خانواده آمدن خواستگاری، خیلی ساده و بدون تشریفات هم خانواده ها آشنا شدن هم من و همسرم حرف زدیم. عید غدیر روز جمعه با هم عقد کردیم. در کمال رضایت خانواده ها، چون همسرم طلبه بودن و سطح مالی آنچنانی نداشتن، سخت گیری نشد و به اصرار من و همسرم مهریه ای ما شد ۱۴ سکه و برای عقدمون فقط خواهر و برادر ها حضور داشتند و کسی رو دعوت نکردیم. ما ۶ماه عقد بودیم. توی این ۶ماه بدترین لحظه های زندگیمون رو گذروندیم. چون تو یه شهر کوچیک زندگی میکردیم، حرف و حدیث زیاد بود، مادرم در حین سادگی وسخت گیری حرف مردم رو باور میکرد با ساز هر کسی کوک میشد. مثلا همسایه ها میگفتن خوب طلبه هست که هست، عروسی آنچنانی بگیره، وضعش خوب نیست که نیست برا دخترت کم نذارن😔طلا بخرن، خرید بازار برن و... و متاسفانه مادرم هم همه اینا رو سر من خالی میکرد، خیلی روزای سختی بود نه می‌تونستم چیزی به مادرم بگم نه می‌تونستم همسرم رو تحت فشار قرار بدم، چون واقعا هر دوتاشون برام ارزش داشتن و احترامشون رو نگه میداشتم. ولی متاسفانه داشت کار به جاهای بدتر ختم میشد، نمیدونم بقیه چه جوری دوران نامزدی رو میگذرونن که براشون شیرین ترین دوران میشه، ولی من بعداز گذشت ۱۱سال با یادآوری اون روزا گریه ام میگیره، حتی کار به جایی رسید که مادرم رفت پیش دعا نویس تا منو نسبت به همسرم بی محبت بکنه🥺 همه اینها به دخالت‌های بیجای دیگران بر میگرده و همون دیگران باعث شدن چندین سال اول زندگیم با ناراحتی سپری بشه. با هزار بدبختی مادرمو راضی کردیم که بریم سر زندگیمون و فروردین سال ۹۲ با هزار مکافات و اشک و گریه راهی خونه خودم شدم. برای اینکه خونه مادر شوهرم یکی از روستاهای نزدیک شهرمون بود اولش چون وضع مالی شوهرم خیلی بد بود، می‌خواستیم چند سال اول رو اونجا با مادرشوهرم زندگی کنیم تا وضعیتمون خوب بشه، ولی از ترس اینکه دخالتها ادامه دار بشه، شوهرم انتقالی گرفت به یه استان دیگه، یعنی واقعیتش ما فرار کردیم🥺😭 وارد زندگی شدیم در کمال نداری هر چی داشتیم که چی بگم یک میلیون پول پیش خانه دادیم و ماهی صد تومن اجاره، حالا خودتون حساب کنید که چه جور خونه ای بوده که راضی شدن به اون قیمت اجاره بدن. ولی باز خداروشکر که سر پناه داشتیم. با صدای زنگ هر تلفنی دلم میریخت😔 که نکنه باز زنگ زدن چیزی بگن. شاید گفتنش خیلی بد باشه حتی یارانه ۴۵تومنی که بود مادرم اجازه نداد اونم از سهم اونا جدا کنیم. باز خانواده شوهرم از حساب خودشون بر می‌داشتند سهم شوهرم رو بهمون میدادن ولی متاسفانه خانواده من نه حتی تا یک سال شناسنامه و سند ازدواج رو هم بهم ندادن. روزایی بود که نون خالی می‌خوردیم. به غیر از گوشت مرغ وسعمون نمی‌رسید که گوشت دیگه ای بخریم. هر لحظه با استرس و مکافات روزها رو سپری میکردم. چند ماه بعد یعنی تیر ماه دوره ام عقب افتاد، بی بی چک خریدیم، در کمال ناباوری مثبت ش. هم خوشحال بودیم، هم پر از استرس روزها می‌گذشت، در این مدت اجازه نداشتم خانه مادرم بروم و متاسفانه در این مدت دایی ام تصادف کرد و به رحمت خدا رفت. و همین باعث شد خانه پدرم رفت وآمد کنم، یک بار که خانه مادرم بودم کپی شناسنامه پدرم را دزدیدم😔🥺 برای جدا کردن یارانه کپی شناسنامه پدرم لازم بود. ولی بعد از زایمان به این کار اقدام کردیم. بهمن ماه ۹۲ پسرم بدنیا آمد، از قدم پر برکتش این بود که یارانه مون رو جدا کردیم و شدیم خانواده ۳نفره.