✨ پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله
"او زمانی به من ایمان آورد که مردم به من کفر ورزیدند و زمانی مرا تصدیق کرد که مردم مرا تکذیب نمودند و زمانی با اموالش مرا یاری داد که مردم مرا از اموال خود محروم ساختند. "
📚اسدالغابه، ج۷، ص۸۴
🏴وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها را تسلیت عرض می کنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴صلی الله علیک یا خدیجه الکبری
✅چه حیای بی نظیری....
#ام_المومنین
#آداب_همسرداری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ می خوام حس شیرین مادر شدن را دوباره تجربه کنم.
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۲۸
#ازدواج_آسان
#کرونا
واقعیت اینه که من برخلاف خیلی از دختران جوان رویا پردازی زیادی برای مراسم ازدواج نداشتم. و وقتی که اطرافیان می گفتند برای لباس عروس یا آرایشگاه چه برنامه ای داری؟ می گفتم هر چیزی رو به موقعش، خدا درست میکنه. و همین هم شد با هزینه کم یه لباس عروس زیبا و آرایشگر منصف پیدا کردم.
البته ما از قبل دلمون میخواست که زندگی مشترک مون رو با سفر کربلا شروع کنیم. که با توجه به شرایط پیش آمده این توفیق از ما فعلا گرفته شد.
همیشه با همسرم دعا میکردیم که
خداوند توفیق شروع یک زندگی بدون گناه را به ما بدهد. در ماهها و روز های پایانی دوران نامزدی مان از طرف برخی نزدیکان پافشاری هایی برای برگزاری جشن های امروزی و مفصل میشد. که ما رو بسیار نگران میکرد و ما بیشتر مضطرب میشدیم.
اولین قدم را در روز های پایانی ماه بهمن بعد از آوردن جهیزیه ام به منزل جدیدمان برداشتیم و به جای جشن جهیزیه، جشن میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها را همراه با مولودی خوانی و پذیرایی زنانه در منزل جدیدمان گرفتیم
و در واقع انگار همین جشن ازدواج ماهم شد.
البته این رو هم بگم که ما اون روز مهمان ویژه داشتیم و خانم مداح پرچم متبرک حضرت امام حسین علیه السلام را با خودشون آورده بودند. که باعث شادی مون شده بود. بعد از جشن بازخورد های مختلفی رو تجربه کردیم. عده ای تشویق مان کردند و به ما انگیزه می دادند و عده دیگه هم این برنامه را خیلی پیش پا افتاده میدونستن.
خدا رو شکر همسرم در این مسیر واقعا ثابت قدم بود و با وسوسه ها مقابله می کرد.
احساس میکردم روزهای آخر نامزدی به علت حجم زیاد کارها، خیلی درگیر دنیا بشم و از درس و برنامه های فرهنگی ام عقب بیافتم. و از طرفی همسرم هم چون خودشون مسئولیت برگزاری عروسی رو داشتند زیر بار قرض برن و دغدغه فکری زیادی داشتند. و این موضوع من رو هم ناراحت میکرد.
تا اینکه بیماری کرونا برای ما به یک فرصت تبدیل شد.
از قبل قرار بود ماه رجب میلاد حضرت جوادالائمه علیه السلام جشن بگیریم
که با شروع بیماری دچار تردید شدیم.
با مشورت با بزرگترها و والدین همسرم تصمیم گرفتیم که جشن مختصری بگیریم و وقت را از دست ندیم.
که خداروشکر همین هم شد و یک جشن خونگی کوچک با ۳۵ تا مهمان گرفتیم. همراه با پذیرایی شام که مادر شوهرم زحمت اش را کشیده بودن.
این بار هم برخی افراد ما را تنها گذاشتند، به جرم ساده بودن مراسم....
الحمدلله خداوند واقعا مثل همیشه دستمان را گرفت، تا مراسم ازدواج مون به گناه آلوده نشه و با یه مراسم ساده، زندگی مشترک مون شکل بگیره.
الان حدود ۲ ماهه خداروشکر زندگی مشترکمان را شروع کردیم و نگاه مهربانانه خدا را در زندگی مون احساس میکنم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
📌 #آمریکا، دلخوش به آمار های جمعیتی ایران... 👈 جنگ علیه خانواده و جمعیت جوان، جنگ حقیقی این روزهای
AUD-15885932693-1588593601060.mp3
3.6M
📌هیهات ...
⚠️برژینسکی میگه حمله نظامی به ایران نیاز نیست، فقط صبر کنید...
مجموعه بیاناتی از:
🍃 امام خمینی
🍃 امام خامنهای
🍃 استاد ابوترابی
#بحران_جمعیت
#سالخوردگی_جمعیت
#فرزندآوری
#جمعیت_مولفه_قدرت
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۲۹
#سبک_زندگی_اسلامی
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#قسمت_اول
به نام او که هرچه داریم از اوست.
من يه خانم متولد سال ۶۹ هستم. در خانواده متدین و الحمدلله مذهبی و در عين حال بسیار خوش اخلاق و شاد، در سطح مالی نسبتاً خوب، بزرگ شدم. البته فراز و نشیب تو همه زندگی ها هست، که باید نگاه یک نگاه الهی باشه تا همه چیز شیرین بشه.
هنوز نجوای الهی العفو گفتن بابام تو گوشمه... اللهم اغفر امام الخمینی.... اللهم اغفر شهید دستغیب ..... بابا همیشه ما رو همینطوری برای نمازصبح بیدار میکرد.
