eitaa logo
🕊رفیق شهید من🕊
13 دنبال‌کننده
19 عکس
2 ویدیو
0 فایل
شهــــــــــدا را به یاد بسپار نه به خــــــــاک...! با کسی دوستی کن که تورا به یاد خدا بیندازد✨ @parvazeparandh
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه سحرگاه مادر شهید محمد معماریان می‌گوید: «محمد، 8 سال داشت. یک روز صبح از خواب بیدار شده بود و گریه می‌کرد. تعجب کردم. فکر کردم خواب بدی دیده یا جایی از بدنش درد می‌کند. کنارش رفتم و نوازشش کردم. گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: هوا روشن شده و من نمازم را نخوانده‌ام. انگار خواب مرگ رفته‌ام که نمازم قضا شد. در حالی که محمد فقط 8 سال داشت، اما نمازش هیچ‌ وقت قضا نمی‌شد.» محمد معماریان
شهید محمد معماریان هجده ماهه بود. چند روز بود که تب شدیدی داشت و پائین نمی آمد. مادر برش داشت آورد بیمارستان. دکترها پس از معاینه و آزمایشات، گفتند که بچه شما مننژیت مغزی دارد و تنهاترین راه درمانش برداشتن آب نخاع برای تحقیق بیشتر است. در این صورت هم احتمال سلامتی خیلی پائین است و ممکن است بچه فلج شود. مادر تنش گر گرفت. نمی توانست بچه فلج ار نگه دارد. گفت: نه نمی خواهم. دکتر عصبانی شد و گفت: اگر بخواهی بچه را از این بیمارستان بیرون ببری، زیر پرونده اش می نویسم هیچ بیمارستانی قبولش نکند. مادر گفت: آنکه درد داده درمان هم می دهد. هر چه می خواهی بنویس. ما که بی صاحب نیستیم. محمد را آورد خانه و رختخوابش را روی قبله انداخت. شش روز بود که محمد روی به قبله داشت. بدنش داشت کم کم خشک می شد و سرش به عقب برگشته بود. دیگر طاقت نیاورد. محمد را برد بالای پشت بام و سجاده اش را انداخت و شروع کرد خواندن نماز توسل به رسول خدا (ص). شروع کرد به عرض حاجت. در همان حال اسب سواری را دید که دور سجاده اش می چرخید. بی اخیار بلند شد و گفت: یا رسول الله! من بچه ام را از شما می خواهم؛ اما سالم. اگر ماندنی است از خدا بخواه سالم به من برش گرداند. از پشت بام که آمد پائین به مادرش گفت: همین امروز این بچه یا خوب می شود یا می میرد. اگر غیر از این باشد از سادات نیستم. محمد را در رختخوابش خواباند. پس از مدت زمانی کم کم چشم های محمد باز شد. بلند شد و خندید. فردا صبح با محمد بیمارستان. دکتر تا دیدش، گفت: آمدی که التماس کنی؟ گفت: نه آمده ام بگویم رفتاری که با من کردی با دیگران نکن. بچه من به عنایت رسول خدا (ص) صحیح و سالم است. دکتر معاینه اش کرد. سالم سالم بود.
🕊رفیق شهید من🕊
گریه سحرگاه مادر شهید محمد معماریان می‌گوید: «محمد، 8 سال داشت. یک روز صبح از خواب بیدار شده بود و
به نیت شهید عزیز محمد معماریان نذر صلوات و زیارت عاشورا داریم. سهم شما چندتاست؟ 💚✨
دوستان این کتاب «تنها گریه کن» رو پیداکردید بخونید حتما. از زبان مادر شهید محمد معماریان هست. زیباست✨
«شهیدی که در عالم بالا مشکل گشایی میکند.... » 🌹شهید محسن زیارتی 🌹
به سراغ رزمندگان میومد و در عالم خواب یا ... چیز هایی میگفت که آنها را برای شهادت آماده میکرد. یکبار خودم درخواب دیدمش، پرسیدم کمتر پیش ما میای.گفت : اینجا خیلی کار داریم.گفتم : چکار میکنید؟ گفت: از این بالا نگاه میکنیم هر جا کسی کمکی خواسته باشه، کمکش میکنیم.