☺️ توی اون خونه و تو اون هوای سرد به زور خونه رو گرم میکردم. نه اینکه خونه بزرگ باشه در و پنجره داغونی داشت و پایین خونه پارکینگ بود که یه اتاق و یه آشپزخانه که فقط سینک ظرفشویی و آبچکان داشت. هم از زیر زمین سرما می‌آمد، هم از درو پنجره، خلاصه که با جون کندن سرما رو تحمل کردیم. فروردین نزدیک بود و موعد اجاره ما هم تموم میشد. مجبور شدیم چند ماه فرصت بگیریم تا هم خونه مناسب پول پیشمون پیدا کنیم هم اینکه بچه کوچیمون یه ذره جون بگیره، ما حتی وام ازدواجمون رو هم نتوانسته بودیم بگیریم. اون زمان وام ازدواج واسه هر نفر ۳ملیون بود که نمی‌توانستیم ضامن پیدا کنیم. که از بخت بدمون اونی که میخواست ضامن بشه فامیل ما بود اونم مادرم نذاشت که بعداً دیگه قید وام رو زدیم😔 ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۸۳ خرداد همون سال یه خونه پیدا کردیم با همون شرایط قبلی ولی خیلی بحثمون میشد، انقدر همدیگه رو دوست داشتیم که این بحث ها محال بود، شوهرم صبح ها می‌رفت حوزه و بعدازظهر تا شب می‌رفت سرکار. همه چیز خونه پشت سر هم خراب میشد، مجبور می‌شدیم همه رو تعمیر کنیم، و شرایط خیلی سختی بود. بعد از ۶ماه تصمیم گرفتیم که از اون خونه بلند بشیم. بعد از چند سال فهمیدیم که اون خونه ای که ما توش بودیم با نزول ساخته شده، بعد ما هم هیچکس مستاجر آنجا نشده و هنوز هم نیست😔 بحث و بگو مگوهای ما هم احتمال دادیم از همین قضیه بوده باشه که الحمدلله زودتر از اونجا رفتیم و تصمیم گرفتیم به یه شهر دیگه کوچ کنیم تا بتونیم کار کنیم. شوهرم یک سال مرخصی گرفت و هردو با هم شروع به کار کردیم. من شب کار چون شبا بچم می‌خوابید زیاد به من نیاز نداشت، شوهرم هم روزا کار میکرد، ۶ماه تمام کار کردیم و پول هامون رو هم گذاشتیم تا، بریم برسیم به شهر مقدس قم، تمام پولی که تونستیم جمع کنیم ۶میلیون شد که با اون پول شهرک پردیسان قم طبقه ۴ یه خونه اجاره کردیم، خرداد ۹۴ وارد شهر قم شدیم. روزهای گرم تابستان بود و زندگیمون گرم گرفته بود و شوهرم دوباره شروع کرد به درس خواندن. روزها می‌رفت و ظهر برمیگشت و با پسرم سرگرم بود. ماه محرم همان سال اول برای تبلیغ گروهی، شوهرم با دوستانش به استان خودمان برگشتیم و همسرم روستای پدری خود را انتخاب کرد چون هم روحانی نداشت و هم خانه عالم اینطوری می‌توانستیم خانه پدر شوهرم بمانیم. با اتوبوس راهی شهر خود شدیم. صبح به مقصد رسیدیم، در آن زمان پدر شوهر و مادر شوهرم در روستا زندگی میکردند. آخرای پاییز بود هوا رو به سردی میرفت، همان روز چند روز مانده به ماه محرم حادثه ای اتفاق افتاد که ماجرایش خیلی طولانی است اگه بگویم خیلی وقت میبرد، باعث سر در گمی میشود فقط بگویم که شوهرم سه برادر هستند که هر کدام گرفتار شدند، در آن روزها نه تبلیغ رفت و نه از خانه بیرون آمدم. بعد از چند وقت به قم برگشتیم، مجبور شدیم برای جبران خسارت پیش آمده دوباره کار کنیم. از آن خانه که طبقه ۴ بود جا به جا شدیم و به یک خانه مثل همان ولی طبقه همکف و با صاحب خانه با انصاف اسباب کشی کردیم. از ۶ملیون ۴ملیون را پول پیش دادیم و ۲میلیون باقی مانده را برای خسارت پیش آمده نگه داشتیم تا بقیه