eitaa logo
•~ دُچار ~•
42 دنبال‌کننده
72 عکس
2 ویدیو
2 فایل
دُچار یعنی عاشق فاطمه کاردانی‌یزد @fatemekaardaani 👈🏻/ایتا/تلگرام/اینستاگرام
مشاهده در ایتا
دانلود
من سه جا نه همه عمر به تو محتاجم سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱ صحن انقلاب @dowchar دُچار یعنی عاشق
Vahid-Taj - Sheydaei.mp3
8.47M
قطعه شیدایی از آلبوم خانه‌ی غریب وحید تاج و پویان بیگلر مبارک🍉 @dowchar دُچار یعنی عاشق
محبوب من،دلم برایتان تنگ شده♡ عکس را ماه مبارک رمضان ۱۴۰۱ شب قدر دوم گرفته‌ام @dowchar دُچار یعنی عاشق
از نهم تا حدود بیست و نه دی خیلی کم در خانه آفتابی می‌شد.شبها که اصلاً نمی‌آمد.روزها هم در حد یک چرت خوابیدن.با پلک‌های به هم چسبیده هول‌هولکی می‌رفت زیر دوش. هر بنی بشری در خانه ما بود می فهمید باز این شهر شده واویلای قبل از مصیبت. بهش پیام می‌دادم:"گربه‌ای مگه پات صدا نمیده؟ نه اومدنتو میفهمم نه رفتنتو!" یکی دوبار موقع کفش پوشیدنش متوجه می‌شدم.هر چه هم دیرش می‌شد و سرما بود و دوتا دوتا کاپشن می‌پوشید ولی وضو می‌گرفت و میرفت. یک روز عصر مچش را گرفتم.تا سرش را با سشوار خشک کند یک کاسه انار دانه آوردم برایش.خیلی دوست داشت.چند وقت بود فرهاد از باغ شاهرود دو سه کارتون انار چیده بود.اگر مثل همیشه بود دانه‌ای جا نمی گذاشت.سینی می‌گذاشت وسط هال و یک دل سیر می‌خورد. دلم نمی آمد بخورم چند بار دانه کردم گذاشتم داخل یخچال.فرصت نمی کرد لب بزند. آن روز با کاسه انار رفتم بالای سرش.گفت دیرم شده.. •آرام جان روایت زندگی از زبان مادر ••کتاب را بخوانید که قطعا به یک بار خواندنش می‌ارزد. @dowchar دُچار یعنی عاشق
■ داستان زندگی صدام قسمت اول https://castbox.fm/vb/549262023 ■■ داستان زندگی صدام قسمت دوم https://castbox.fm/vb/550950846 ■■■ داستان زندگی صدام قسمت سوم https://castbox.fm/vb/552690832 □□□ صَدّام حُسین عبدالمجید تِکریتی زادهٔ ۲۸ آوریل ۱۹۳۷ در تکریت در فاصلهٔ سال‌های ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۳ رئیس جمهور عراق بود. وی یکی از اعضای برجستهٔ حزب بعث محسوب می‌شد و نقشی کلیدی در کودتای سال ۱۹۶۸ داشت که منجر به حکومت درازمدت حزب بعث شد. جزئیات دقیق‌تر و در عین حال عیجب‌تر در این سه قسمت بیان شده که شما رو دعوت به شنیدنش می‌کنم @dowchar دُچار یعنی عاشق
در حدود ۱۵ روز بعد دوباره مرا به خانه شان دعوت کرد.و وقتمان به همان کارهای خوشایند همیشگی گذشت: گپ زدن،بررسی مجموعه‌های عتیقه،مقایسه آنها و لذت بردن از تماشایشان.باز هم به نظرم رسید که پدر و مادرش در خانه نیستند هرچند که این مسئله برایم اهمیتی نداشت زیرا از رویارویی با آنان کمی واهمه داشتم اما در چهارمین باری که به آنجا رفته بودم کم‌کم این مسئله شکم را برانگیخت،زیرا این یک امر تصادفی نبود و این گمان را در من به وجود آورد که شاید او هنگامی مرا به خانه شان دعوت می کند که پدر و مادرش نیستند.با اینکه از این قضیه کمی آزرده شده بودم جرات نکردم در این باره از او چیزی بپرسم. سپس یک روز به یاد عکس مرد افتادم که به هیتلر شباهت داشت.اما فوراً از اینکه به پدر و مادر دوستم شک برده برای یک لحظه هم که شده آنان را با مردی چون هیتلر مرتبط کرده بودم پیش خودم خجل شدم. • سرگذشت دو دوست در روزهای قبل از جنگ جهانی دوم است. روزهایی که آدم‌ها بدون هیچ خط‌کشی باهم ارتباط داشتند،اما با شروع جنگ موانعی در این ارتباطات سبز می‌شود. •• پایان کتاب عجیب تکان‌دهنده است. @dowchar دُچار یعنی عاشق