مامان که سوگلی خونه بود. يه چادر نماز با گلای ریز سرش و يه سجاده ساده ولی خوشگل همیشه پشت سر بابا بنماز ایستاده. گاهی هم خیلی آروم وسط بازی ما سجاده ش رو پهن میکرد.
مامان تو بمباران قم خیلی سختی ها کشیده بود و گاها برای ما از خاطرات اون موقع ميگفت: "توی ساختمان ۲ طبقه بودم، بابا جبهه بود، داداشت(ازمن ۵ سال بزرگترن) شش ماهش بود. همسایه ای تو کوچه😔 نبود، همه رفته بودن شهرستان. یکی ازهمسایه گفت بیا با ما بریم. ممکنه تو بمباران بلایی سرت بیاد. ولی دلم نمیومد، انگارخونه بیشتر منو آروم میکرد. چراغ نباید روشن ميشد، صدای آژیر خطر که ميشد، داداشتو بغل میکردم و ميرفتم پناهگاه تک و تنها..."
خلاصه این روزهای سخت از مامانم يه شیرزن از لحاظ روحی بسیار قوی و در عين حال بسیار مهربون و اهل دل ساخته بودند.😊
مادرم در شرايط سخت اون زمان مادر ۸ فرزند شدند که البته الان ۶ تا (۲تا در دوران جنینی از دست رفتن)، برادر کوچکم دبیرستان هستن و الحمدلله در سن ۵۸ سال پدرومادرم هنوز فرزندی دارن که از تنهایی درشون بياره.
صدای قرآن خوندن و روضه خوندن های بابا و زمزمه روضه آقام حسین علیه السلام موقع غذا درست کردن مادر... انگار هنوز بوی معنویتش بمشامم ميرسه...😌
خیلی مهمون نواز ولی تو خونه بابا حریم محرم و نامحرم خیلی حفظ ميشد(البته خیلی وقت مورد عنایت نگاه ها و حرفای سنگین اطرافیان بودیم).
حجب و حیا و چادر گرفتن رو مادرم در عملش بمن یاد داد. خوب همین باعث شده بود بعضا خیلی از اقوام خواستگاری کنن. بابام در عملش بما یاد داده بود🌸ایمان و اخلاقه🌸 که تو زندگی خیلی مهمه و روزی رو خدا میده.
دعام این بود خدایا از اون بنده های خاصت که آخر برای شهادت انتخابشون میکنی رو خودت برام انتخاب کن. دلم نمیومد این دعا رو بکنم ولی وقتی الهی فکر میکردم، بزبانم ميومد.(آخه ميگن وقتی کسی رو خییییلی دوست داری دعای شهادت کن براش. البته این دعا رو برای بابام هم میکنم😌 نميتونم مرگ در بستر رو ببینم.)
خلاصه آقای ما اومدن خواستگاري که از اقوام خیلی دور بودن که از بچگی ديگه نديده بودمشون و من جواب قطعی رو بعد چندماه یعنی بعد از کنکور دادم.در بعد یه هفته مراسم عقد ساده ای تو خونه که سفره اش رو خودمون چيديم،و برگزار شد.
کم کم خبر قبولی دانشگاه اومد که رشته فلسفه و کلام اسلامی قبول شده بودم. مهرماه سال ۸۷ بود که با یکی از دوستای گلم در محوطه دانشگاه قدم میزدیم، گفت دارن برای حج دانشجویی متاهلین اسم مینویسن روز اخره، نمیخوای ثبت نام کنی؟! گفتم ای بابا نه پولشو داریم و نه شانسشو که اسمم دربياد😂 خلاصه با اصرار دوستم ثبت نام کردم. الحمدلله اسممون دراومد و گفتن انشاالله🌺۲۰ فروردین عازم مکه 🕋 هستین.
خبرو به بابا دادیم. بابا گفتن باید مراسم عروسی برگزار بشه، بعد برید. گفتم آخه بابا تو این فاصله کم، جهيزيه، خونه و... 😳
الحمدلله تو يه هفته وسایل مورد نیاز خریداری شد. اصرار خودم و همسرم این بود که ساده زندگيمون رو شروع کنیم و از طرفی اصلا دلم نمیخواست بابام و مادر بخاطر خرید جهيزيه اذیت بشن.در خونه کوچولو اجاره ای هم جور شد. خدا رو شکر مراسم عروسی خیلی ساده، شاد و معنوی برگزار شد.
حالا نوبت هزینه سفر مکه شده بود.گفتم آقا ما که حتی توان خرید سوغاتی واسه مامان و بابا ها نداریم چه برسه به خود سفر، آقام گفت توکل کن بخدا(موقعیت مالی پدر شوهرم طوری نبود که بما کمک کنن و ما از اول زندگی روپای خودمون ایستادیم و من همیشه شکرگزار بودم که اگه نون خشک و ماست هم داریم میخوریم ولی روپای خودمونيم).
مثل همیشه خداوند در رحمت رو باز کردن و از دانشگاه خبر دادن بیشتر هزینه سفر رو خود دانشگاه وام ميده به دانشجوها. ازخوشحالی اشک ريختيم. روز سفر عشق رسیده بود.😊
از مشهدالرضا(قربونت برم آقاجان دلم برا حرمت پرمیکشه😔) شبانه راهی شدیم مدتی گذشت از پنجره هواپیما از اون بالا يه سفره نور دیده ميشد. گفتم آقا نگاه کن.... هرچي نزدیکتر شدیم نورانیت بیشتر شد و دیدیم به به مسجد النبی هست. و اين گنبدخضرا هست که مثل نگین می درخشید. اشک ها امان نمیداد... روزهای معنوی و نورانی ای بود..در شبستان... پشت دیوار بقیع....روضه رضوان.....يه دعا همیشه ورد زبونم بود که....