را هم جور کنیم. برادر شوهرهایم وضع مالی خوبی داشتند برایشان مشکلی نبود ولی ما باز برای کار به شهر دیگر رفتیم. ولی اسباب و اثاثیه خود را نبردیم. باز هم کار میکردم، پسرم وارد ۵ سال شده بود، کار میکردم و به فکر می‌رفتم که آخر ماجرا چه میشود، پسرم را دست یکی از اقوام که آنها هم در آن شهر کار میکردند می سپردم خودم کار میکردم و همسرم چند وقت کار کرد ولی چون سربازی نرفته بود بخاطر بیمه قبولش نمی‌کردند. مجبور میشد با پسرم در خانه بماند تا من سر کار بروم. بعد از چند مدت همسرم برای اینکه بیکار نماند به قم برگشت تا هم درسش را بخواند، هم بعد از درس کار نیمه وقت پیدا کند،مرا سپرد به آنها و خود دوباره به قم برگشت، سر کار میرفتم و فکرم پیش پسرم بود و هم شوهرم که از من دور بود😔😔🥺 در ابن حین، دوره ام عقب افتاده بود، بی بی چک خریدیم و مثبت بود، خوشحال بودم ولی با این شرایط باید کار میکردم. بلاخره باید از جایی درآمدی به دست می‌آوردیم که بتوانیم خسارت پیش آمده را جبران کنیم. تا ۷ماهگی بارداریم کار کردم، برای اینکه از مرخصی زایمان استفاده کنم، ۲ماه از بارداری و ۴ماه از بعد زایمان، ولی متاسفانه مرا فریب دادند با اینکه بیمه تایید کرده بود شرکت با حقه و حیله از من امضای استعفا گرفت. خرداد ۹۶ دخترم بدنیا آمد، از پا قدمش رضایت خسارت به بار آمده با نصف پول گرفته شد. تا سالی که کرونا شروع شد با آسایش زندگی کردیم بعداز آن خانه همکف به یک خانه دیگر اسباب کشی کردیم، که آن روزها پول پیش زیاد شده بود و با هزار مکافات وام جور کرده ۱۰میلیون پول پیش جور کرده بودیم و طبقه چهارم مستاجر بودیم که در اوج کرونا صاحب خانه گفت اگر تمدید کنم باید ۴۰میلیون دیگر بگذارید تا ۵۰ شود. غم وغصه ما دوباره برگشت، نه پشتوانه ای داریم نه کسی را سراغ داریم کمکمان کند. یکی از طبقه هایی که ما ساکنش بودیم یک قاضی زندگی میکرد که خانه مبله بود ولی خودش در تهران زندگی میکرد برای تفریح به آنجا می‌آمد، خدا خیرش دهد ما او را نمی شناختیم یکی را واسطه کردیم که اجازه دهد وسایلمان را آنجا بگذاریم تا بتوانیم خانه پیدا کنیم. وسایلمان را آنجا جمع کردیم و ساک به دست با ۲بچه از این کوچه به آن کوچه😔🥺 ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۸۳ یکی از آشنا ها ما رو دید و برد خانه مادر شوهرش گفت یک خانه دارند مبله هست که کاروان که از قم رد میشود آنجا می‌مانند. چند روز آنجا بمانید تا بتوانید خانه پیدا کنید، ۴روز تمام از ما پذیرایی کردند. خدا خیرشان بدهد. دیگر خودمان خجالت کشیدم آمدیم بیرون... چند روزی خانه دوست شوهرم بودیم، ولی تا کی، دوباره به همان مکان قبلی که بودیم. مکان قبلی که بودیم زنگ زدیم و خواستیم چند روزی باز در آن خانه بمانیم، ولی در کمال ناباوری صاحب همون خونه گفت یه خونه دیگه کنار خونه ام داریم بیایید اگر پسندید من بگم کابینت بزنن. خیلی خونه تمیزی بود و تو یه محله گرون قیمت بودن، ولی خدا خیرش بده گفت هرچه قدر داری بده، ما هم خونه ای که ارزشش ۱۰۰ ملیون پول پیش میشد ۱۵ ملیون پول پیش و سیصد تومن ماهانه اجاره کردیم‌. خدا پسر جوانش رو رحمت کنه و به خودش و خانمش طول عمر با عزت بده، شاید باورتون نشه، من تو اون خونه نماز شب میخوندم، خونه با برکتی بود، هم خودشون