استا پناهیان در همین مورد می فرمود: دوستی داشتم که از نوجوانی در مسجد با هم بودیم؛ محسن زیارتی در خانواده ای نسبتا مرفه بزرگ شد، اما از قبل شروع جنگ عاشق شهادت بود، یادمه برای بدست آوردن شهادت، شب ها نماز امام زمان را میخواند. ما با هم جبهه میرفتیم و محسن در فتح المبین در سال 61 به آرزویش رسید. از آن تاریخ بارها و بارها شاهد بودم که به سراغ رزمندگان میومد و در عالم خواب یا ... چیز هایی میگفت که آنها را برای شهادت آماده میکرد. یکبار خودم درخواب دیدمش، پرسیدم کمتر پیش ما میای. گفت : اینجا خیلی کار داریم. گفتم : چکار میکنید؟ گفت: از این بالا نگاه میکنیم هر جا کسی کمکی خواسته باشه، کمکش میکنیم. بعد گفت: الان تو سوالی داری ؟ کمکی میخوای ؟ گفتم: این مسئله قبر هنوز برای من حل نشده. گفت: بیا تا برات حلش کنم. توی خواب من را به بالای یک قبر برد؛ و پاهایش را به دو طرف قبر گذاشت،گفت: کف قبر را نگاه کن،با انگشت کف قبر رو مثل کشویی کنار زد و نور شدیدی بیرون زد؛ آن نور خیلی لطیف و زیبا بود، طوری بود که دستش وقتی داخل نور بود طرف دیگر دستش هم نورانی بود و... این خواب اینقدر برای من تاثیر داشت که عاشق قبر شدم. من شاهد بودم که محسن زیارتی مشکل بسیاری از رزمندگان را حل کرد و آنها را آماده ی شهادت نمود. نمیدانم به آنها چه چیزی نشان میداد یا چه چیزی میگفت. اما با یک اشاره، مشکل آنها را بر طرف و عاشق شهادت میکرد و... منبع: کتاب بازگشت انتشارات شهید ابراهیم هادی
🕊رفیق شهید من🕊
«شهیدی که در عالم بالا مشکل گشایی میکند.... » 🌹شهید محسن زیارتی 🌹 #شهدا #شهید #امام_زمان
هدیه به شهید محسن زیارتی نذر صلوات و سوره ی حمد داریم اگر تو هم دوست داری شریک باشی در ثوابش... تعداد صلوات و سوره ی حمد رو برام بفرست🙏✨🌸 @parvazeparandh ۱۴ حمد +۱۴ صلوات (نذر دوستان) ۷٠حمد + ۲٠٠صلوات( نذر دوستان)
23.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم‌رب‌الشهدا والصدیقین فیلمی از کمک شهید محسن زیارتی به یک زائر اربعین....
✨بسم‌رب‌الشهداوالصدیقین✨ شهید قاسم صادقی وی از منتظرین واقعی حضرت بقیة الله الاعظم- عجل الله تعالی فرجه الشریف- محسوب می شد. گاهی که مشکلی یا سوالی برایش پیش می آمد، آن را روی کاغذی می نوشتو به نماز می ایستاد.بعد ار اتمام نماز، جواب سوال خود را بر آن کاغذ نوشته می یافت.
شهیدی است که هنگام تشییع لبخندی زیبا بر لبانش نقش بسته بود؛ شهید حسن تقی پور گلسفیدی، ۲۲ ساله اعزامی از سلمانشهر...
برادر شهید – عباس- می گوید: ایشان به کودکان بسیار احترام می گذاشت وقتی از جبهه برای مرخصی می آمد برای ما کلاس اخلاق و قرآن می گذاشت و سخنرانی ایراد می فرمود. برای نماز جماعت و جمعه بسیار ارزش قائل بود.
خواهر شهید- زهره- می گوید: بسیار پرشور و نشاط بود. به هنر نقاشی و خط خیلی علاقه داشت یک بار در یکی از نمازهایشان وقتی سر بر سجده بردند با صدای بلند شروع به گریه کردند وقتی به ایشان گفتم چرا گریه می کنی ایشان در جواب گفتند: صدای نفس های صاحب الزمان را پشت سرم حس کردم.
