#شهید_بابک_نوری_هریس🥀
#مدافع_حرم🦋⃢🥀
تاریخ تولد🌱⃟🌸۱۳۷۱/۰۷/۲۱
تاریخ شهادت🕊⃟🥀۱۳۹۶/۰۸/۲۸
محل شهادت🌹منطقه البوکمال
خبر #شهادت او در #شبکه_های_اجتماعی🌐 بازتاب گسترده ای🌀 داشت چرا که #عکسهای_اینستاگرامی🎶 او بسیار متفاوت بوده و همه کاربران 📡گمان میکردند که او یک مدلینگ⚡️ است!
#شهيد_بابک_نوری_هریس
#شهید_مدافع_حرم
#نیم_نگاه 💔⃢📚
#شهیدانه✨
مادرشهید:بابک به ظاهرش* می رسید امّا از باطنش☆ غافل نبود♡
هنگام ورزش🏆 آهنگ🎶🎵 زینب زینب👀 را می گذاشت، همیشه به فرزندم🤔 می گفتم تو جوانی یک آهنگ شاد🎶🎵♨️ بگذار چرا این نوحه😢 را در موقع ورزش میگذاری، می گفت مامان اینطوری نگو من این آهنگ ✅را دوست دارم:)
••آࢪ...😇⃟💕
••آیہ ها ؏شقـ כاࢪכ..🕊⃟🌸
🦋@downloadamiran 🦋
🥀🕊⚘
#شهیدانه
بخشی از #وصیت_نامه
#شهید_مدافع_حرم #علیآقاجمشیدی 🌹
این دنیا با تمام زیبایی ها و انسانهای خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقف و ماندن و همه ی ما بایستی برویم و راه این است ،
دیر یا زود فرقی نمی کند؛✅
اما چه بهتر که زیبا برویم «هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانَندَت و مبدأ و منشأ حیات آنان هستند که چنین مرده اند.»😊
بایستی به خود آئیم که در چه زمانه ای زندگی می کنیم
و با چه وضعی؟ در عصر امام زمان(عج) که ان شاءالله از سربازان امام عصر(عج) قرار گرفته باشیم
و این همه مقابله با مشکلات و مصائب ، غربت ها و دوری ها وجود با خدا شدن بوجود نمی آید. 💔
تاریخ و محل شهادت:
17 اردیبهشت1395/کربلای خان طومان
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
🦋@downloadamiran🦋
🥀🕊⚘
#شهیدانه
✍ راویت؛ مادر شهید
✨مدام می گفت مادر من را #دعا کن. من مادر هستم نمی توانستم دعای #شهادت کنم، تنها از خدا می خواستم هرچه لیاقتش هست به او بدهد.
✨وقت رفتن، گفت مادر اگر بروم بدرقه ام می کنی؟ گفتم تو بدرقه شده خداهستی #لیاقت داده که به سوریه بروی.
خواستم بدرقه کنم دیدم قدش آنقدر #بلند است که فقط چند سانت تا چهارچوب فاصله دارد.
✨نگاهش نکردم، گفتم نکند #شیطان وسوسه ام کند که داری چه کار میکنی؟ چرا اجازه میدهی پسرت برود. ولی اجازه ندادم این افکار در سرم باشد، گفتم پسرم برو خدا به همراهت.
تاریخ تولد:۱۳۷۳/۱۲/۱۸
تاریخ شهادت:۱۳۹۷/۶/۱۸
محل شهادت: سوریه_حلب_شقیدله...
نام جهادی:#مقداد
#شهید_اصغر_الیاسی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🕊 شادی روح شهداء 🌹صلوات
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
🦋@downloadamiran🦋
#شهید_مدافع_حرم
#رستم_رضایی🌹
فرزند: مظفر
ولادت:1363/3/10
شهادت:1395/3/13
محل شهادت : خانطومان
درباره شهید .
