5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💓 #فرزندآوری
💓 #برکت_خانه
#لبخندانه😉😄😅
فکرش رو بکن🤔
خسته از کار بیرون بیایی خونه😣
اینجوری پنج تا جوجه رنگی🐣🐥 بریزن سرت😂و بشورند🤣😂😆
قشنگ معلومه آقای پدر به مقام صابرین رسیده 😁
🦋@downloadamiran🦋
.
یکی از رفقا میگفت:
"قصد #ازدواج داشتم💕
گفتم برم #مشهد و از امام رضا(ع)…
یه زن خوب بخوام...❗️
رفتم #حرم و درخواستمو به آقا گفتم...🗣
شب شد و جایی واسه خواب نداشتم...☹️
هر جای حرم که میخوابیدم...
خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که...😢
"آقا بلند شو..."
متوجه شدم کنار پنجره فولاد…
یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن…🙈
کسی هم کاری به کارشون نداره.
رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و.......
تاااا صبح راحت خوابیدم...❗️
صبح شد☀️...پارچه رو وا کردم...☺️
پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم...
چشتون روز بد نبینه…❗️
یهو یکی داد زد :
"آی ملت…شفا گرررفت…😱
.
#پنجره_فولاد_رضا_مریضا_رو_شفا_میده
.
به ثانیه نکشید، ریختن سرم و...😭
نزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که…
خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان…❗️
"مدارک پزشکیتو بده تا پزشکای ما؛
مریضی و ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن..."
.
"آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️
خوابم میومد،جا واسه خواب نبود...
رفتم خودمو بستم به پنجره فولاد و خوابیدم😴…
همین"
تاااا اینو گفتم…🤒
یه چک خوابوند درِ گوشم و گفت:
"تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی…"🤕
خیلی دلم شکست💔
رفتم دم پنجره فولاد و با بغض گفتم:
"آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم💔
زن که بهمون ندادی هیچ…
یه کشیده آب دار هم خوردیم.😢
.
همینجور که داشتم نِق میزدم…
یهو یکی زد رو شونم و گفت:
"سلام پسرم❗️
"مجرّدی⁉️"
گفتم آره؛
"من یه دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️
اومدم حرم که یه دوماد خوب پیدا کنم؛
تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت...🙈
.
خلاااااصهههه...
تا اینکه شدیم دوماد این حاج آقا😁
.
بعد ازدواج💕
با خانومم اومديم حرم...❤️
از آقا تشکر كردم و گفتم:
"آقا،ما حاضریما...😂
یه سیلی دیگه بخوریم و
یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا :) ❤️
(به روایت آقای موسوی زاده)
.
#يا_ضامن_آهو
#عاشقانه_مذهبی☺🦋
┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈
@downloadamiran
┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈
#دانلودکده_امیران
#حبل_الورید
#قسمت_پنجاه_پنجم
#شهیدعلےخلیلی
علی فقط گوش می داد 😦،باورش نمی شد حرفهایی را که از پشت گوشی می شنید 😳،
مخاطبش فقط حرف می زد و اما علی سکوت کرده بود و هیچ حرفی برای گفتن نداشت.
شخصی که تماس گرفته بود وقتی سکوت علی را متوجه شد چند بار صدایش زد:" علی آقا، علی آقا حالتون خوبه؟
آقای خلیلی صدای من و دارین؟؟؟"
علی با همان اولین جمله دلش رفته بود پیش معشوقش و بقیه ی حرفها را متوجه نمیشد.
:" علی آقا،چرا جواب نمیدین؟؟"
اشکی از چشمان علی جاری شد و گونه هایش را نوازش کرد و تنها ردش بر صورت نحیف علی ماند.
علی هول شده بود نمی دانست چه باید بگوید، در جواب شخص گفت:" بله،ب ب بله😢"
شخص گفت:" آقای خلیلی خوبین؟"
علی کم کم از شوک در آمد و لبخند زیبایی نرمک نرمک و پاورچین پاورچین روی لبهایش نشست و جواب داد:" بله خوبم الحمدالله ،الان که این خبر را شنیدم خوبترم شدم 😍😍😍."