🌸وصــــــــــــــیت نامه شهید گلسفیدی🌸
بسم الله الرحمن الرحیم. ِانَّمَا المُؤمنونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَالله وَجِلَت قُلوبُهم و اِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتِهِ زادَتهُم ایماناً و عَلی رَبِّهِم یَتَوکِّلون. الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ و مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقون. اولئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقَّاً لَهُم دَرَجاتٌ عُندَ رَبُّهِم و مَغفِرَهٌ و رِزقٌ کَریم. کَما أخرِجُکَ رَبَّکَ مِن بَیتِکَ بِالحَقِّ و إنَّ فَریقاً مِنَ المُؤمِنینَ لَکارِهون. مومنان آنانی هستند که چون ذکری از خدا شود (از عظمت و جلال خداوند) دل هاشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آن ها تلاوت کنند، بر مقام ایمان شان بیفزاید و به خدای خود در هر کار توکل می کنند و نماز را با حضور قلب به پا می دارند و از هر چه روزی آن ها کردیم به فقرا انفاق می کنند. آن ها به راستی و حقیقت اهل ایمانند و نزد خدا مراتب بلند و آمرزش و روزی نیکو مخصوص آن هاست. چنان چه خدا تو را از خانه ی خود به حق (و برای اعلاء دین حق) بیرون آورد و گروهی از مومنان سخت رای خلاف و کراهت اظهار کردند (و تو به مخالفت آن ها از حکم حق بازنگشتی و هجرت گزیدی) در امر انفال و غیر آن هم به خواهش مردم توجه مکن. پیرو خدا باش و از خلق ابداً اندیشه مدار. (انفال ۴،۳،۲و۵) اللهم صل علی محمد وآل محمد. خداوندا بر محمد و آل او درود فرست.
بنده ی حقیر حسن تقی پور گل سفیدی فرزند محمدتقی متولد چالوس و زایچه ۳۹/۱۲۹ ساکن سلمانشهر که پا را در راه حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) گذارده ام، گواهی می دهم که الله اکبر، اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله.
أم حَسِبتُم أن تَدخُلُوا الجَنَّهَ و لایَعلَمَ اللهُ الَّذینَ جاهَدوا مِنکُم و یَعلَمُ الصّابِرین» گمان مکنید به بهشت داخل خواهید شد بدون آن که خدا امتحان کند شما را و آن کسانی که جهاد در راه دین کرده و آن ها که در سختی ها صبر و مقاومت کنند، مقام شان را بر عالمی معلوم گرداند. (آل عمران – آیه ۱۴۱) از آیه ی شریفه ی بالا برمی آید که خداوند حجت را بر بندگان خود تمام گردانیده است و هیچ کس را جای گریزی نیست. به جاست که در این راه درسی بزرگ از مردی بزرگ، از انسانی رنج کشیده، از انسانی ملکوتی، از انسانی که فقط برای خدا می زیست، یعنی علی ابن ابی طالب(ع) بگیریم. باشد که به سعادت ابدی برسیم. قال امیرالمومنین(ع): «لکن اعینونی بورعٍ واجتهادٍ و عفهٍ و سدادٍ».
می فرمایند که یاری کنید مرا به ورع، یعنی پرهیزگاری و تقوا، یعنی شیعه ی علی باید در درجه ی اول تقوا پیشه کند و تزکیه کند خودش را، بعد قدم بردارد. «واجتهاد» یعنی جدیت کردن در کارها، کوشش کردن در تمام اموری که به او محول شده و می شود و جهاد کردن با تمامی مظاهر شرک و بطلان و غیره. «و عفهٍ» یعنی پاکدامن بودن و گناه نکردن چشم و زبان و گوش تمامی اعضا و جوارح انسان. «و سدادٍ» یعنی درست کاری که انسان باید در هر کاری که انجام می دهد صدق نیت و درستی در عمل داشته و آن را به بهترین وجه انجام دهد و به طور ساده هر کاری که می کند خوب انجام دهد و در این زمینه حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید که: «إنّ الله یحبّ عبداً اذا عملٍ عمداً احکمه». به درستی که خداوند دوست می دارد بنده ای را که عملی که انجام می دهد، خوب انجام دهد. خوب، چه درسی می توان از این فرمایشات گرفت؟ علی زمان کیست؟ و چه کسی باید او را یاری نماید؟ علی(ع) به چه کسی می گوید مرا یاری کنید؟ و چرا می گوید مرا یاری کنید؟ با اندکی تعمق و تفکر به خوبی قابل درک است که علی زمان ما امام امت خمینی کبیر است و کسانی که باید او را یاری نمایند، همین شما و به خصوص جوانان عزیز امت حزب الله هستید؛ یعنی شیعه ی علی(ع) باید او را یاری کنند. و چرا می فرماید که مرا یاری کنید؟ زیرا که او علی است و تشخیص می دهد که باید خدا و دینش را با این اعمال مربوطه نجات داد و یاری کرد و بر همه ی ما شیعیان او است که به فریاد هل من ناصرٍ ینصرنی او لبیک گوییم تا در پیشگاه حضرت حق شرمنده نشویم.