نورانیت داشتند هم باعث بهتر شدن زندگیمون شدن، حتی یادمه اون روزی که ما داشتیم اجاره نامه مینوشتیم پسرشون که مدافع حرم بود، برگشته بود خونه، بعد از ۴۰روز، یه پسرجونشون هم در اثر ایست قلبی فوت کرده بوده🥺 مثل یه پدر و مادر بودن برامون، خدا ازشون راضی باشه. ما بعد از گذشت چند وقت تصمیم گرفتیم به شهر خودمون برگردیم، آقام می‌گفت این همه نان امام زمان رو خوردیم، بریم یه خدمتی هم بکنیم، تا کی باید بشینیم اینجا. بلاخره آذر سال ۹۹ برگشتیم یکی از روستاهای اطراف شهرمون به عنوان روحانی مستقر. که متاسفانه اون روزا هنوز کرونا تموم نشده بود، بعد از اینکه ساکن شدیم. ۲۰ روزی گذشت مادر شوهرم بر اثر کرونا فوت کرد، پدر شوهرم هم همون موقع که اولین سال قم بودیم، فوت کرده بودن. چند روز ی از فوت مادر شوهرم گذشته بود که فهمیدم دوره ام عقب افتاده، بله من دوباره باردار بودم، خدا خواسته، مادرم هم نزدیک داخل شهر هستند و ما هم روستا های اطراف، به هیشکی نگفتم. مادرم همش می‌گفت نمیای سر نمیزنی؟ همش گیر میداد، که چسبیدی به شوهرت نمیای کارای منو بکنی. منم مجبور شدم بگم. چهلم مادر شوهرم گذشته بود که فهمید من باردارم. اون روز برادر شوهرم هم خونه ما بود. مادرم آمد خونه مون، هر چی از دهانش د آمد پیش برادر شوهرم به منو شوهرم گفت. رفت هر چی دق و دلی این چند سالی که از ما دور بود رو رو سرمون خالی کرد رفت، فقط ۲ماه بود که اسباب کشی کرده بودیم. پیش برادر شوهرم خیلی خجالت کشیدم، دریغ از اینکه یک کلمه بهش تو بگیم نه من و نه شوهرم. برادر شوهرم هم نگاه میکرد. آخر سر هم بلند شد بره، محکم به سرم زد که خاک برسرت چرا بچه آوردی؟! من دوتا زایمان قبلی هیچ کدامش را به هیشکی خبر ندادم، بعد از ۳روز به همه خبر دادم و خدا رو هزار بار شکر که به هیشکی رو ننداختم و از هیچ کسی کمک نگرفتم. بچه سومم مرداد ۱۴۰۰ بدنیا آمد. میلاد امام موسی کاظم ع، باز با اینکه نزدیک خونه مادرم بودم، باز به هیشکی رو ننداختم. چون ضربه هایی که بهم زدن خیلی قلبمو داغون کرده، البته بگم با اون کاری که مادرم کرد تو همون بارداری اما باز شوهرم گفت برو دیدن مادرت، تو رو از در هم بندازه از پنجره برو. هیچوقت بهش بی احترامی نکن و باز من رفتم پیشش... ولی موقع زایمان بهشون نگفتم، ۴ روز بعد از زایمان گفتم و اینها گذشت. پسرم نه ماهه بود که باز هم دوره ام عقب افتاد و فهمیدم که دوباره باردارم برای بار چهارم... از استرس تا ۳ماهگی به کسی نگفتم،تا حداقل این چند وقت سرزنش نشنوم. نیمه شعبان یعنی ۱۷اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۳ بعدازظهر فرزند چهارم ما بدنیا آمد. بعد اینکه همه فهمیدن میگفتن واسه خاطر ماشین بچه آوردین، بعدش گفتن واسه خاطر اینکه زمین میدن بچه آوردین، ولی نه پولی داشتیم واسه بلوکه کردن و نه اینکه... که الحمدلله با پا قدم فرزند ۴ هم تونستیم با وام زمین بخریم،چند وقت هم هست که شروع به ساختش کردیم. وام فرزند آوری رو برداشتیم. خدایا هزاران بار شکرت. همیشه من و آقام میگیم ما روزیِ این بچه ها رو میخوریم. کجا بودیم به کجا رسیدیم. روزی رسان خداست، هر کدومشون پر برکت تر از همدیگه... با دید و خواندن سرگذشت اعضای این کانال، تصمیم گرفتیم باز هم سربازی برای امام زمان بیاریم. هر چهارتا بچم