ادامه در پست بعدی 👇👇
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۲۹
#سبک_زندگی_اسلامی
#فرزندآوری
#قسمت_دوم
یه دعا همیشه ورد زبونم بود که خدایا ما رو یعنی من و آقام و فرزندانی که بمن عنایت میکنی همه عزيزانم جزء *واجعلنا للمتقین اماما* قرار بده یعنی اینقدر لحظه هامون خدایی بشه اینقدر تو دینداری و اخلاق و خوبی ها بدرخشیم که جلودار باشیم، امام زمانی (عج) باشیم، دست ۲ نفر دیگه رو هم بگیریم و به خدا نزدیک کنیم. گفتم خدایا کمکم کن با تحمل سختی ها و محبت، با حجابم دینت رو تبلیغ کنم برای خانواده ام. برای اطرافيانم. گفتم خدایا ریزه کاری های زندگی علما و شهدا رو بهم یاد بده. خدایا آیات قرآنت رو در قلبم بریز. فرزندانی بمن عنایت کن و اونا رو برای خودت تربیت کن. برای دینت تربیت کن. هنوز چشمم به گنبد خضرا بودو با آقام نشسته بودیم يه گوشه، حال خوبی بود.
تو صحن آدماي جورواجور از کشورای مختلف اومده بودن، هر کسی با يه لهجه ای درد و دلش رو بحضرت رسول(ص) ميگفت. یاد روایتی افتادم که وقتی خداوند حضرت زهرا رو به اقا رسول الله میخواستن هدیه کنن ۴۰ روز قبلش روزه گرفتن و عبادت کردن.(جرقه خوبی بود.).
دلم براتون بگه لحظه زیبای لباس سفیداحرام... اولین لحظه دیدار خانه خدا🕋،اولین لبیک....لبیک اللهم لبیک....لحظه ها و ثانیه ها آسمانی بود. باورم نمیشد، دراوج نداری چه زیبا خدا ما رو دعوت کرد...
بازگشت ما از این سفر معنوی وحس خوبش برای شروع زندگی واقعا شیرین بود.(يه جورايي ياد گرفتم همممممممه سختی های ریز و درشت زندگی رو با خدا و اهل بیت(ع) معامله کنم.).
ديگه کم کم ماه شعبان بود. روزه داری من و اقام برای داشتن يه فرزند صالح شروع شد. بعد هم وصل شد به ماه رمضان. ما همچنان منتظر اولاد بودیم. و از اقام اباعبدالله الحسين خواستم نظری کنن و جوابمون رو بدن.(درس دانشگاه، امتحانات، صاحب خونه سختگیر و مشکلات مالی به ما چشمک میزد)
الحمدلله شروع ترم ۴ محمدحسینم در راه بود. درسام و جمع وجور کردم و يه ترم زودتر از بچه های ديگه درسم رو تموم کردم.
روزهای زيبايی بود.حالا ديگه واقعا نوبت من بود که برای امام زمان(عج) سرباز تربیت کنم. ختم قرآن داشتم، هر لحظه وضو داشتم. حتی شبها هر بار بیدار میشدم وضو میگرفتم، سخت بود اما نگاه مهربون خدا رو حس میکردم😌. موقع اذان براش اذان میگفتم. روضه اهل بیت علیهم السلام ميرفتم...حفظ قرآن رو جدی دنبال میکردم. مطالعه داشتم در زمينه تفسیر و زندگی اهل بیت(ع) و... هرجاي هر لقمه ای نمیخوردم.
لحظه های زایمان خودم رو بیشتر از هر لحظه بخدا نزدیکتر میدیدم و مدد حضرت رباب و حضرت فاطمه زهرا(س) و بی بی جانم حضرت معصومه رو احساس میکردم و صداشون ميزدم.
خلاصه محمد حسین جانم بدنیا آمد.
هر لحظه سعی داشتم وقتی کنارشم و شیر بهش ميدم با وضو باشم. هر شب موقع خواب، وقت غذا درست کردن براش آیه الکرسی و سوره های قرآن رو میخوندم. تا صدامو بشنوه.(از اونجای که از دوران کودکی صدای بابام تو گوشم بود و دبستان و دبیرستان قاری قرآن بودم. و حالا کنار فرزندم جدی تر داشتم جلو میرفتم.) محمدحسین کنارم بود و من در مسابقات قرآن کریم شرکت میکردم، شهرای دور سخت بود.ولی زیبا....
پسرم ۲ سال و نیمش که بود بصورت معجزه ای برای من وپدرش آیه الکرسی و سوره های کوچک رو حفظ شده بود و میخوند با زبون شیرینش😍
میدونستم این معامله با اهل بیت جواب قشنگي داره. هر جاي زندگیم وقتی خیلی بهم سخت میگذشت، میگفتم آقاجون یا امام حسین (ع) تو داری این لحظه ها رو میبینی، هوامو دارین چه زیبا هم دارین.