شما ای جوانان غیور و حزب الله! چند چیز را همیشه به یاد داشته باشید که از این حقیر خدمت تان عرضه می گردد: ۱- در کلیه امورتان امام را الگو قرار دهید و تا آخرین قطره ی خون پیرو ولایت فقیه باشید. ۲- هیچ موقع زودتر از امام تصمیم نگیرید و همیشه پشت سر امام حرکت نمایید و فرمایشات امام را نصب العین خود قرار دهید. ۳- خیلی زیاد دعا بخوانید و در دعاهایتان ظهور حضرت مهدی(عج) را از خداوند عز و جل بخواهید. ۴- سنگرهای مسجد و مدرسه را محکم نگه دارید و نگذارید افرادی ضدانقلاب و سودجو، خدای ناکرده جای شما را بگیرند و به هوش باشید. ۵- نگذارید به انواع سرگرمی ها و تفریحات بی فایده شما را مشغول کنند که این دشمن شادکن است. بنابراین امور یادشده، جبهه های جنگ را تقویت نمایید؛ به هر طریقی که می توانید به اسلام خدمت کنید و این جرثومه های فساد را نابود کنید.
خیلی دوست دارم در مراسم و مجالسی که به خاطرم برگزار می نمایید، نوحه ی ابی عبدالله الحسین(ع) و روضه ی آن حضرت را بخوانید تا ملت منقلب و مسلمان به خاطر آن حضرت بگریند و دیگر آن که می خواهم در کنار دیگر یارانم در بهشت تازه آباد سلمانشهر آرام گیرم و با آنان تجدید بیعت نمایم و ضمناً به مدت دوازده روز روزه بدهکار هستم. لطفاً برایم آن ها را به جا آورید. همچنین نماز قضا بسیار دارم، اگر لازم باشد برایم انجام دهید. از مال دنیا چیزی ندارم، ولی اگر احیاناً مالی است که اکنون به خاطر ندارم، از خانواده تقاضا می کنم تا آن ها را در راه خدا انفاق کنند تا در آن دنیا با دست خالی از مادیات به دیدار پروردگارم بروم و خدای ناکرده چیزی مرا به خودش وابسته نگرداند. در پایان از خداوند متعال نصرت و پیروزی مسلمین را خواهانم.
بسم‌رب‌الشهداوالصدیقین ☘شهیدمدافع حرم عباس کردانی‌☘ مادرم به شدت مریض شده بود. خیلی هم انسان با خدایی بود. برای تشییع جنازه اش پنج هزار نفر آمده بودند. خیلی برای شفایش دعا کردم. نه تنها من، خیلی ها دعا می کردند. هر چه از امام رضا (ع) خواستم حالش بدتر می شد. با خودم گفتم: نکند مادرم گناه کبیره ای کرده که دعاها در حقش اثر نمی کند. یک شب امام رضا (ع) را در صحن گوهر شاد دیدم که بالای تختی نشسته بود. با گلایه گفتم: آقا! چرا مادرم را شفا ندادی؟ فرمود: بیا بالا. رفتم کنارش. فرمود: تو شفای مادرت را می خواستی یا شفاعتش را؟ یک لحظه ماندم چه بگویم. تا آخر قضیه را گرفتم. گفتم: نه شفاعتش را می خواهم. اشاره کرد به مادرم که در صحن بین دو زن نشسته بود، فرمود: برو مادرت را ببین. دیدم مادرم بین دو خانم نشسته بود. یکی حضرت زهرا (س) بود و دیگری حضرت مریم . گفت: این دو نفر مرا شفاعتم کردند. بهم گفت: به بچه ها بگویید برایم گریه نکنند. چیزی هم برایم نفرستند، من این قدر وضعم خوب است که نمی دانم آن خیرات را چه کارشان کنم. دیگر راحت شدم. راحت راحت.