خواست خدا بوده، بعد از این هم هرچی خدا بخواد☺️ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بهترین ریاضت... جریمه ای بهتر، معتدل تر و موثرتر از اجرای فرمان خدا برای نفس وجود ندارد؛ واجب را پیاده کن و حرام را هم ترک کن، این بزرگترین ریاضت و جریمه نفس است. نمی خواهد شما نذر کنی که پای پیاده مکه بروی نه، همین که تصمیم بگیری نماز بخوانی، روزه بگیری، واجبات را انجام بدهی این بهترین ریاضت است؛ انسان را تربیت می کند، ایمان را بالا می برد، ایمان که بالا رفت همه درون انسان اصلاح می شود. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🔴 نجات ۲۲هزار نوزاد سالم؛ نتیجه اصلاح فرآیند غربالگری و جلوگیری از انجام آن در یک سال خدا می‌داند که چه ظلم‌ها و جنایاتی بخاطر تعارض‌منافع برخی افراد سودجو، در لوای تجویزات پزشکی انجام می‌گرفته و چقدر بیهوده، مادرانی که باید آرامش دوران بارداری می‌داشتند را می‌ترساندند و به آن‌ها اضطراب وارد می‌کردند؛ که همین یکی از دلایل مهم عدم‌رغبت به فرزندآوری بیشتر است! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
. ✅💥مسابقه ملی "خانواده قرآنی"💥✅ "دوتا کافی نیست" با همکاری سامانه آموزشی و فرهنگی ایمانور برگزار می کند. 🕖 تاریخ برگزاری مسابقه: ٢١ و ۲۲ دی ماه به صورت آنلاین 🎁 معرفی برندگان و اعطای جوایز: ۱۴۰۲/۱۱/۵ (همزمان با ولادت باسعادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام) 📚 منبع مسابقه: دوره آموزشی "قرآن و خانواده" با ارائه استاد ارجمند آقای دکتر میرباقری 👈 با ثبت نام در این دوره و شرکت در مسابقه و کسب حدنصاب، گواهی شرکت در این دوره آموزشی توسط سامانه ایمانور، به شما اعطا خواهد شد. لینک ثبت نام و سفارش دوره "خانواده قرآنی" 👇 https://imanoor.com/landing/quran-va-khanevade-2ta/index.html?utm_source=2ta&utm_medium=eeta&utm_campaign=quran-va-khanevade
پدرِ موفق... پدرهای موفق، پدرانی هستند که در برخورد با فرزندانشان نه تندی می‌کنند و نه به‌ صورت سطحی ارتباط برقرار می‌کنند. پدری كه می‌خواهد تنها بر فرزندانش حكومت كند، عموماً با فرزندانش قهر است و نتیجهٔ این حکومت آن است که هميشه مجبور است به فرزندانش بگوید «نکنید»، زيرا همهٔ كارهايی كه فرزندانش انجام می‌دهند از نظر او غلط است. اين نوع پدران عملاً ارتباطشان با فرزندانشان نزدیک به صفر است. بعضی از پدران هم متأسفانه جایگاه پدری خود را فراموش کرده‌اند، در حدّی که عقل پدر و فرزند در یک سطح و در یک اندازه است. اين نوع پدران با فرزندانشان ارتباط برقرار می‌كنند، ولی هيچ‌وقت نمی‌توانند آن‌ها را هدايت كنند، چون تربیت باید جدّی و گرم باشد که در این نوع ارتباط‌ها واقع نمی‌شود، زیرا حرف جدّی در بین آن‌ها مطرح نیست؛ حرف‌هایی که نظر به حقایق داشته باشد. 📚فرزندم اینچنین باید بود کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌امشب از فرزندان تون با پدربزرگ و مادربزرگ هاشون عکس بگیرید، برامون بفرستید تا داخل کانال به اشتراک بگذاریم.😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خط شکن... من پنج تا فرزند دارم، از فرزند دوم به بعد با کانال شما آشنا شدم، وقتی دوتا پسر داشتم دیگه به فکر بچه دیگه ای نبودم، چون هم ویار خیلی سختی داشتم، هم طرز فکر اطرافیان و خانواده ام فرق می‌کرد. وقتی با کانال شما آشنا شدم و سخنرانی های آقای پناهیان را گوش میدادم توکل و جسارتم چندین برابر شد و حرف دیگران برام مهم نبود و نیت میکردم فرزندانم سرباز امام زمان باشن و خداوند و امام زمان واقعا کمک حالم بودن با اینکه ویار سختی داشتم اما گذشت و زایمانهای دوتا آخری خیلی راحت انجام شد. طوری که دکتر و ماما های بیمارستان خیلی راضی و خوشحال بودن از روند زایمانم. همه را طبیعی بدنیا آوردم و تو فامیل بخاطر تعداد فرزندانی که دارم (کسی چهار پنج تا فرزند ندارن) مورد تحسین قرار گرفتم و خدا رو شکر سنت غلط فرزند کمتر رو ما شکستیم و تو خانواده‌ های مذهبی و غیر مذهبی فامیل تاثیر گذار بودیم. هرچند حرف های سنگین زیادی شنیدیم حتی خانواده ام به خاطر بارداری های من خیلی خجالت می کشیدن و ناراحت بودن اما رضایت امام زمان برایم از همه چیز مهم تر بود و زیاد ناراحت نمیشدم. فرزندآوری ما باعث شد راه برای بقیه هموار تر بشه و بقیه هم جرات آوردن فرزند بیشتر را داشته باشند، که همه اینها رو لطف خدا میدونم که همه جا کمکم کرده و عجیب بعد از بچه سوم و بخصوص آخری ها از زمانی که راهی بیمارستان شدم، رزق مادی و معنویشون مثل باران رحمت خدا به سرمون نازل شد. و محبتی که همسرم به من تو این یک‌سال داشته قبلاً نداشته. بعضی وقتها از این محبت و احترام زیادش فکر میکنم دارم خواب میبینم و در مورد رزق مادیشون بخصوص آخریها همسرم چندین سال بود شب و روز کار می‌کرد، زیاد راضی نبود، منم ناراحت بودم از این که مدام کار می‌کنه اما نتیجه نمی‌گیره و در ضمن همسرم آدم تند خو و مرد سالاری بود اما حالا خیلی مهربان شده و در هر کار مهم و غیر مهمی با من مشورت می کنه... اوضاع مادیمون هم خدا رو شکر خیلی خوب شده. واقعا خداوند برای فرزند بیشتر روزی بیشتری مقرر کرده و صد البته که کارهای خدا با حساب و کتاب و بعد از هر سختی راحتی هست. ممنونم بابت کانال خوبتون اجرتون با امام زمان خوش به حالتون از این همه اجری که تو این تبلیغ می‌برید، ما رو هم دعا کنید تا عاقبت خودمون و بچه هامون بخیر باشه متشکرم🌹🌹 👈 معمولا یکی از دستاورد های مهم چندفرزندی، تحکیم روابط بین زوجین و احترام و ارزش مضاعف آقا به همسر به عنوان یک مادر می باشد. نکته ای که در این تجربه نیز به آن اشاره شده بود. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌علت عدم تشکیل جلسه ششم ستاد ملی جمعیت چیست؟ آقای رئیس جمهور! مگر طبق قانون قرار نبود حداقل هر ۳ ماه یکبار، جلسه ستاد ملی جمعیت به ریاست شما برگزار گردد؟! 👈 لازم به ذکر است که آخرین جلسه ستاد ملی جمعیت دوم مرداد ۱۴۰۲ برگزار گردیده است! این در حالی است که آقای دکتر بهادری جهرمی، سخنگوی دولت، در جلسه ای که حدود دو هفته پیش برگزار گردید، گفتند: "شخص رئیس جمهور و بنده دغدغه مند حوزه جمعیت هستیم و مصمم برای اجرای قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، اگر کارها به خوبی پیش نرفته است و مشکلاتی وجود دارد، به دلیل موانع ساختاری و استنکاف لایه های میانی از اجرای قانون است. دولت محترم! برای عدم برگزاری جلسات "ستاد ملی جمعیت" چه توجیهی دارید؟! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075