خلاصه فرزندم ۲ ساله شد. ایام ۴۸ امام حسین (ع) بود از اقا خواستم اگه دختری بمن هدیه کنید یا نام مادرتون حضرت فاطمه یا نام خواهرتون حضرت زینب میذاریم. الحمدلله فاطمه کوثر جان هم با همین روال گذشت و بدنيا آمد. با اين تفاوت که من برنامه هام گسترده ترشده بود. سخنران و مداح هم بودم (این یادگار پدر بمن بود و دعای مادرم هم هست. حقیر از کودکی و دبیرستان و دانشگاه زمزمه هايي داشتم) ولی اولویت من فرزندانم بودن.(همون زمان توی مدرسه برای معلمی زمینه بود چون چند روز درهفته وقتم درگیر ميشد نرفتم) خلاصه روال حفظ قرآن خودم و محمدحسین کم کم پیش ميرفت.
ادامه در پست بعدی 👇👇
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۲۹
#سبک_زندگی_اسلامی
#فرزندآوری
#قسمت_سوم
سال ۹۵ بود و پسرم ۵ ساله و دخترم حدودا ۲ سال و چند ماه داشت. نزدیک اربعين امام حسین (ع) بود با هر سختی ای بود راهی شدیم(البته يه جوري میرفتیم یک هفته به روز اربعين بر میگشتیم)...
یادش بخیر همه میگفتن با ۲تا بچه میخوای چکار کنی...ولی نمیدونستن که حتی سخت ترین زحمت ها اونجا از عسل شیرین تر بود😍.....تر و خشک کردن بچه ها اونجا برام خیلی زیبا بود☺️. به اقا قول دادم که اگه این سفر جور بشه بعد از سفر بخاطر نسل شیعه و حرف حضرت آقا، فرزند سوم رو داشته باشیم.
الحمدلله همین طور شد. علی آقا رو خدا بما هدیه داد. علی۶ ماهه که بود باز لطف آقا شامل حال ما شد پیاده روی اربعين... به برکت علی جون ماهم طلبیده شدیم 😉😍.
من سر هیچ کدوم از فرزندام هیچ یک از غربالگری ها رو نرفتم. فقط آزمایش اول و یکی دوتا سونو. همه الحمدلله سالم با وزن خوب بدنيا اومدن. تازه دکتر برای علی جون گفت خیلی وزنش کمه ریزه میزه است ولی از اونجایی که خدا روزی جنین رومیده، وقتی بدنيا اومد شکرخدا ۴ کیلو بود.😂
تغذیه سالم خانواده برام خیلی مهمه. چون ميخوام سرباز و نابغه برای جهان اسلام تربیت کنم. الحمدلله محمد حسین ۸ سالش تمام شده و کلاس سوم هست چون به برکت قرآن دوم رو جهشی خونده، قرائت قرآن هم کار میکنه، موذن و مکبر هم هست. محرم مداحی هم میکنه.
دخترم هم از جز ۳۰ شروع کردم براش. خودم نصف قرآن رو حفظ کردم. در کنار بچه ها، تفسیر هم مطالعه دارم.(بعضا مکالمه عربی و زبان انگلیسی هم کار میکنم ،شاید در ظهور آقامون برای تبلیغ دین لازم بشه😉) قرائت قرآن و تجوید رو گاهی تدریس دارم برای بانوان. جلسات سخنرانی و مولودی ها همه جا دخترم کنارمه. دارم برای ارشد میخونم دعا کنید قبول بشم. درحال حاضر علی ۲ سالش تموم شده و دعا میکنم خدا از فرشته های دوقلو نصیبم کنه.
مادرم و البته بیشتر و بیشتر پدرم مشوق ما هم هستن برای فرزند آوری.(مادرشوهرم برحمت خدارفتن)، يه جورايي بزرگ کردن و کارهای بچه ها بیشتر روی دوش خودمه، اما واقعا مادری زیباست. در آیات قرآن هم آمده *واستعینو بالصبر و الصلاة * اول اشاره به صبرشده. انشاالله در همه جای زندگی صبر زیبایی داشته باشیم.
عقیده ام اينه که انسان هر جور باشه تو اين دنیا سختی میبینه و آزمایش الهی برای همه هست. هر کسی يه جور😊حالاچه زیباست که ما با داشتن فرزند بیشتر سختی شیرین داشته باشیم😃😉.
هرجا کم ميارم واسه تربیتشون نماز امام زمان (عج) رو میخونم .....دست به دامان آقا علی بن موسی الرضا میشم...😌.من و حاجی سعی داریم رنگ و بوی شهدا همچون حاج قاسم سلیمانی و شهید حججی و شهید ابراهیم هادی تو زندگیمون باشه و خیلی خودمون رو درگیر تجملات نکنیم. (راستش تا پول دستمون ميومد میرفتیم زیارت). اگه از محمدحسین بپرسی خوشبختی یعنی چی؟! ميگه: "شهادت...."
راستی به برکت اومدن هر کدوم از فرشته ها، برکات و رحمت بیشتری وارد خونه ما شده و میشه. حقیر دعاگوی همه هستم. یاعلی.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
💥فراخوان مسابقه «شعارِ من»
✨ مقام معظم رهبری:
"فرهنگ یعنی باورها، ایمان و عادات مردم، آن چیزهایی که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دائمی دارند و الهامبخش مردم در حرکات و اعمال آنها است؛ پس خیلی اهمّیّت دارد. تشکیل خانواده و ازدواج یک فرهنگ است؛ تعداد فرزندان یک فرهنگ است"
👌«دوتا کافی نیست» به مناسبت روز ملی جمعیت برگزار می کند:
✅ با توجه به نقش و اهمیت فرهنگ سازی در حوزه ازدواج و فرزندآوری، از اعضای محترم کانال تقاضا می شود تا شعارهای پیشنهادی خود را در زمینه ترغیب و تشویق جوانان به ازدواج و دعوت خانواده ها به افزایش فرزندآوری و حفظ نسل جوان با ما به اشتراک بگذارند.