شهید تو مورد اصابت ترکش به شکم قرار گرفت و شکم شهید باز شده بود کامل ایشان را انتقال میدن تهران بیمارستان .... و بعد از مدتی ایشان به درجه شهادت میرسه .😭
جالب اینجاست رفیقم رفته بود عیادت به شهید گفته بود درد نداره چون شکمت بازه شهید گفته بود ما تو راهی پا گذاشتیم که هرچه بیشتر درد بکشیم بیشتر پیش بی بی مون اجر داریم .❤️
🦋 @downloadamiran 🦋
🥀🕊⚘
#شهیدانه
💐بابا هروقت میخواست بره بیرون صدا میکرد حنانه ملیکا، گنجشکای بابا، کی میره لباس بابا رو بیاره ملیکا زودتر از من میرفت و لباسها رو میآورد همیشه همین طور بود.
یکبار ناراحت شدم گفتم بابا چرا همیشه ملیکا باید لباستاتو بیاره. چرا به من اجازه نمیده؟ سرم رو بوسید گفت حنانه جان گنجشک بابا تو بزرگتری اون کوچولویه عیبی نداره حالا چه تو بیاری یا اون من هردوتونو دوست دارم.
تو بزرگی باید هوای آبجی کوچیکت رو داشته باشی. آروم شدم و هیچی نگفتم.
🌷کاش الان بود و همیشه ملیکا بهش لباس می داد دیگه ناراحت نمی شدم. میشه فقط برگردی باباجونم؟🕊
📜خاطره ای از حنانه خانم دختر شهید "گنجشک بابا"
🌷گنجشک های توبابا(حنانه و ملیکا خانم) ۶ سال انتظار ودوری تو را کشیدیدم، حالا بابا مرتضی از کربلای خان طومان اومدی"خوش آمدی ای پدر عزیزم"😭
🌹#شهید_مدافع_حرم
#شهید_مرتضی_کریمی
ꔷꔷꔷꔷꔷꔷ❥Join👇🏻
┅═✧ ✿✿✿✧═┅
🦋@downloadamiran🦋
🌷خدا کمیل را خرید، خوب هم خرید
از بچههای لشکر ۸ نجف اشرف بود، با اینکه نظامی بود اما روحیه بسیار بااحساس و لطیف داشت و حسابی هم مذهبی بود و مهربان.
عاشق امر به معروف و نهی از منکر بود،
این کار را خیلی هم خوب انجام میداد،
با حوصله و البته بسیار زیبا.
❤️کمیل آدم ماندن نبود. دلش با حرم حضرت زینب (س) بود.🌱
با توجه به اینکه ازدواج کرده بود و دوران عقد را میگذراند،
تصمیمش را با همسرش در میان گذاشت. بیتابی همسرش سبب شد تا مدتی در مورد رفتن حرفی نزند.
قول و قرارها با همسرش، حال و هوای شهدایی داشت.
آنقدر این قول و قرارها برایشان مهم بود که فردای عقدشان رفتند سر مزار شهید کاظمی. قرار گذاشته بودند سه روز، روزه بگیرند برای شهدا به این نیت که در مراسمشان گناهی انجام نشود که به لطف خدا و دعای شهدا هم همانطور که دلشان میخواست شد، درست طبق قرارشان با شهدا.
بعد از شهادت یکی از رفقای کمیل، بیتابی و بیقراری نشست توی دلش و انگار با دلش دست به یقه شد. دوباره خواستهاش را با همسرش در میان گذاشت اما این بار به او گفت: تا تو راضی نشوی، نمیروم. شب قبل از اعزام بود. همسرش گفت: دوست دارم بگذارم بروی ولی با دل خودم چه کار کنم؟! کمیل گفت: هیچ اشکالی ندارد اگر نخواهی نمیروم به شرطی که جواب امام زمان (عج) با خودت باشد. همین حرف کافی بود تا حجت برای همسر کمیل تمام شود و رضایت دهد تا او راهی شود.
یک ماه از رفتنش به سوریه میگذشت که خبر شهادتش رسید. ماه محرم بود. خدا کمیل را خرید، خوب هم خرید، خوب جایی هم خرید، خوب وقتی هم خرید. سال ۹۴، درست وقتی که فقط ۲۸ سال داشت، کمیل شهید شد و درکهریزسنگ نجفآباد به خاک سپرده شد.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_کمیل_قربانی
#دانلودکده_امیران
#حجاب
#امام_زمان
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡ @downloadamiran_r ♡•°