پدر شهید در ادامه اظهار می‌کند: یکی از خصوصیات عباس این بود که خیلی رازدار بود. از همان کودکی هیچ وقت راز دلش را به کسی نمی‌گفت هیچگاه از کارهایش برای من و دوستانش تعریف نمی‌کرد. یک روز در اتاق نشسته بود که آمدم و کنارش نشستم، و درباره شغل و زندگی آینده با او مشغول صحبت شدم. عباس گفت: پدرجان من اگر کاری انجام می‌دهم به خاطر خداست و هدف دیگری ندارم. نه مال و ثروت می‌خواهم و نه قصد ازدواج دارم. به او گفتم عباس‌جان اجازه بده برای ازدواجت اقدامی بکنیم. ولی قبول نکرد. می‌گفت من عمر زیادی ندارم، اهل این دنیا نیستم. می‌گفت اگر روزی شرایطی پیش آمد و به جنگ رفتم و به شهادت رسیدم همسر و فرزندانم دچار سختی خواهند شد. این دلایل را می‌آورد و به همین صورت ما را از پیگیری برای ازدواجش منصرف می‌کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید سید جعفر موسوی، معلمی خوش سیرت که در عملیات مرصاد توسط منافقین به اسارت درآمد. منافقین صورتش را لگد مال کرده و زنده زنده پوستش کندند و سپس سوزاندند.
تاریخ تولد آقا جعفر به سال‌1344برمی‌گردد؛ 26دی ماه. زمان شهادتش هم 5مرداد سال‌1367و عملیات مرصاد. جعفر نورچشمی مادر بود و عصای دستش. انگار خدا او را خلق کرده بود فقط برای خوبی‌کردن به دیگران. اگر بین دوست و آشنا یا همسایه‌ها کسی نیاز به کمک داشت نخستین کسی که خودش را برای یاری کردن می‌رساند سیدجعفر بود. علاوه بر خیررسانی اخلاق خوشی داشت. هم شوخ‌طبع بود و هم سرزنده. وارد هر جمعی می‌شد امکان نداشت به کسی بد بگذرد. می‌گفت و می‌خندید و همه را به شاد‌بودن وامی داشت. اما یک وقت‌هایی هم جدی می‌شد. آن زمان بود که هیچ‌کس نمی‌توانست در چشم‌هایش نگاه کند.
زخمش را خودش بخیه می‌زد سید جعفر از دوره نظامی تا امدادگری را آموزش دیده بود تا هر جا که نیاز به کمکش دارند بتواند کارساز باشد. حضور در جبهه‌ها انگیزه‌ای شد برای او تا بخواهد شانس خود را در آزمون سراسری امتحان کند و درس طبابت بخواند. سیدعلی از علاقه برادرش به مطالعه کتاب‌های پزشکی می‌گوید: «او کتاب‌های پزشکی زیاد می‌خواند و به علم تشریح هم وارد بود. میکروسکوپ داشت. برای خودش اعجوبه‌ای بود. در کارهای پزشکی تبحر خاصی داشت. ترکش‌های بدنش را خودش یکی یکی در می‌آورد یا زخمش را خودش به تنهایی بخیه می‌زد».
لحظه شهادت خرداد سال۱۳۶۷ زمانی که منافقین قصد حمله به مناطق غربی کشور را داشتند، سیدجعفر خبردار شد و راهی منطقه غرب شد. در آنجا درگیری سختی بین رزمنده‌ها و منافقان صورت گرفت. از بین افراد اعزام شده فقط 5نفر مانده بودند. خواستند بین تپه‌ها موضع بگیرند که گلوله‌ای به پهلوی سیدجعفر اصابت کرد. سیدعلی برادرش می‌گوید: «این 5نفر توسط منافقین اسیر می‌شوند. یک به یک‌شان شکنجه شده و با تیرخلاص به شهادت می‌رسند. منافقین صورت برادرم را لگدمال کرده و زنده زنده پوست کنده و سپس سوزانده بودند».
هدایت شده از °ܥ‌‌ܠߊ‌ܝ̇ߺܣ♡°
عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی، طبق معمول، سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. از بچه ها پرسیدم، گفتند « رفته عقب.» یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط. شهادت 27آبان