👈 برای شرکت در مسابقه، به آیدی زیر مراجعه فرمایید.
🆔 @dotakafinist
🆔 @dotakafinist
🎁 شعار های ارسالی توسط کارشناسان حوزه جمعیت بررسی و به سه نفر از شرکت کنندگان جوایز نفیسی اهدا خواهد شد.
⏳مهلت شرکت در مسابقه:
۹۹/۲/۳۰
از همراهی شما عزیزان سپاسگزارم🌺
#شعار_جمعیتی
#فرزندآوری
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#رهبر_معظم_انقلاب
⚠️فرهنگ وارداتی
📌"رسم بعضی از تمدنها و فرهنگهای وارداتی، این چیزی بود که اروپاییها اینجا وارد کردند، که باید حتماً جوانها بگذارند تا تحصیلاتشان تمام بشود، شغل بگیرند، نمیدانم شغل هم، حتماً شغل اداری باشد، بعد ازدواج کنند.
📌دخترها هم در سن اوایل بلوغ، که اصلاً معنی ندارد ازدواج، باید بمانند تا یک زن بزرگی بشوند، همهچیز دنیا را تجربه کنند، بعد ازدواج کنند. این رسم اروپاییها بود، خیلی هم چیز بدی بود. چون آنها هم که ازدواج را تأخیر میانداختند، از این باب نبود که معتقد باشند جوانها در سنین جوانی نیاز جنسی ندارند، نخیر، کاملاً هم درک میکردند و قبول میکردند که نیاز جنسی هست، منتها معتقد بودند که نیاز جنسی را در دوران جوانی بایستی جوانها آزادانه تأمین کنند؛ یعنی همان چیزی که از نظر ما فساد و فسق و گناه و موجب خراب کردنِ وضع اجتماع است.
📌برای همین هم بود که زن و شوهر اروپایی و اروپاییمنش، پیوندشان یک پیوند محکم نبود... زن و شوهر، دوران جوانیشان را گذراندهاند ـ نمیگویم همه، خیلیها اینجور بودند و اینجورند ـ بدون اینکه به همدیگر احتیاج داشته باشند، بعد هم سرِ سیری با هم ازدواج کردهاند... اسلام این را قبول ندارد. ۱۳۶۲/۱۲/۱۹"
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
#ارسالی_مخاطبین 👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 #برکت_خانه کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
🚨حواس مون به جوون هایی که داره از سن ازدواج شون می گذره، هست؟!!
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#آستین_بالا_بزنیم
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_عابدینی
✅ نگذاریم دیر بشه.
✅نگذاریم سخت بشه.
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✅ خوشبختی گم شده...
دامادم ۱۶ سالشون بود که قدم پیش گذاشتند برای خواستگاری، هنوز نه دیپلم گرفته بودند، نه سربازی رفته بودند، نه شغلی داشتند و نه سرمایه و ارث و میراثی...
وقتی فهمیدم دخترم به این وصلت مایلند، تنها مطلبی که سعی کردم در قالب پوششی، بهش دست پیدا کنم. میزان اعتقادات مذهبی دامادم و خانوادشون علی الخصوص مادرشون بود.
بعد شش ماه وقتی خیالم راحت شد
با حاج آقا ساعتها صحبت کردم تا راضی شدند. روز خواستگاری نشست مجازی داشتم. آمدند فیلم دیدیم. کمی بگو بخند کردیم، دختر پسر یک ساعتی با هم حرف زدند و شام خوردیم.
مادرشون از مادرم خدا بیامرز پرسیده بودند: پس مهریه؟ عروسی؟!
مامان بهم گفتن بابا مثلا خواستگاریه ها!! گفتم: خدا خیرتون بده، هرچی خودتون و خودشون بگید، من با پدرشون مطرح میکنم.
دختر گفت: ۱۴ سکه
پدرشون رو راضی کردم
یک سال و نیم ازدواج نیمه مستقل داشتند و با هم زندگی کردیم
دورهمی خوش میگذشت.
عروسی تو یه تالار در شهر دامادِ گلم برگزار شد، دعوتی از طرف ما ۴۳ تا مهمون
با وام ازدواجشون پول پیش خونشون رو دادند و جهیزیه هم وام گرفتیم و قسطی دو سه تا تیکه بزرگش رو برداشتیم. چرخ گوشت و خیاطی و... نگرفتیم. در حد ابتداییات و شاید کمتر که مجبورند برای مهمان داری ۱۶ نفر، از خونه ما وسیله ببرند(هنوز بشقابهامو برنگردوندن)
با این اوصاف زندگیشون پا گرفت و الحمدلله خوشبخت و پرتلاش با تدوین و عکاسی زندگیشون رو میگذرونند، و دارند زندگی میکنند. طوری از خونه ی کوچیکشون عکس میگیرند که خیلیها فکر میکنند لاکچری ترین زندگی عالم رو دارند.
و برخی هنوز دارند تهمت میزنند مادرم سر ازدواج خودم کمی راحت تر گرفتند
مهریم ۷۲ سکه بود، که همون سالهای ابتدایی بخشیدم. ۲۵ سال از زندگی مشترکمون میگذره، همچنان مستاجریم و همچنان خوشبخت، خیلی ها در همین فضا زندگیمون رو از نزدیک دیدند.