فرد پشت خط گفت:" خب خدا را شکر عزیزم،ان شاءالله همیشه حالتون خوب باشه،فقط فراموش نکنین حتما فردا جهت مواردی که عرض کردم اقدام کنین."
علی گفت:" چشم چشم حتما.خیلی ممنونم ان شاءالله همیشه خوش خبر باشین."
فرد گفت:" متشکرم،ان شاءالله، خدا نگهدارتون."
علی گفت:" خیلی ممنونم از شما،یاعلی"
مادر از دیدن حال ملتهب و دگرگون جانش تعجب کرد،به سرعت خودش را به او رساند.
با تعجب پرسید:" چیشده علی جان؟ کی زنگ زده بود مامان؟"
علی هنوز کامل از شوک ان خبر بیرون نیامده بود و من من کنان گفت:" هاااااا😳!! اهان،از عتبات عالیات تماس گرفتن😍."
مادر چشمانش برق زد و گفت:" واقعا😳😍؟؟؟چیکارت داشتن.؟!"
علی گفت:" گفت گفت ...گفت شما به سفر زیارتی ارباب آقا امام حسین علیه السلام دعوت شدین در شب های قدر😍😢."
مادر، اشک شوق در چشمانش هویدا شد و گفت:" واقعا علی جانم؟؟ ان شاءالله داری کربلایی علی میشی یعنی؟؟😍😍😍؟"
علی لبخند کمرنگی زد و با تعجب گفت:" ان شاءالله 😍"
علی از شدت خوشحالی از جایش بلند شد و مادرش را در آغوش کشید و گفت:" مامان باورت میشه ؟ امام حسین علیه السلام من و طلبیده 😥😍😍😍."
مادر می خندید و گفت:" اره پسرم،اره علی جانم ،آقا تو را طلبیده. بالاخره به آروزت رسیدی، چشم دلت روشن پسرم، مبارک باشه 😘😘."
علی خدا رو شکر می کرد .
صبح روز بعد به همراه پدر به سراغ کارهای گذرنامه رفت تا خود را برای سفر کربلا آماده کند.
ادامه دارد...
#به_قلم: سرکار خانم یحیی زاده
🦋@downloadamiran🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر میشد صدا را دید...
چه گل هایی...
چه گل هایی ...!
که
از باغ صدای تو
به هر آواز میشد چید
اگر میشد صدا را دید...!
☘آخرین صدای شهید علی خلیلی☘
🇮🇷دانلودکده🛰امیران🎭
اگر میشد صدا را دید... چه گل هایی... چه گل هایی ...! که از باغ صدای تو به هر آواز میشد چید اگر میشد
اینم یک صدای بکر از شهید خلیلی❤️رفیق باغیرتم در اخرین روزهای عمرشون هست که حالشون بد شده بود وفقط این حال و هوای من رو دوستانی می فهمند که هرشب با رمان حبل الورید🥀 همراه بودند💯
🤲
#دعاى_روز_نهم_ماه_رمضان
اَللّـهُمَّ اجْعَلْ لى فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ
خدایا قرار ده برایم در این روز بهره اى از رحمت
الْواسِعَهِ، وَاهْدِنى فیهِ لِبَراهینِکَ السّاطِعَهِ، وَخُذْ بِناصِیَتى اِلى مَرْضاتِکَ
وسیعت و راهنماییم کن در این ماه بسوى دلیلهاى درخشانت و مرا بسوى موجبات خشنودى
الْجامِعَهِ، بِمَحَبَّتِکَ یا اَمَلَ الْمُشْتاقینَ
همه جانبه ات سوق ده به حق محبتت اى آرزوى مشتاقان
🦋@downloadamiran🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲
#استوری | دعای روز نهم ماه مبارک رمضان
🦋@downloadamiran🦋