دوستان؛ باورتون بشه یا نه
بُعد مادی زندگی رو زیادی جدی بگیرید اسیرتون میکنه
این جمله کتاب دینی دبستان که مبنای قرآنی داره حلال همه مشکلاته اگر باورش کنیم: «دنیا مزرعه آخرت است»
اگر اینو باور کنیم، بحثمون که میشه دیگه سعی در تخریب هم نمیکنیم که نیاز به تسلیحات برای ضربه بیشتر باشیم و بدویم دنبال مهریه و حق طلاق و استفاده از زور مردانه و...
اگر باور کنیم این دنیا گذراست در بدترین شرایط به خودمون میگیم #یا_میگذره_یا_حل_میشه و با توکل، سختترین مشکلاتو تحمل میکنیم و تلاش میکنیم برای سعادتمندی خودمون و اطرافیانمون بدون چشم داشت...
بیایید یکبار به این حرفهای ساده خوب فکر کنیم. خوشبختی با سختگیری بدست نمیاد.
که اگر بدست میامد امروز دادگاهها پر نبود از پرونده مهریه های میلیاردی و حق طلاقهایی که عشق تعهد نیاوردند و خانه های بلاتکلیف که ویترین گران قیمت ترین اجناسند برای شکستن ...
به امید روزی که همه جوانان ما طعم شیرین خوشبختی واقعی را بچشند.
✍ خانم طالبی دارستانی
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨امام حسن مجتبی علیه السلام:
«هرکه به حُسن انتخاب خداوند تکیه کند، جز آن وضعی را که خدا برایش برگزیده است، آرزوی داشتن وضعی دیگر نکند.»
📚 میزان الحکمه ج ۴ ص ۴۷۳
🌺🍃 ولادت با سعادت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
﷽
-------
خاص ترین و بهترین و زیباترین و نورانی ترین تبریک های دنیا
به مهربان ترین و والاترین و نازنین ترین و برترین
"مامان اولی دنیا" 😍
*بانو
مادر شدنتان مبارک!💗*
گمانم از شادی شما تمام جهان شکفت،
آن لحظه که برای اولین بار
قنداقه ی حَسَن را به دست گرفتید
و نگاهتان به چشم های معصومش گره خورد!
اصلاً فکر کنم #مادری
با تولد نوزاد شما
و جوشش مهر مادرانه شما
متولد شد!...
و نه!
اشتباه میکنم!
مگر نه اینکه از روز الست، شما مادر ما بوده اید؟...
مادری، به واسطه وجود شما، ازلی بوده و ابدی خواهد بود!
و اصلاً مادریِ شما، تمام امید ماست برای آن روز که «تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا»!
آن روز ما را چه پناهی
جز دامن تان، حضرت مادر؟...
🔹🔸🔷🔶🔹🔸🔷🔶🔹🔸
*مادری را دوست دارم
چرا که شأنی از شئون شماست!*
اصلاً هرچه را که در شماست، دوست میدارم
حتی شده فقط در دل
با ضعف در عمل...
*هر بار مادر که میشوم
حس میکنم مرا از خاک برداشته اند
تکانده اند
و نشانده اند در طاق افلاک
کنار شما!!*
یا حتی شده گوشه ای، کنجی از آن سرسرای باشکوه مادری!
هر بار مادر که میشوم
حس میکنم به دیدنم می آیید و با لبخندی لطیف، که امتدادش میرسد به بهشت، دست بر سرم میکشید؛
چونان که رسم است مادران، به دیدن دخترهای تازه زایمان کرده شان میروند و عرق از جبینشان میگیرند
.
.
مادری را دوست دارم
چرا که *اگر #رشد نبود*
خداوند آن را در مسیر زندگی شما قرار نمیداد!
مادری را دوست دارم
چرا که *اگر به #بهشت و #رضوان نمیرسید،*
بهار عمر کوتاه شما برایش صرف نمیشد!
مادری را دوست دارم
چرا که *اگر از بهترین و والاترین مقام ها نبود*
خداوند آن را برای شما مقدر نمیکرد!
مادری را دوست دارم
چون شأنی از شئون شما
و وجهی از وجوه شماست.
#مادرم_باافتخار
#مادری_نیمی_از_عرفان_است
#مادری_رشد_است
#مادری_بخشی_از_جهاد_من_است.
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#امام_حسن علیه السلام
پینوشت:
مامان اولی ها، حس اشتراکتون با حضرت مادر رو خریدارم😍 انشاءالله همگی چهار و پنج فرزندی بشید
و با تربیت صحیح، مایه شادی دل بانو😊
🖋هـجرٺــــ
@hejrat_kon
اینستاگرام
instagram.com/dr.mother8
1_328043870.mp3
2.29M
✨ فرهنگ انتظار✨
مجموعه بیاناتی از:
🍃 استاد ابوترابی
🍃 استاد عابدینی
🍃 استاد پناهیان
#نوبت_جهاد_ماست
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
📌ظلم بزرگ...
۱۴ سالم بودم. اما نه نماز میخوندم و نه روزه میگرفتم. تا اینکه با دوستم آشنا شدم. حافظ ۶ جزء قرآن بود.
چند روز اول در حد صحبت های عادی با هم ارتباط داشتیم تا اینکه خدا، مهر من و دوستم رو به دل هم نشوند.☺️☺️
یک سال از دوستی ما گذشت و من احکام رو از ایشون یاد گرفتم. طرز صحیح وضو گرفتن و... (خلاصه مدیونشم.)😘😘
کم کم صحبت های ما، در مورد داشتن خواهر و برادر شروع شد. هم دوستم تک فرزند بود، هم من یعنی یه جورایی همدرد بودیم.🤕🤕
دوستم عازم سفر کربلا شد، اونم در اربعین که افتخار کمی نبود. اون یک هفته تنها بودم و واقعا هم سخت گذشت.😔😔
بعد از سفر اربعین، چند ماهی بود دوستم میگفت یه خبری برات دارم که فلان ماه بهت میگم. منم کنجکاو شدم و هی ازش سوال می کردم.🤔🤔
تا اینکه یه روز بهم گفت امام حسین علیه السلام دعاش رو اجابت کرده و خواهر کوچولوش چندماه دیگه به دنیا میاد.😍😍
منم دلم بچه میخواست و خیلی تنها و افسرده بودم. چند ماه هم دچار افسردگی شدید شدم که با کمک مادرم بهتر شدم. خلاصه دست به دامن مادر و پدر شدم اما هیچ جوره راضی نمیشدن
دوستم به من چندتا نذر یاد داد و گفت اینها رو امتحان کن، شاید جواب داد. همه در ها رو زدم اما نشد که نشد یک سال گذشت، دو سال گذشت و حالا سومین سال انتظار منِ و دریغ از یک خواهر یا برادر🙁🙁
اما حالا با کانال شما آشنا شدم و پیام هاتون رو مدام برای مادرم میخونم. بلاخره راضی شدن تا برام بچه بیارن و من خییییلی خوشحالم😍😍
از همین جا به همه ی پدر و مادر ها میگم که بزرگترین ظلمی که میتونین در حق بچه ها تون بکنید اینه که اونا رو از وجودِ نعمت خواهر و برادر محروم کنید و این واقعا گناهه، تک فرزندی خیلی سخته، سخت...
برای اینکه به خواستم برسم، یه صلوات برام میفرستید؟🙏🙏
#فرزندآوری
#آسیبهای_تک_فرزندی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌همایش کاری نمی کنه آقای دکتر!!
🔻سال گذشته ایام مصادف با روز ملی جمعیت، برکاتی، مدیر کل دفتر سلامت جمعیت، در پاسخ به این سوال که #شعار_جمعیتی وزارت بهداشت در راستای افزایش جمعیت در حال حاضر چیست؟! گفت:
«شعار ما اجرای سیاست های ابلاغی جمعیته!!! که مقام معظم رهبری فرمودند.» 😐😐
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨ضمن عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات
✅ با تشکر از همه عزيزانی که لطف کردند و شعار های پیشنهادی شون رو برای ما ارسال کردند. نکاتی رو در زمینه اهمیت این موضوع و شرایط شعار ارسالی خدمت شما عرض می کنم.
📌بزرگواران ایام اجرای سیاست های کنترلی جمعیت، ساخت شعار های ضدجمعیتی و تبلیغ گسترده آنها، نقش موثر و انکارناپذیری در رسیدن به اهداف مدنظر داشت. در حال حاضر بیش از ۸ سال از اولین فرمایش مقام رهبری مبنی بر ضرورت افزایش جمعیت می گذرد و متاسفانه هنوز هیچ شعار جمعیتی اثرگذاری توسط مسئولین مربوطه طراحی نشده است.
✅ خواهش می کنم همت کنید با تامل و مشورت خانوادگی، ما را در رسیدن به چند شعار جمعیتی موثر و جذاب یاری کنید.
👌شعار پیشنهادی کوتاه، جامع و اثربخش و انگیزشی باشد و جوانان را ترغیب به ازدواج و خانواده ها را به فرزندآوری بیشتری تشویق نماید.
👈 برای شرکت در مسابقه، به آیدی زیر مراجعه فرمایید.
🆔 @dotakafinist
🆔 @dotakafinist
🎁 شعار های ارسالی توسط کارشناسان حوزه جمعیت بررسی و به ۵ نفر از شرکت کنندگان جوایز نفیسی اهدا خواهد شد.
⏳مهلت شرکت در مسابقه:
۹۹/۲/۳۰
از همراهی شما عزیزان سپاسگزارم🌺
#شعار_جمعیتی
#فرزندآوری
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۳۰
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#نوبت_جهاد_ماست
سال ۹۲ در حالیکه دانشجوی سال ۵ پزشکی بودم ازدواج کردم. در حالیکه همسرم با معیارهای خانواده م جور نبود. ولی من تصمیم خودم رو گرفته بودم. فقط از ایمان و اخلاقش پرسیدم. و به برکت ولایت آقا امام رضا ع ما کمی غریبانه قسمت هم شدیم.
۹ ماه بعد عروسی کردیم. سعی کردیم کم بخریم و ایرانی بخریم. از اول حرف از تعداد بچه که میشد میگفتیم هر چندتا شناسنامه جا داره بچه میخواهیم. یه جین، دوجین...
بعد از عروسی اینترن شدم و روزهای سخت و پر مشغله ای داشتم. کشیکهای پشت هم و خستگی مفرط ولی فکر فرزندآوری از ما دور نمیشد.
۲ ماه از اینترنیم مانده بود که باردار شدم. و بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی وارد طرح شدم.
طرح و بارداری، شرایط بسیار سختی رو حاکم کرد. تنهایی و دوری از همسر. حتی هم خونه ای هم نداشتم. شبها صدای گرگ و سگ های وحشی میپیچید. اتاق کوچکی که داشتم کنار درمانگاه و در انتهای شهر بود و دورش بیابان بود. حتی آب خوردن تمیز نبود.
بعد از یک ماه با اصرار زیاد و منت بی منتها یک اتاق متاهلی به ما دادند که مستخدم درمانگاه میگفت اینجا را به من میدادند، نمیرفتم، اصرار کنید جای بهتری بگیرید و این حق شماست. ولی فقط برایم مهم بود که تنهایی های آزار دهنده تمام شود.
فشار کار و کشیک و بی انصافی همکارانم باعث شد شرایط بسیار سختی را بگذرانم. فشارخون بالا از هفته ۱۶ و مسمومیت حاملگی از هفته ۲۸ و ورم های شدیییید و بسیار مسائل دیگه که بماند.
هر بار که کشیک میرفتم بیشتر ورم میکردم. تا اینکه هفته ی ۲۸ وقتی همسرم برای دیدنم آمد کشیک، برافروختگی چهره و ورم دست و پا و صورتم انقد زیاد شده که همانجا استعفای منو نوشت و خانه نشینمان کرد. و دخترم به لطف خدا، هفته ۳۴ بدنیا اومد.
درحالیکه بیماری جان هر دوی ما رو تهدید میکرد. دخترم با وزن نزدیک ۲ کیلو، که کمی از وجب دستمان بزرگتر بود. به دنیا آمد.
علی رغم میل باطنیم و تلاش و تاکیدهام برای زایمان طبیعی، بخاطر عدم تحمل دختر کوچولوم، مجبور به سزارین شدم. خیلی غم بار بود ولی راضی شدم به رضای خدا.
۵ ماه بعد شروع به کار کردم تا که طرحم تمام شد. با وجود شرایط شغلی بسیار خوب و پیشنهاد های عالی هیچ وقت وسوسه نشدم به کار برگردم.
تاکیدات رهبر عزیزم، مدام توی سرم میگشت و تکلیف را یادآور میشد. دو سه ماه بعد از اتمام طرحم، درحالیکه دخترم 20 ماهه بود با برنامه و کلی تلاش برای راضی شدن همسر، مجدد باردار شدم. ولی این بار یک روز هم سرکار نرفتم.
چقققدر از جانب اطرافیانم بابت این برنامه هام شماتت شدم. هرکس میرسید میخواست دو واحد مدیریت برنامه یادم بده. ولی گوشم بدهکار نبود. با شوخی و خنده جو خانواده و دوستان را برای بارداریم فراهم میکردم.
کلی هم برای کار نکردن و پول در نیاوردن آن هم در این شرایط اقتصادی و هدر دادن عمرم جواب پس میدادم.
و اینکه تو با این بارداری سخت چطور جرات کردی به این سرعت باردار بشی.
ناسلامتی خودت دکتری و باید این چیزارو بهتر بدونی.و طعنه های بسیار حتی از خانواده ی عزیزم.
بارداری دوم به حمد خدا با همه ی حواشی گذشت تا هفته ۳۷ که با فشار خون بالا فارغ شدم.
باورم نمیشد که هنوز دردهای شدید زایمان تسکین پیدا نکرده بود، برنامه میریختم برای بارداری بعدی.
از آن برنامه هایی که کلی دردسر شیرین با خودش میاره. به استادم هم که پزشکم بود گفته بودم دکترجان جوری عملم کن که جای بخیه برای بچه های بعدی هم بماند.
خلاصه از ۶ ماهگی فرزند دومم همش دستانم به دعا بالاست که خدایا به بارداری سوم غافلگیرم کن تا از قافله ی یاران ولایت جانمانم.
بعد از ۶ ماهگی پسرم، دو تکلیف بدجور هوایی ام میکنه. یکی ادامه تحصیل که خود را به آن موظف میدانم، چون تولید علم آن هم در حوزه ی مورد علاقه ی من، یکی از خط مقدمهای جهاد علمی ست. یکی هم فرزندآوری.
پسر گلم ۱ سال و ۴ ماهه است. و بیانات نوروزی حضرت آقا و تاکید مجدد ایشان بر افزایش موالید، حجت را تمام کردند.
از آن روز، قسمت دغدغه مندی مغزم پر شده از فکر فرزندآوری. در حالی که دو ماه دیگه امتحان تخصص دارم.
وقتی به این فکر میکنم که اگر ملاک سنجش ما آخر الزمانیها همین تعداد فرزندانمان باشد و نیت فرزندآوریمان ، چطور راضی شوم به دو و سه بار مادر شدن اکتفا و قناعت کنم؟!
حالا که صدای هل من ناصر ینصرنی امام زمانم درجهان پیچیده و ما باید سربازان لشکر حق را صف کنیم ولی دست روی دست گذاشته ایم، چطور خجالت نکشم که به حال دعا و تضرع بگویم اللهم عجل لولیک الفرج....
دلم لک زده برای دلبری کردن پیش خدا، با صدای ضربان قلب جنینم....
دعاگوی همه ی مادران پرتلاش در این مرحله ی حساس تاریخ که با وظیفه مادرانه، جسم و روح خودشان را فدای ظهور باشکوه امام عصر عج کرده اند.
ملتمس دعای شمام.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
یعنی کجان که انقدر خوشحالن؟!😃🤔
👌ان شاء الله فردا بهتون میگیم.☺️
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
یعنی کجان که انقدر خوشحالن؟!😃🤔 👌ان شاء الله فردا بهتون میگیم.☺️ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinis
#پیام_مخاطبین
✅ حتما رفتن عیادت کسی که تازه بچه دار شده...
👈 از اظهار نظر سایر اعضای کانال هم استقبال می کنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ افطاری دعوت هستند.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1